پرسش ها و پاسخ های عاشورایی| قسمت ششم
۶-((راز همراهی اهل بیت باحضرت سید الشهداء در واقعه عاشورا))
ششمین پرسش عاشورایی و بسیار قابل تامل و درنگ همراهی زنان، کودکان و اهل بیت با حضرت سیدالشهداء علیه السلام در واقعه عاشورا است، پرسش این است: امام علیه السلام با چه استدلال و منطقی با علم و آگاهی از خطراتی که این سفر به دنبال داشته است تمام اعضای خانواده به ویژه کودکان و زنان را همراه خود نموده و آنان را درگیر با چنین بحرانی نموده است؟! تحلیل همه جانبه همه واقعه نشان می دهد (اسرار زیادی) در این تصمیم استتنایی امام علیه السلام دخالت داشته است و اگر زنان به ویژه عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها دراین واقعه حضور نمی داشت حماسه حسینی محکوم به شکست بود، برای آشنایی بیشتر با این اسرار و معرفت یافتن نسبت به چگونگی همراهی اهل بیت علیهم السلام در این واقعه به چند راز و سر اجمالا اشاره می کنیم؛
نخست علت همراه شدن زنان ؛ رفتار و تصمیم امام علیه السلام نشان می دهد آن حضرت نمی خواست نهضتی به جود بیاورد که ازجنس مذکر باشد و تنها مردان درآن نقش آفرین باشند و همچنین نمی خواست نهضتی را رهبری و مدیریت کند ازجنَس مؤنث باشد و تنها زنان نقش آفرینی کنند، بلکه از آغاز تصمیم بر هدایت و رهبری نهضت ((مؤنث)) داشت، که مردان و زنان باهم نقش آفرینان این نهضت باشند، چراکه با علم امامتش مي دید مردان دراین واقعه ((علت محدثه)) اند، ولی ((علت مبقیه)) زنان و کودکان اند که پیروزی واقعه را در جلوی چشمان خون گرفته فرماندهان جرم وجنایت عبیدالله درکوفه و یزید بن معاویه درشام رقم می زنند، چراکه:
خطبه حضرت زینب سلام الله علیها درهنگام ورود به شهر کوفه که خطاب به مردم کوفه فرمود:((.فَابْكُوا فَإِنَّكُمْ أَحْرَى بِالْبُكَاءِ فَابْكُوا كَثِيراً وَاضْحَكُوا قَلِيلًا فَقَدْ أَبْلَيْتُمْ بِعَارِهَا وَمَنَيْتُمْ بِشَنَارِهَا وَلَنْ تَرْحَضُوهَا أَبَداً وَأَنَّى تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلِيلُ خَاتَمِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنِ الرِّسَالَةِ وَسَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَمَلَاذُ حَرْبِكُمْ وَمَعَاذُ حِزْبِكُمْ وَمَقَرُّ سِلْمِكُمْ وَآسِي كَلْمِكُمْ وَمَفْزَعُ نَازِلَتِكُمْ وَالْمَرْجِعُ إِلَيْهِ عِنْدَ مُقَاتَلَتِكُمْ- وَمَدَرَةُ حُجَجِكُمْ وَمَنَارُ مَحَجَّتِكُمْ أَلَا سَاءَ مَا قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ وَسَاءَ مَا تَزِرُونَ لِيَوْمِ بَعْثِكُمُ فَتَعْساً تَعْساً وَنَكْساً نَكْساً لَقَدْ خَابَ السَّعْيُ وَتَبَّتِ الْأَيْدِي وَخَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَبُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ* وَضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ أَ تَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ ص فَرَثْتُمْ وَأَيَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ وَأَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَأَيَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْ (الاحتجاج، ج۲، ۳ج ۳۰۴) زار میزنید؟ آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست. و چگونه میتوانید ننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)، خاتم پیامبران، معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید؟ کسی که پناه مومنان شما، فریادرس در بلایای شما، مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در هنگام قحطی و خشکسالی بود. چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است. وای بر شما ای مردم کوفه! آیا میدانید چه جگری از رسول خدا دریدهاید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار و چه خونی از آن حضرت بر زمین ریختهاید؟! و چه حرمتی از او شکستهاید؟!)).
و نیز مناظره حضرت زینب که در دارالاماره به صورت ناشناس وارد مجلس شد و در گوشه اى نشست، ابن زياد پرسيد: اين زن كيست؟ پاسخ دادند: «هذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ: اين زن، زينب دختر على است).ابن زياد رو به زينب كرد و گفت: ((الحمدْ للهِ الذی فَضَحَکُم وَ قَتَلَکُمْ و اکذَبَ احدوثتکم: خدا را سپاس كه شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد!)) .
زينب(عليها السلام) پاسخ داد: «إِنَّما يَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ يَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنا:فقط فاسق رسوا مى شود و انسان فاسد دروغ مى گويد و آن هم ما نيستيم و ديگرى است)ابن زياد گفت: ((كَيْفَرَأَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ :كار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه ديدى؟))زينب (با صلابت و قدرت) پاسخ داد: «ما رَأَيْتُ إِلاّ جَميلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَيَجْمَعُ اللهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذ، ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ يَابْنَ مَرْجانَةَ»؛ (من جز زيبايى و نيكى نديدم، آنها گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقرّر كرد و آنان نيز به آرامگاه خويش شتافتند. به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز بنگر چه كسى پيروز خواهد بود؟ اى پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند).
عبيدالله بن زياد با شنيدن اين سخنان خشمگين شد و گويا آهنگ قتل آن حضرت را نمود كه عمروبن حُرَيث به وى گفت: اى امير! او زن است و نبايد زن را به گفتارش مجازات كرد.
ابن زياد (كه درماندگى خود را احساس كرد) ادامه داد: «خداوند قلبم را با كشتن حسين و خاندانت تشفّى داد!».
زينب كبرى(عليها السلام) فرمود: «لَعَمْري لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلي، وَ قَطَعْتَ فَرْعي، وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلي، فَإنْ كانَ هذا شِفاؤَكَ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ(ا رشاد مفید، ص ۴۷۳) به جانم سوگند، بزرگ مرا كشتى و شاخه عمرم را قطع كردى و ريشه مرا از جا درآوردى، اگر اين كار مايه تشفّى قلب توست، به خواسته ات رسيدى).
و همچنین خطبه آن حضرت درشام درخرد کردن یزید بن معاویه که فرمود:
((أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ كَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَيْهِ وَ بِكَ عَلَيْهِ كَرَامَةً وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عِطْفِكَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَيْثُ رَأَيْتَ الدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْثِقَةً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِيتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ(آل عمران، آیه۱۷۸،(بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۳)
اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك».
دومین علت حضور خانواده دراین واقعه (امنیتی) است به این معنا حاکمیت بنی امیه یکی ازروش های بسیار کثیفی که داشته اند این بود می دانستند، نقطه مشترک علویون و ولایت مداران (( غیرت مداری وناموس پرستی)) است چر اکه آنان تربیت شده پیامبری بوده اند که وی از ابوسفیان با این که الد الخصام نسبت به حضرت بود او را در فتح مکه بخشید و غلام وحشی که جگر حمزه سید الشهداء را بیرون آورده بود مورد عفو قرار داد ولی در ناموس داری آنچنان مظهر غیرت بود وقتی حکم بن عاص را دید که هر چند بار به خانه پیامبر سرک می کشد به دلیل همین غیرت مندی او رابه طائف تبعید کردند (کنزل العمال، ج۲، ص، ۳۸۶) بنی امیه چون علویون و شیعیان را با چنین شناسنامه ای غیرتمندی می شناختند برای از پا درآوردن آنان، زنان را بازداشت می کردند تا بتوانند مردان را تسلیم کنند، ازهمین رو در گزارش آمده است: ((وقتی حجاج بن یوسف ثقفی به به درک واصل شد، ۳۰۰هزارزندانی آزاد شدند که ۵۰ هزار مرد و ۳۰ هزار زن که دوازده هزارتن ازآنان در زندان برهنه بودند، که در زندان های او جان باختند: حیوه الحیوان، ج۱، ص۲۴۱))
امام(ع) تمام مردان بنی هاشم را که حافظ امنیت زنان بودند با خودش، از مدینه خارج می کرد برای این که مبا دا زنان به گروگان گرفته شوند و همین موجب شود که امام برگردد به جای نهضت جهانی درپشت دروازه برای آزاد سازی زنان بجنگد خانواده را باخود همراه کرد.
