تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9030
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 88256
بازدید ماه : 141534
بازدید کل : 10533289
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 8 / 6 / 1399







آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد...
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد...

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد ...

ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد

انگار صدای مادری دلخسته می رسید
آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد

همراه آن صدا تمامیِّ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد

هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد

دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل






ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلین
ای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی ام
اما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبین
اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام





از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟




آقا سلام برغزل اشک ماتمت
بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

چندی گذشت در غم هجران اشک تو
پرمی کشید دل به هوای محرّمت


آقا سلام ماه محرّم شروع شد
آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

خون می شود دل همه عالم زه قصه ی
آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت

در بین روضه غم دل من را گرفته بود
وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت

ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ
ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت

زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی
با صورت کبود و همان قامت خمت

وحید محمدی





جاده و اسب مهیاست،بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم

ایستاده ست به تفسیر قیامت زینب
آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم

خاک،درخون خدا می شکفد می بالد
آسمان،غرق تماشاست بیا تا برویم

تیغ، در معرکه می افتد و بر می خیزد
رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم

از سراشیبی تردید اگر بر گردیم
عرش،زیر قدم ماست بیا تا برویم

دست عباس، به خونخواهی آب آمده است
آتش معرکه برپاست بیا تا برویم

زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان
راه ما، از دل دریاست بیا تا برویم

کاش،ای کاش! که دنیای عطش می فهمید
آب، مهریه زهراست بیا تا برویم

چیزی از راه نمانده ست چرا برگردیم
آخر راه، همین جاست بیا تا برویم

فرصتی باشد اگر ،باز در ین آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم

ابوالقاسم حسینجانی






 

فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خیمه دل بوی محرم گرفت

زهره منظومه زهرا حسین
کشته افتاده به صحرا حسین

دست صبا زلف تو را شانه کرد
بر سر نی خنده مستانه کرد

چیست لب خشک و ترک خورده ات
چشمه ای از زخم نمک خورده ات

روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من

تا زغم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم

آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها

آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها

آه از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها

آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیر ها

آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس ناله زنجیر ها

قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند

کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آینه ای مثل تو بی رنگ نیست

آینه رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان

کوفه دم از مهر و وفا می زدند
شام تو را سنگ جفا می زدند

کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست

کوفه اگر تیغ و تبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود

مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند

آتش پرهیز نبرد مرا
تیغ اجل نیز نبرد مرا

بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان تو ام یا حسین

جان علی سلسله بندم مکن
گردم از خاک بلندم مکن

عاثقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند

تربت تو بوی خدا می دهد
بوی حضور شهدا می دهد

مشعر حق عزم منا کرده ای
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای

تیر تنت را به مصاف آمدست
تیغ سرت را به طواف آمدست

چیست شفابخش دل ریش ما
مرحم زخم و غم و تشویش ما

چیست به جز یاد گل روی تو
سجده به محراب دو ابروی تو

بر سر نی زلف رها کرده ای
با جگر شیعه چه ها کرده ای

باز که هنگامه برانگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی

کو کفنی تا که بپوشم تنت
تاگیرم دامنه ی دامنت

محمد رضا آغاسی







دل من گرفته باز محرمه محرمه
فصل گريه ها و فصل ماتمه محرمه

خيمه ي عزا رو توي دلها بر پا بكنيم
معجر سوخته ي عمه پرچمه محرمه

با همون چادر خاكي مادر دلامونو
سياهپوش كنيم كه موسم غمه محرمه

دوباره روضه بخونيم و با هم گريه كنيم
كه دواي دردا اشك نم نمه محرمه

پرچم سياهي رو سر در خونه بزنيم
دهه ي عزاي اسم اعظمه محرمه

دوباره ميجوشه اشك توچشماي نهرفرات
بيقرار و پريشونه علقمه محرمه

خدا مي دونه ديگه دلهامون آروم نداره
شده يا حسين گل لب همه محرمه

السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين
اين شبا زمزمه هاي هر دمه محرمه

كجائند هيئتيا ، ميون دارا ، سينه زنا
بساط عزاداري فراهمه محرمه

پر و بال جبرئيل فرش راه گريه كنا ش
طاق آسمون هم از غمش خمه محرمه

روضه هايي كه ميخونن اين شبا روضه خونا
اين شهادت نامه هاي شبنمه محرمه

ديدن كرب و بلا نهايت آرزومه
ضريح ششگوشه ي تو عشقمه محرمه

يه شب جمعه زيارت توي بين الحرمين
آرزومون ديدن اون حرمه محرمه

براي آقايي كه رو نيزه قرآن مي خونه
هممون هم بميريم بازم كمه محرمه

مثل قلب خسته ي مادر قامت كمونش
دل من گرفته باز محرمه محرمه

یوسف رحیمی









امشب هوای کـربــلا دارد دل من
حال و هوایـی آشـنــا دارد دل من

شش گوشه ات را تا نبینم بی قرارم
اصلا مـگر بـی تو صـفا دارد دل من؟

عمری شدم من خوشه چین فضلت امّا
تا روز مرگـم هم وفا دارد دل من

شاید میان روضه هـا دستم بگیری
ایـنـگـونه حـاجــت از خــدا دارد دل من

با عــشـق تـو احـساس تنهایی ندارم
بـی لـطــف تــو رنــج و بــلا دارد دل من

قرآن و عترت زنده از خون حسین است
جــز هـیئـت و روضـه کــجــا دارد دل من؟

شـد نـوکری کردن هـمـیـــشه افتخارم
ایـــن هــم ز الـطاف شــما دارد دل من

محسن زعفرانیه








یک‌شب رسد که شام فراقت سحر شود
خورشید عارضت، ز حرم جلوه‌گر شود

با طول غیبتت، نشود کم امید ما
این روزگارتلخ، زمانی به سر شود

گردد ز کعبه، بانگ «انا المهدی»‌ات بلند
یک‌دم جهان ز آمدنت با خبر شود

آیا شود که بگذرد این روزگار تلخ؟
«آری شود، ولیک، به خون جگر شود»

از گریۀ زیاد، شود اشکِ دیده کم
زین گریه، اشک دیدۀ ما بیشتر شود

روزی به بحر رحمت حق، غرق می‌شوم
کاین سینه پیش تیر بلایت سپر شود

آمینی از تو، کار هزاران دعا کند
دستی گشا، وگرنه دعا بی اثر شود

تا بشکنیم، فرق بتان را، خلیل‌وار
هر مشت ما به روز ظهورت، تبر شود

پروانه‌وار دور سرت گردد آسمان
خورشید بر تو پرچم فتح و ظفر شود

یک عمر با دعای فرج زنده مانده‌ایم
«میثم» دعاکن این شب هجران سحر شود

غلامرضا سازگار









نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه محرم حسینی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی