تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16361
بازدید دیروز : 129339
بازدید هفته : 358848
بازدید ماه : 681129
بازدید کل : 11072884
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 13 / 4 / 1399

سخاوت حضرت رضا(علیه السّلام)

قضيه‏ اى كه كلينى رحمه الله در اين باره نقل كرده است، ذكر مى ‏كنيم. راوى مى‏ گويد:

«با جمعى بسيار خدمت حضرت رضا بوديم كه ابن سبيلى آمد و چنين گفت: يابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم كرده‏ ام. نفقه راه به من عنايت كنيد، چون به خراسان رسيدم براى شما صدقه مى‏ دهم، زيرا آنجا مكنت دارم.

حضرت رضا(علیه السّلام) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دويست دينار به او داد و خواهش كرد برود و فرمود: لازم نيست صدقه بدهى.

چون حضرت آمد، از ايشان پرسيدند: پول را از بالاى در داديد و خواهش نموديد كه برود تا او را نبينيد.

فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبينم. آيا نشنيده‏ ايد كه رسول اكرم فرموده است:
صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشكار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى‏ آمرزد.» (7)


اخلاق پسنديده

راوى نقل مى ‏كند كه حضرت رضا (علیه السلام) هميشه حوائج نيازمندان را بر آورده مى‏ساخت، در كارهاى خير پيشقدم بود، در شبهاى تاريك به فقرا و نيازمندان رسيدگى مى‏كرد، بيشتر شبها را تا صبح به عبادت و احيا مى ‏كرد، و روزه بسيار مى‏ گرفت.

بر سر خوان غذا با غلامان و زيردستان و گاهى با فقرا و مستمندان مى ‏نشست، به كسى تكبّر نمى ‏فروخت هيچگاه آب دهانش را بر زمين نمى ‏انداخت، و با صداى بلند خنده نمى ‏كرد.

اگر در مجلسى حاضر مى‏شد كسى را با زبانش از خود نمى‏راند، سخن كسى را قطع نمى ‏كرد، بلكه صبر مى ‏كرد تا سخن طرف مقابل تمام بشود، هيچگاه ديده نشد كه مقابل كسى پاى شريفش را دراز كند، و يا در برابر كسى تكيه كند.

معمولاً چهره شريفش گشاده بود، و هيچگاه شنيده نشد كه به يكى از زير دستانش ناسزا بگويد، درب خانه‏ اش بهروى عموم مردم باز بود و به همگان احترام مى‏ گذاشت (عيون اخبار الرضا ج2 ص184)، و گاهى به مأمون عباسى سفارش به تقوى و رسيدگى به مشكلات مردم كرده، و مى‏ فرمود:
فرمانرواى مسلمين بايد بسان ستون وسط خيمه باشد، تا هركس وى را خواست بتواند به حضورش برسد.



رفتار با متكبر

فضل بن سهل ذوالرياستين كه مأمون عباسى رياست نيروهاى مسلح و رياست ديوان دربار خود را بدو سپرده بود، به دستور مأمون عباسى براى خود امان‏نامه‏اى با اختيارات كامل نوشته و آن را به امضاى درباريان رسانيده، و سپس براى توشيح و مهر مأمون آن را نزد وى فرستاد، مأمون هم آن نامه را مهر زده و توشيح كرد، و سپس تمام خواسته‏هاى ذوالرياستين را برآورده ساخت، علاوه بر آنكه نامه‏اى را به خطّ خود نگاشت و در آن اموال بسيار و زمينها و املاك و سلطه را نيز بدو بخشيد.

فضل براى اينكه همين امتيازات را پس از مأمون در دوران بقدرت رسيدن وليعهدش امام رضا (علیه السلام) نيز دارا باشد، از مأمون خواهش كرد كه آن نامه را به امضاى امام رضا (علیه السلام) نيز برساند، اما مأمون نپذيرفته و گفت: كه حضرت رضا (علیه السلام) با ما شرط كرده كه هيچگونه اقدامى از نظر حكومتى نكند، پس بهتر است خودت اين نامه را به حضور ايشان ببرى.

به همين جهت ذوالرياستين نامه مأمون را با خود برداشته، و بر امام رضا (علیه السلام) وارد شد، ديد آن حضرت نشسته و مشغول انجام كارى است، ذوالرياستين در جاى خودش در آستانه درب حجره ايستاد تا حضرت اذن دخول و نشستن به او بدهند، او مدّتى ايستاد و حضرت اعتنايش نكردند، و پس از آنكه غرور و تكبّر او را سركوب نموده و با اين رفتار ادبش كردند، سر شريفشان را بالا گرفته و فرمودند چه حاجتى دارى؟

ذوالرياستين با چهره‏اى برافروخته عرضه داشت اى سرور من اين نوشته ايست از اميرالمومنين مأمون و شما در نوشتن چنين نامه‏اى براى اينجانب شايسته‏تر هستيد، چون ولى عهد مسلمين مى‏باشيد.

حضرت رضا (علیه السلام) در حالى كه چهره شريفشان را درهم كشيده بودند فرمودند: آن را بخوان، و ذوالرياستين همان طور كه ايستاده بود، همه آن نوشته را قرائت كرد، آنگاه حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: تا زمانى كه تقوى پيشه كنى و از خدا بترسى ما قبولت داريم، و سپس روى شريفشان را از او برتافته و مشغول كار خود شدند، و فضل بن سهل ذوالرياستين با غرورى درهم شكسته، و قيافه‏اى رنگ باخته از حضور شريف آن حضرت خارج شد. (بحار الانوار، چاپ جديد، جلد49 صفحه168)

عيادت از مريض

در تاريخ حضرت امام رضا (علیه السلام) وارد شده كه آن حضرت همانند جدّ بزرگوارش پيامبر اسلام (ص) اگرچند روز يكى از دوستان و مؤمنين را نمى‏ديد، حالش را مى‏پرسيد، و اگر مطّلع مى‏شد كه بيمار است به ديدار او مى‏شتافت.

يكى از روزها يك نفر از شيعيان آن حضرت بيمار شد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) براى ديدار او به خانه‏اش تشريف برده و حالش را پرسيدند؟

و سپس در همان چند لحظه آن بيمار را تسلّى خاطر و موعظه و اندرزش داده و به او فرمودند: مردم دو گروه هستند، يكى با مرگ به راحتى و آسايش دست مى‏يابد، و ديگرى با مرگش مردم را از شرّ خود راحت مى‏كند، و تو اگر مى‏خواهى از گروه اول باشى، ايمان به خدا و ولايتت را تجديد كن تا پس از مرگ در آسايش باشى.

آن مرد چنين كرد و پس از چند لحظه در محضر پر مهر و محبّت حضرت امام رضا (علیه السلام) چشم از جهان بست.( بحار الانوار، چاپ جديد ج49)

 

عفو گنهكاران

در زمان فرمانروائى هارون عباسى پس از شهادت امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام)، عدّه‏اى به فرماندهى (جلودى) كه مردى سفّاك و بی رحم بود، مأموريت يافتند به محلّه بنى هاشم در شهر مدينه منوّره حمله كنند، و تمام خانه‏ها را به تاراج بكشند.

جلودى براى انجام مأموريت عازم شهر مدينه شده، و با افراد خود به محلّه بنى هاشم و از جمله به خانه حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) كه امام رضا (علیه السلام) در آنجا بودند يورش برده، و خانه آن حضرت را به محاصره خود در آورد.

حضرت رضا (علیه السلام) كه از مقصد جلودى آگاه بودند، تمام بانوان و علويان را به اطاقى برده، و خودشان در عتبه در آن اطاق ايستادند، جلودى با خشونت و شدّتى روبروى امام ايستاده و گفت: كه من طبق دستور اميرالمؤمنين! هارون مأموريت دارم به اين اطاق هم وارد شوم و همه چيز را با خودم مصادره كنم، و اين كار بايد انجام پذيرد.

امام هشتم در پاسخش فرمودند: كه تو همين‏جا منتظر بمان و صبر كن، من سوگند ياد مى‏كنم كه هرچه اين بانوان از زيورآلات و لباس و غيره دارند برايت بياورم، جلودى نپذيرفت و برخواسته‏اش اصرار مى‏ورزيد، و حضرت امام رضا (علیه السلام) پيوسته مى‏فرمودند كه اگر صبر كنى من قول مى‏دهم هرآنچه در اطاق و در اختيار آن مخدرات هست نزد تو بياورم، تا اينكه جلودى پذيرفت.

امام وارد اطاق شده و به آن مخدّرات امر فرمودند كه هركدام جز يك پيراهن برتن، آنچه كه دارند اعم از زيورآلات، خلخال، گوشواره و حتى مقنعه‏هاى روى سرشان را به همراه تمام أثاثيه خانه به جلودى دادند.