سومین علت همراهی زنان با امام (ع) (سیاسی) است به این معنا حاکمیت بنی امیه برای سر کوب کردن مخالفین از یک قاعده پیروی می کرد و آن این بود آنان را (اخلال گر، وحدت شکن، آشوبگر) معرفی می کرد و با همین اتهام حجربن عدی، رشید، قنبر و... را به قتل رساندند امام حسین (ع) برای این که حاکمیت اموی را در این توطئه نا کام نماید، پیش از حرکت ازمدینه وصیت نامه ای نوشت و رسما اعلان فرمود:
(انی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا بل انما خرجت لطب اصلاح امه جدی(بحارالانوار،ج۴۴، ص۳۲۹) :من برای شرارت و اخلال یا کسب قدرت، یا برای افساد از مدینه خارج نشدم بلکه برای اصلاح جدم ازمدینه خروج نمودم).
علاوه براین بیانیه سیاسی ((اهل بیت)) را ازمدینه خارج کرد تا نشان دهد اگر کسی در مقام جنگ و اخلال باشد با چنین ترکیب وهیئتی که زنان وکودکان همراه باشند حرکت نمی کند.
چهارمین علت همراهی همراه خانواده در واقعه عاشورا(صمیمیت اعضای خانواده) است چراکه یک خانواده ایده آل، خانوا ده ای است که دو اصل د رآن حاکم باشد (درک متقابل) دیگری (محبت ،یکرنگی ،دل دادگی ) است. یعنی ممکن است تفاوت اقتصادی، علمی بینشان وجود داشته باشه باشد ولی اگر هر کدام به پذیرند دیگری نقطه مثبت دیگری دارد که ضعف و تفاوت را برای ادامه زندگی می پوشاند دیگر جایی برای ناسازگاری باقی نمی ماند و دیگری ((گذشت وعفو زوجین)) از دیگری است که در صورت اختلاف که اقتضای طبیعت دو انسان است، این دو اصل((درک متقابل، و گذشت)) موجب می شود خانواده ای همدل صمیمی به وجود بیاید که دررنج شادی باهم شریک باشند.
خانواده امام حسین(ع) از این جهت ایده آل ترین خانواده بود که بینشان آنچنان صمیمیت وجود داشته که نه امام (ع) می توانست بدون خانواده این راه را ادامه دهد و نه خانواده به دلیل رنج وسختی می توانست قبول کند در مدینه بماند، وهمین موجب شد که خانوادگی درمتن واقعه حضور پید ا کنند و در تحمل مشکلات نهضت همه سهم داشته باشند.
پنجمین علت همراهی خانواده در نهضت حسینی (بصیرت ومعرفت) بالای زنان همراه است، به این معنا زنان همراه دراین نهضت آنچنان سطح معرفتشان بالا است نه تنها از آغاز شنیدن شها دت مسلم بن عقیل و لشکر کشی حر در بین راه هیچ گونه اعتراضی نکردند و بهانه برگشت به مدینه را ندادند، بلکه وقتی در مکه عبد الله بن عباس درکنار حجر اسماعیل به امام پیشنهاد می کند که حداقل زنان را با خودت مبر یکی از زنان همراه وارد وسط مذاکره شد وخطاب به ابن عباس گفت:(آیا ازسرور مامی خواهی که مارا جا بگذارد و خود تنها برود؟ مگر روزگار جزما برای او باقی گذاشته است؟ نه به خدا سوگند مرگ و زندگی ما تنها با اوست: مدینه المعاجز، ج۳، ۴۵۴).
این زنان کسانی اند که نه تنها مثل حضرت زینب که همه مصیبت را جمیل و زیبا می بیند و می گوید (ما رایت الا جمیلا) بلکه بانویی بلند مرتبه دیگری دراین جمع اهل بیت وجود دارد وقتی همسرش جناده بن حارث انصاری به شهادت رسید این بانو شمشیر همسرش را به فرزند ۱۱ ساله اش عمربن جناده داد و ازامام علیه السلام اجازه گرفت و او را به میدان جنگ فرستاد و جلوی چشمش به شهادت رسید، وقتی دشمن سر شهید به سمتش پرت کرد همین مادر سرفرزند شهیدش را گرفت خود به میدان جنگ رفت (بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۸) ، باچنین اگاهی از منزلت و معرفت بالای زنان نسبت به مقام ولایت دیگر جای این پرسش باقی نمی ماند که چرا امام علیه السلام زنان را به همراه آورده است، چون شواهد حکایت ازاین معنا داشت این زنان بودند که همراه امام علیه السلام شدند.
تهیه و تنظیم؛ حجت الاسلام و المسلمین سیّد محمدتقی قادری
نظرات شما عزیزان: