نشریه موعظه خوبان شماره 205

ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

نشریه موعظه خوبان شماره 205

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

نشریه موعظه خوبان شماره 205

پيامبر اکرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : اَلضَّيْفُ يَنْزِلُ بِرِزْقِهِ وَ يَرْتَحِلُ بِذُنوبِ اَهْلِ الْبَيْتِ؛  /  (بحارالأنوار : ج 75 ، ص 461 ، ح 14) 
ميهمان، روزى خود را مى‏ آورد و گناهان اهل خانه را مى ‏برد.


 

 


 

 حقیقت توکّل !

 توکّل به خدای تعالی یکی از فروع توحید و ایمان است.ما غالباً یا به برهان یا به امور شبیه برهان ارکان توکّلمان تمام است ، ولی حقیقتِ توکّل در ما حاصل نیست... ما همه داد، از توحید می زنیم و حق تعالی را « مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ» می خوانیم، « وَ الْخَيْرُ کُلُّهُ بِیَدِهِ » و « الشّرُّ لَیسَ اِلَیهِ » می سرائیم ولی باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم، و دائما خیرات را از دست دیگران تمنّا داریم، این ها نیست جز این که این ها، یا حقایق عقلیّه ای است که قلب از آن بی خبر است و یا لقلقه های لسانی است که به مرتبۀ ذکر حقیقی نرسیده.

[ امام خمینی ، شرح حدیث عقل و جهل، چاپ پانزدهم ، 1393 ، ص 89 و 90]

 

 

 

 به امامتان کمک کنید !

 ... عن ابا عبد الله عليه السلام : قالَ خَرَجْتُ انَا وَ ابى حَتّى اذا كُنّا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ اذا هُوَ بِاناسٍ مِنَ الشِّيعَة فَسَلَّمَ عَلَيْهمْ ثُمَّ قالَ: انّى وَ اللهِ لَاحِبُّ رِياحَكُمْ وَ ارْواحَكُمْ فَاعينونى عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ، وَ اعْلَمُوا انَّ وِلايَتَنا لا تُنالُ الّا بِالْوَرَعِ وَ الْاجْتِهادِ... ( بحار الانوار، كتاب الايمان ، ص 123. )

از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند: من و پدرم در حرم پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شدیم ، یک جماعتی از شیعیان ما آن جا مجتمع بودند ، حالا یا این که این ها را می شناختند ، یا این که با علم امامت فهمیدند، یا این که از رفتارشان و عملشان این ها را شناختند ، پدر من به آنها سلام کرد و فرمود ، به خدا سوگند ما بوی شما را و ارواح شما را دوست داریم. من را با پرهیز کاری و تلاش و کوشش و محبت ( یاری)کنید. - کمک کنید به امامتان تا محبّت آنها نسبت به ما باقی بماند. اولاً باید ورع داشته باشیم و ثانیاً تلاش و کوشش کنیم. امروز هم ، جامعه اسلامی به کار و تلاش نیاز دارد .هرجا که مشکل داریم ، عمده ترین مشکل بیکاری و تنبلی است. بدانید که به ولایت و دوستی و محبت نمی رسید مگر با عمل و تلاش.

[شرح حدیث از مقام معظم رهبری امام خامنه ای در مقدمه درس خارج 1396]

 

 

 

 من براي خودش بلند نمي‌شوم تا چه رسد به اسمش !

در دهه 1340 مسجد جامع بازار ، يكي از مراكز و پايگاه‌هاي مهم فعاليت‌های سياسی بود . در شبستان گرمخانه اين مسجد، شيخی به نام غلامحسين جعفری همدانی اقامه جماعت مي‌كرد. اين روحانی مبارز، سر نترسی داشت و به صراحت عليه رژيم صحبت مي‌كرد. هيچ ترس و واهمه‌ای از ساواك و مأموران امنيتی رژيم هم نداشت... ساواك واقعاً حريف آقای جعفری نبود . مانده بودند که با او چه کنند. به او می گفتند شیخ دیوانه! چرا که هرچه تشخیص می داد علیه رژیم شاه می گفت ... . « یک بار، پس از سخنرانی تندی که علیه رژیم و شاه کرده بود او را دستگیر کردند». هنگام محاكمه در دادگاه، تيمسار خواجه‌نوری (رئيس دادگاه) مي‌گويد: آشيخ هرگاه اسم اعليحضرت برده مي‌شود براي احترام بلند شو! آقای جعفری عصبانی می‌شود و می‌گويد: تو كسی نيستی كه بخواهی به من دستور بدهی! عصايش را بلند كرد و به سوی عكس شاه گرفت و ادامه داد: من با اين مخالفم، آن وقت تو می‌گويی برای اسمش بلند شوم؟! من برای خودش بلند نمی‌شوم تا چه رسد به اسمش. » به ياد دارم روزي مأمورين ساواك تحت عنوان سازمان اوقاف چكی به مبلغ يكصدهزار تومان به او دادند تا ايشان خرج مسجد كند. گفتند: حاج آقا شما اين را بگيريد و فقط يك امضاء كنيد و هرطور صلاح دانستيد آن را خرج كنيد. من آن‌جا بودم، شيخ نگاه تند و غضب‌آلودي به آنها كرد و گفت: من حقّ‌السكوت نمی‌گيرم. برويد سراغ كسانی كه به آن احتياج دارند. اين پيشنهاد‌ها در شرايطی به او می‌شد كه وی گاهی به نان شبش محتاج بود. خودش می‌گفت: گاهی بعد از نماز ظهر و عصر كه مي‌خواستم بروم خانه چون پول نداشتم تا نان بگيرم، داخل مسجد می ماندم و مي‌خوابيدم، كتاب و قرآن مي‌خواندم، تا غروب بشود و در اين فاصله پولی به دستم برسد ... او تا این حد وارسته بود ، با این که وجوهات در دستش بود امّا زندگی اش در عُسر و حرج بود.