از اين واقعه مدتها گذشت تا اينكه حضرت امام رضا (علیه السلام) به خراسان تشريف آورده و به اصطلاح وليعهد مأمون عباسى شدند، و مأمون دستور داد كه تمام اطرافيان و درباريان با آن حضرت بيعت كنند، و همه بيعت كردند جز نفرات معدودى كه يكى از آنها همين جلودى بود.

مأمون عباسى آن چند نفر را به جرم عدم بيعت با امام رضا (علیه السلام) به زندان افكند. جلودى با آن سابقه ننگين و با آن دشمنى و هتك حرمتى كه نسبت به امام رضا (علیه السلام) روا داشت، و با آنكه با آن حضرت از بيعت هم سرباز زد، مورد لطف و عنايت و عفو حضرت رضا (علیه السلام) قرار گرفت به اين ترتيب كه يك روز بعد از زندانى شدن جلودى مأمون به خدمت امام هشتم (علیه السلام) شرفياب شده، و موضوع زندانى شدن آن چند مخالف و از جمله جلودى را به ايشان عرض كرد، و سپس دستور داد كه زندانيان احضار شوند.

حضرت امام رضا (علیه السلام) كنار مأمون نشسته بودند كه از دور چشمشان به جلودى افتاد، با وجودى كه از ظلم و ستم آن شخص دل‏آزرده بودند، مورد چپاول و هتك حرمت او قرار گرفته بودند، و بالاخره مى‏دانستند كه جلودى با ايشان دشمنى آشكار دارد، با تمام اينها جلودى را عفو كرده و با لطف و مرحمت خويش از گناهان او چشم پوشيدند، و به همين جهت رو كرده به مأمون و با صورت گشاده‏اى فرمودند:

اين پير مرد جلودى را به من ببخش و آزادش كن، مأمون با صداى آهسته عرضه داشت: اين همان است كه دختران پيغمبر را آزرده و خانه شما را چپاول كرده است! اما جلودى از آن كينه و بغضى كه نسبت به حضرت رضا (علیه السلام) داشت، گمان برد كه آن حضرت عقوبت و مجازاتش را از مأمون مى‏خواهند، از اين رو به مأمون گفت: ترا به خدا و به خدمتگذاريم به پدرت هارون سوگند مى‏دهم كه خواهش اين آقا را نسبت به من نپذيرى!

مأمون كه وضع را چنين ديد از بزرگوارى امام رضا (علیه السلام) و خباثت جلودى در شگفت شده و به جلودى گفت: نه بخدا سوگند خواهش اين آقا را نسبت بتو عملى نمى‏كنم، سپس به دژخيم خودش دستور داد گردنش را بزند (اعيان الشيعه ج1 ص42).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


اين اخلاق پسنديده اهل بيت پيغمبر، بخصوص راجع به عفو گنهكاران يكى از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام و جذب مردم به اين دين مقدس بود، پيامبر بزرگ اسلام (ص) در موارد بسيارى از تقصير گنهكاران مى‏گذشت با وجودى كه قدرت داشت، و مى‏توانست انتقام بگيرد.

حضرت علىّ بن ابى‏طالب (علیه السلام) اهل جمل و اسيران صفّين و خوارج نهروان را بخشيد با وجودى كه قادر بر انتقام بود چرا كه از قديم گفته‏اند (در عفو لذّتى است كه در انتقام نيست) و گرچه انتقام لذت بخش است ولى لذت ترك آن بيشتر مى‏باشد، و گفته شاعر فارسى (سعدى): اگر لذّت ترك لذّت بدانى***دگر لذّت دهر لذّت نخوانى

امام حسن مجتبى (علیه السلام) از گناه آن مردى كه به ايشان ناسزا گفت چشم پوشيده و با او ملاطفت كردند (عوالم العلوم نوشته شيخ عبدالله بحرانى ج16 چاپ جديد قم ص121.)

حضرت امام حسين (علیه السلام) حتى در جبهه جنگ از دشمن ناتوان شده خود چشم پوشيده و عفوش نمود، بلكه او را كمك هم كرد(پيشواى شهيدان نوشته آيةالله سيد رضا صدر ص72.)

امام سجاد (علیه السلام) از مروانى كه به جدّش پيامبر، اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و امام حسين (صلوات الله عليهم اجمعين) آسيب رسانيده و آن بزرگان را اذيّت و آزار داده بود، نه تنها چشم پوشيدند، بلكه او را پناه داده و مورد مرحمت هم قرارش دادند (الكامل فى‏التاريخ نوشته ابن الاثير چاپ1385 ه بيروت ج4 ص113.) امام محمد باقر (علیه السلام) از آن مردى كه مسيحى بود و به حضرتشان ناسزا گفت و مادر مخدّره آن امام معصوم را كلفت آشپزخانه خواند گذشت نموده و برايش دعا هم كردند (مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد3 صفحه337).

امام جعفر صادق (علیه السلام) از گناه كنيزى كه بچه آن حضرت را بى‏اختيار از بلندى بهزمين زده و كشته بود نه تنها چشم پوشيده، بلكه آن زن را آزاد هم فرمودند(بحار الانوار، چاپ جديد، ج47 ص24).

امام موسى بن جعفر كاظم (علیه السلام) كه مواجه شده بودند با يك نفر مخالف و دشمن و از او ناسزا شنيده بودند، به مزرعه‏اش رفته و كيسه‏اى زر به وى داده، و گناهش را هم عفو كردند (بحار الانوار، چاپ جديد، ج48 ص102).

و بالاخره يك نمونه از عفو و گذشت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (علیه السلام) را نيز نقل كرديم كه آن بزرگوار نيز مانند اجداد طاهرين و نياكانش از گنهكار چشم پوشيده، و مردم را دوست مى‏داشت.

متأسفانه حكومتهائى كه بهنام اسلام سركار آمدند، از قبيل بنى اميه، بنى العبّاس، عثمانيان در تركيه و غيره اين شيوه را نه تنها پيش نگرفته، بلكه چهره اسلام را نيز سياه جلوه داده و اسلام را متّهم ساختند.

آنان نه تنها از تقصير و لغزش گنهكاران گذشت نمى‏كرده، بلكه بيگناهان را نيز در زندانهاو تحت شكنجه قرار داده و با شلاق و چكمه استبداد سركوبشان ساختند، و اگر تاريخ صحيح شيوه رفتار و كردار پيامبر اكرم و اهل‏بيت طاهرينش را به عنوان معيارها و نمونه‏هاى كاملى از تجلّى اسلام واقعى ثبت نمى‏كرد، امروز نامى از اسلام و رحمت اسلامى باقى نمانده بود، بلكه صفحات سياهى از كشتارهاى فردى و دسته‏جمعى، مصادره اموال، زندانهاى مخوف، شكنجه‏هاى وحشيانه، تجاوز به نواميس مردم به نامهاى مختلف، سركوب آزاديهاى مردم به نامهاى مختلف، به بند كشيدن علما و دانشمندان، دريافت مالياتهاى ظالمانه، جنگهاى وسيع بر سر قدرت و به طور كلّى زير پا گذاشتن احكام قرآن و اسلام به نام اسلام به چشم مى‏خورد، به طورى كه هيچكس ديگر نمى‏توانست حتى سخنى از اسلام و حاكميّت آن به ميان آورد. و اين خاندان مطهّر پيامبر بودند كه انواع شكنجه‏ها، زندانها، فاجعه‏هاى خونين و ديگر نابسامانيها را بهجان خريدند، تا براى نسلهاى آينده حجّت باشند، و براى هميشه پيشوا و مقتداى جامعه اسلامى به حساب آيند. يكى از شاعران شيعه از زبان اهل‏بيت پيامبراكرم (عليهم السلام) قطعه شعرى سروده كه آن بزرگان را با حكومت‏هاى بنى اميه و بنى العبّاس اين چنين مى‏سنجد:

ملكنا فكان العفو منّا سجـيـة
ولما ملكـتم سال بالدم ابطــع
وحـلّلتم قتل الاسارى وظـالما
غدونا عن الاسرى نعفّ و نصفح
فحسبكم هذا التفاوت بينــنا
و كل انـاء بالـذى فيه ينضـح

ترجمه شعر: زمانى كه قدرت به ما آل محمد رسيد، عفو و گذشت از اخلاق و خوى ما بود، اما زمانى كه ملك به شما رسيد سرزمين‏هاى وسيعى را سيل خون بيگناهان فرا گرفت. و شما كشتن اسيران را حلال كرديد، و در حالى كه ما پيوسته اسيران را عفو كرده و از آنان گذشت مى‏كرديم. و همين تفاوت ميان ما براى شما كافى است، چرا كه از كوزه برون تراود آن را كه در اوست.