[ حسن کاظمی ، خاطرات عزت شاهی ، تهران ، سوره مهر ، چاپ دهم ، 1387 ، صص37 و 39 . ]

 

 

 

 برترینِ مردم !

رباعی‏ای است منسوب به علی علیه السلام (که)می‏فرماید:

 کدَّ کدَّ الْعَبْدِ انْ احْبَبْتَ انْ تُصْبِحَ حُرّا        وَ اقْطَعِ الْآمالَ مِنْ مالِ بَنی آدَمَ طُرّا

 لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری      ‏ انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْر

ا می‏فرماید: اگر دلت می‏خواهد آزاد زندگی کنی، مثل بندگان و بردگان زحمت بکش، کار کن، رنج بکش و چشم از مال فرزندان آدم (عموماً، هر که می‏خواهد باشد، ولو حاتم طائی باشد) ببند. بعد می‏گوید بعضی از افراد وقتی برخی از شغلها به آنها پیشنهاد می‏شود، می‏گویند این شغل دون شأن من است، پَست است. مثلًا می‏گویی کارگری کن، بیل بزن، می‏گوید این کار پستی است؛ حمّالی کن، می‏گوید پست است. می‏فرماید: هر کاری، هرچه هم که تو آن را پست گمان کنی، پست‏تر از این که دست طمعت پیش دیگری دراز باشد نیست. لا تَقُلْ ذا مَکسَبٍ یزْری فَقَصْدُ النّاسِ ازْری، چیزی از این پست‏تر نیست که تو به قصد مردم بروی، به این قصد بروی که از مردم چیزی بگیری. انْتَ مَا اسْتَغْنَیتَ عَنْ غَیرِک اعْلَی النّاسِ قَدْرا، تو همین مقدار که از دیگران بی‏نیاز باشی، از همه مردم برتر هستی.

[مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 30 و 31]

 

 

 

 از همۀ مردم سزاوارتر به این که خدمت مردم را به عهده بگیرد، عالِم است

 عیسی (علیه السلام) به حواریّون گفت: من خواهش و حاجتی دارم، اگر قول می دهید آن را برآورده کنید بگویم. حواریّون گفتند: هر چه امر کنی اطاعت می کنیم. عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آنها را شست. حواریون در خود احساس ناراحتی می کردند، ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند، تسلیم شدند. عیسی پای همه را شست. همین که کار به انجام رسید، حواریّون گفتند: تو معلم ما هستی، شایسته این بود که ما پای تو را می شستیم نه تو پای ما را. عیسی (علیه السلام) فرمود: این کار را کردم برای این که به شما بفهمانم که از همۀ مردم سزاوارتر به این که خدمت مردم را به عهده بگیرد ، عالِم است. این را کردم تا تواضع کرده باشم، و شما درس تواضع را فراگیرید، و بعد از من که عهده دار تعلیم و ارشاد مردم می شوید، راه و روش خود را تواضع و خدمت به خلق قرار دهید. اساسا حکمت در زمین تواضع رشد می کند نه در زمین تکبر، همان گونه که گیاه در زمین نرمِ دشت می روید نه در زمین سختِ کوهستان .

 محمد رحمتی شهرضا ، گنجینه معارف جلد 2 ص 238 ]

 

 

 پِلّه برای بقیه!

 تازیونۀ بارونِ بی امان، می زد روی سَر و رُومون . لباسای خیس به تنمون سنگینی می کرد. ستونِ گردان دمِ ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود. همهمه بسیجا ، میون رعد و برق و شق شق بارون گم شده بود. گونیایی هم که عراقیا پله وار، زیر کوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر. بچه ها از کَت و کول هم بالا می رفتند تا از شرّ بارون خلاص بشند و خودشون رو داخل غار بزرگ زیر قلّه برسونند . انگار یه گونی جنسش با بقیه فرق داشت! لیز و سُر بود . بسیجیا پا روش می گذ اشتند و می پریدند اون ورِ آب و بعد داخل غار می شدند . اما گونی هر از گاهی تکون می خورد. شاید اون شب هیچ بسیجی ای نفهمید که علی آقا پله شده بود برای بقیه. من و یکی دو نفر هم که دم غار متوجه شدیم ، اشکامون با بارون قاطی شده بود .

[ حمید حسام ، دلیل ، روایت حماسه نابغه اطلاعات و عملیات سردارشهید علی چیت سازیان ، چاپ دوم ،1396 ، ص 246]

 

 

 

 

یک استفتاء

سوال:   آیا اجازه می‏‌فرمایید که افرادی خودشان سهم سادات را به سادات فقیر بدهند؟
جواب:
کسی که سهم سادات بر عهده اوست، واجب است در پرداخت آن به مستحقين اجازه بگيرد.

(استفتائات مقام معظم رهبری امام خامنه ای (مدظلّه العالی) دسترسی در : khamenei.ir )

 

دریافت نشریه برای چاپ سیاه و سفید
 

دریافت نشریه برای چاپ رنگی
 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: موعظه خوبان
برچسب‌ها: موعظه خوبان

تاريخ : دو شنبه 15 / 4 / 1399 | 4:0 | نویسنده : اکبر احمدی |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.