حقگوئى دعبل

پس از شهادت امام هشتم، ايشان را در طوس در مقابل قبر هارون عباسى به طرف قبله كه بارگاه مقدس فعلى آن امام است به خاك سپردند، و مأمون عباسى پس از قتل امام رضا (علیه السلام) به بغداد بازگشته و آنجا را مركز خود قرار داد. دعبل خزاعى كه يكى از شعراى بنام شيعه است مى‏گويد نزد مأمون به كاخش رفتم و به او گفتم، اجازه مى‏دهى شعر جديدى را كه سروده‏ام بخوانم؟ گفت بخوان، و من چنين سرودم:

قبران فى طوس خير النـاس كلـهم
و شرّ كلّهــم هـذا من العـبر
ما ينفع الرجس من قرب الزّكى و ما
على الزّكى بقرب الرجس من ضرر


ترجمه شعر: در طوس دو آرامگاه است، آرامگاه بهترين مردم و بدترينشان، و اين از عبرتها و پندهاست.
نه از نزديكى آن امام پاك سودى به آن پليد هارون مى‏رسد و نه بر ايشان امام رضا ضرر و زيانى از نزديكى به آن پليد است (امالى الصدوق ص661). مأمون عباسى بر افروخته شده، و از اين حقگوئى دعبل به تنگ آمد، اما چون در برابر واقع قرار گرفته بود نتوانست اعتراضى كند!

 

جنايت بزرگ مأمون

بالاخره مأمون عباسى كه از وجود حضرت امام رضا (علیه السلام) برخود و حكومتش بيم داشت، در پى بهانه‏اى بود كه به موجب آن از حضرت انتقام بگيرد، گويند كه از بهانه‏هاى مأمون حقگوئى امام رضا (علیه السلام) در موارد مختلف و از جمله در مورد زير بوده است:


روزى مأمون عباسى در مجلس عمومى خودش كه حضرت امام رضا (علیه السلام) هم در آنجا تشريف داشتند، بر اريكه حكومت نشسته، و رفت و آمد مردم عمومى بود، در اين ميان به مأمون خبر رسيد كه يك مرد صوفى دست به سرقت زده و دستگير شده است، مأمون عباسى امر به احضار وى كرد، آن مرد را كه آوردند، ديد كه حالتى رقّت‏بار و ظاهرى بسيار فقيرانه دارد، و اثر سجده بر پيشانيش هست! مأمون بدو گفت: آيا تو با اين ظاهر خوب دست به سرقت زده‏اى؟! آن مرد گفت: از روى اضطرار بوده نه اختيار، چون تو از دادن حقّ من خوددارى كرده‏اى.
ـ چه حقّى؟
ـ حقّ من از بيت‏المال، چون من ابن‏السبيل و فقيرم با وجودى كه قرآن را هم از حفظ دارم! حال از خودت شروع كن نخست حدّ شرعى را برخودت جارى كن و سپس بر من. مأمون كه از سخنان آن مرد به خشم آمده بود به حضرت امام رضا (علیه السلام) عرضه داشت: شما چه مى‏گوئيد؟! و حضرت به آرامى فرمودند: او مى‏گويد كه تو هم دزد هستى، مأمون از فرمايش امام برآشفت و به آن مرد گفت: بخدا سوگند دستت را قطع مى‏كنم. آن مرد بى‏اينكه ترسى به دل راه دهد گفت:

ـ چگونه دستم را قطع مى‏كنى؟! حال آنكه تو بنده من هستى؟!
ـ واى بر تو از كجا بنده تو هستم؟!

ـ از آنجائى كه پدر تو هارون، مادرت را از بيت‏المال مسلمين خريدارى كرده، پس تو برده تمام مسلمين در شرق و غرب دنيا هستى مگر زمانى كه همه آنان تو را آزاد كنند، امّا من هنوز آزادت نكرده‏ام. مأمون كه از اين گفت و شنود بستوه آمده بود، مجدداً روى به امام رضا (علیه السلام) كرده و عرضه داشت: مى‏گوئيد با او چه كنم؟

حضرت فرمودند: كه دنيا و آخرت با حجّت و برهان قائم است، و من مى‏بينم كه اين مرد با تو احتجاج كرده و تو پاسخى ندارى. مأمون عباسى برخلاف اراده‏اش چون با پاسخهاى دندان شكنى روبرو شده بود، آن مرد متّهم را آزاد ساخت و چند روزى كناره گرفت، و همين زمان بود كه بر قتل حضرت رضا (علیه السلام) تصميم گرفت (مناقب آل ابى‏طالب، چاپ ايران، جلد4 صفحه368.)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی