گفت و گو با دکتر سيد سعيدرضا عاملى
دکتر سيد سعيد رضا عاملى، دکتراي ارتباطات و رئيس مؤسسه مطالعات امريکاي شمالي و اروپا و رئيس دانشکده مطالعات جهان است. از ايشان مقالات و کتب مختلفي به زبانهاي فارسي و انگليسي به چاپ رسيده است.
اثرات جهاني شدن يا جهاني سازي بر خانواده و زندگي زنان اجتناب ناپذيراست، پس طبيعي است که گام اول بحث، با کندوکاو در مفهوم و ماهيت جهاني شدن يا جهانيسازي آغاز شود. لذا بفرماييد برداشت جنابعالي از مقوله جهانيسازي چيست؟
- در بحثهاي متدلوژيک، موضوعات متنوعي وجود دارد و گاهي پيشفرضها مانع فهم ميشوند و زماني که در فهم برخي مسائل، دانشهاي پيشيني دخالت ميکنند ممکن است فهم مسئله با مشکل مواجه شود. جهانيشدن افکتي دارد که موجب شده به عنوان جهانيسازي مطرح شود. من با واژه جهانيسازي در همه زمينهها موافق نيستم زيرا جهانيسازي توليد مارکسيسم است. توليد جريان چپ دنيا و تظاهراتي است که در دنيا برعليه جهانيسازي و عليه سلطه اقتصادي غرب رخ ميدهد و بيشتر بر عليه سلطه اقتصادي برخي شرکتها مثلwto –world bank ,nafta, است که از آن به عنوان GLOBAL BoDY GOVERNMENT تعبير ميشود (بدنه حکومت جهاني). اين جريان مرده چپ در حال بازسازي کردن خود است و متأسفانه مذهبيها هم همان جريان چپ و همان ادبيات را ادامه ميدهند، با اين تفاوت که اين حرفها از زبان يک فرد مذهبي گفته ميشود. جهاني شدن امر جديدي نيست، بدين معنا که با بازگشت به تاريخ، درمييابيد که عواملي وجود داشتهاند که روي همه جهان اثر گذاشتهاند؛ مثل اديان بزرگ که نگاهي جهاني داشتهاند مثلاً در انجيل انگليسي در بسياري موارد به واژه (اي مردم جهان) برخورد ميکنيم. در قرآن هم 80 بار کلمه ناس تکرار شده است. (يا ايها الناس) هم کلمه ناس عام است و هم ال آن، ناس همه مردم جهان ر شامل ميشود و محدود به جغرافيا نيست. حتي دين و نژاد و قوم هم ندارد و همه مردم دنيا را مورد خطاب قرار ميدهد. همين نگاه عام باعث گسترش اسلام و مسيحيت شده است، اسلام در 100 سال اول به افريقا و اسپانيا و ايران رفت. منبع اين جهاني شدن اوليه، دين و امپراتوريهاي روم و ايران بود که قلمرو اداره آنها خارج از جايگاه و حکومتشان بود، يعني جهاني بودند. جهانيشدن سنتي بدين معناست که کار فيزيکي انجام ميشود؛ اما اثر آن خارج از بدن است. اين جهانيشدن با صنعت چاپ شروع شد. بعد از آن صنعت ريسندگي در انگلستان به وجود آمد و اين صنعت باعث شد که تکرار اتفاق بيفتد. اساساً جهانيشدن به يک معنا، تکرار يک ارزش و استاندارد خاص است. وقتي از جهانيشدن دين صحبت به ميان ميآيد، بدين معناست که ايدهاي در همه جا گسترش مييابد و اعتقاد مشترکي را ايجاد ميکند. ماشين ريسندگي و ماشين چاپ چنين کاري را کرد. ماشين ريسندگي يک نقشه را در صدها هزار متر تکرار ميکرد ولي اين صنعت صرفاً امکان تکثير را به صورت گسترده فراهم نکرد؛ بلکه سنتهاي مدني و اجتماعي را نيز به همراه آورد. به نظر من بخشي از مدرنيته، صنعت است و بخش ديگر، اخلاق و ارزشهاي مدني است که به وجود آورده، نظام مدني در قالب نظام دموکراسى، نظام مدرسهاى، قوانين و مقررات شهري يا پارلمان بود که در همه جهان تکرار شد. کلمه استاندارد، توليد کلمه مدرنيته است. استاندارد نسخهاي است که در همه دنيا بايد تکرار شود. رياضيات استانداردي دارد که در همه جا بايد تکرار شود. شيمي هم به همين ترتيب و... استاندارد به کمک اين عنصر آمد. لذا ما مفهومي داريم به نام جهانيشدن مدرن که مرز اين دوره تا زماني است که صنعت ارتباطات همزمان به وجود آمد. در سال 1889 مورس انگليسي علايمي را ايجاد کرد که به وسيله آن با دادن علامتهايى، ارتباط با آن سو برقرار شد و پيامها و علايم ارسال شد. براي اولين بار بود که ارتباط همزمان با شخص غايب، اتفاق افتاد. قبل از اين، ارتباطات به صورت فيزيکي يا نامه بود.
چيزي که درست درک نميشود، بحث صنعت همزمان ارتباطات است. اگر جهانيسازي ايدئولوژيک شود و ما در مقابل آن بايستيم، ممکن است بتوانيم چند صباحي در مقابل آن مقاومت کنيد؛ اما از بسياري از مزاياي اين صنعت محروم خواهيم شد؛ مثلاً از امکاني که ميشود به همه مردم شهر خدمت رساند يا از آن جهت که ميتوان بقيه دنيا را هم به لحاظ ايدئولوژيک تحت پوشش قرار داد.
تفاوت صنعت همزمان ارتباطات با جهانيشدن و مدرنيته، سرعت است. مفهومBY PERMEDEACY (فوري)، از اصطلاحاتي است که در دنياي مجازي استفاده ميشود. يعني پنجرههاي قابل دسترسي فورى. اين پنجرهها براي همه باز هستند. تفاوت آن هم در بسياري جاها مشخص ميشود؛ مثلاً تفاوت جهانيشدن جديد اين است که زيرساختي به نام DIGITALIZATION دارد. تفاوت صنعت ديجيتال با صنعت آنالوگ اين است که صنعت آنالوگ در درجه اول فرايندي خطي و فيزيکي است. صداي آنالوگ با صداي ديجيتال تفاوت دارد، در صداي آنالوگ، طراحي تعداد دکمهها در دستگاه پخش صوت، در تغيير کيفيت صدا تأثير دارد؛ زيرا براي تغيير صدا از دکمه استفاده ميشود، اما صداي ديجيتال، صداي رياضي است و داراي ترکيب عددي است يعني دقيقاً چهار عمل اصلي پشت صفحه ديجيتال وجود دارد، ما تصاوير را ميبينيم؛ اما پشت اين تصاوير، جهان اعداد است و به راحتي ميتوان تصاوير را قطع کرد، کما اينکه در رياضي راحت ميتوان تقسيم کرد يا تصوير را ضرب هندسي کرد. به راحتي ميتوان بخشي از تصوير را منها کرد، يعني بخشي را به جاي ديگر منتقل کرد. منطق رياضي بر تمام منطق ديجيتال حاکم است. اين منطق يک تغيير بنيادين در مسير تاريخ است. تفاوتي که در جهانيشدن موسوم که از آن به جهاني شدن ارتباطات تعبير ميشود، با جهانىشدن مدرن و دوره سنتى، اين است که سرعت در دنياي ارتباطات، نقش اساسي دارد و يکي از ويژگيهاي مهم آن وصل شدن به شبکههاي مختلف جهاني است. ويژگي ديگر آن، شبکهاي شدن تعاملات در سطح جهاني است. اين جهان، جهاني مجازي است. بر خلاف جهان واقعي که مثلاً فردي در خانه نشسته است و در آن حال تنها با خانه و خانواده است ؛ اما جهان مدرن، جهان کليک است، با زدن لينکهاي مختلف ميتوان وارد دنياي جديدي شد.
کاستلز ميگويد: تغييراتي که ظرف 200 سال، دوره مدرنيته اتفاق افتاد، در دوره جهانيشدن ظرف 20 سال اتفاق ميافتد. به نظر من سرعت خيلي بيشتر از اين است.
امروز از فضاي مجازي به واقعيت مجازي تعبير ميکنند؛ مثلاً بر خلاف سينما که فضايي آرماني توليد ميکند و انسان را به جهان خيال ميبرد، فضاي مجازي چنين ويژگياي ندارد.
- آيا براي شما سرعت ارتباطات در جهانىسازى، مؤلفه اصلي است و به يک معنا شما جهانيشدن را يک سير طبيعي ميدانيد؟
- نه، به نظر من جهانيشدن، سخت افزاري و نرم افزاري دارد. دو نوع سختافزار دارد که در واقع بايد گفت دو نوع جهانيشدن وجود دارد: يکي مربوط به صنعت حمل و نقل است که در 100 سال اخير بسيار سريع پيشرفت کرده است. منشأ اين نوع جهانيشدن، حمل و نقل است. نوع ديگر آن مربوط به صنعت همزمان اطلاعات است؛ مثل تلفن و تلگراف و .... اما اطلاعات نرم افزاري هم در جريان است که اين نرم افزار ممکن است نوعي ايدئولوژى، به عنوان مثال امريکايي شدن باشد و ايدئولوژي هم واقعيت دارد. مثلاً در اسلامي که توليد غرب است، يک ايدئولوژي وجود دارد و هدف آن توليد ايران و اسلام وحشت در جهان است.
اين فيلم از جهت هنر رسانهاي قابل ديدن است. براي معرفي اسلام در ايران، کردستان را به نمايش ميگذارد، کردهايي که سيخ در چشمشان يا کارد به بدنشان فرو ميکنند و نماي مسجد را نشان ميدهد و اين حرکات با عنوان «اسلام در ايران» به مخاطب معرفي ميکند. در پاکستان، ديگ بزرگي را نشان ميدهد که به وسيله نردبان و سطل بايد از آن غذا برداشت و به اين شکل اسلام را در ميان مسلمانان پاکستان معرفي ميکند يا آفريقاييهاي فقيري را نشان ميدهد که اسلام آوردهاند و پس از اسلام آوردن با يک تيغ خشک موهاي سرشان را ميتراشند، موهاي آلوده به اطراف بدن ميريزد و به اين شکل مسلمانان آفريقايي را نشان ميدهد و ميگويد: اسلام در افريقا اينگونه توسعه يافته است که کدخداي ده را مسلمان ميکنند و بعد به دنبال او مردم هم مثل گله گوسفند مسلمان ميشوند. قطعاً در پشت چنين صحنههايي ايدئولوژي قرار دارد.
در مقابل جهانيشدن ايدئولوژيک، جهانيشدن طبيعي وجود دارد، مثلاً فرآيندي طبيعي است که شما به وسيله تلفن به دوست خود زنگ ميزنيد. به اين وسيله از صنعت جهاني شدن استفاده ميکنيد.
يک نوع جهاني شدن، جهاني شدن از بالاست. يک جهانيشدن ديگر هم اتفاق ميافتد که اتفاقاً از پايين رخ ميدهد.
- منتقدان ميگويند ما نه با موبايل مشکل داريم نه با تلويزيون، ما با جهانيشدن ايدئولوژيک يعني جهانيشدني که سعي ميکند الزامات خود را در قالب کنوانسيونهاي جهاني يا توليدات فرهنگي بر کشورهاي ديگر تحميل کند، مشکل داريم.
- بله، برخي از منتقدان چنين تعبيري دارند. آنها جهانيشدن را خيلي متافيزيک ميکنند و به آن بدن ميدهند و در مرحله بعد به آن ارباب ميدهند و زماني ميگويند جهانيشدن در يک موضوع تأثير ميگذارد، فرض آنها حکومت تکقدرتي است که بوش ايجاد کرده است. من با اين ترادف مخالفم زيرا جهاني شدن با تکقدرتي مرادف نيست. در امريکا مثنوي مولوي در يک سال پرفروشترين کتاب سال شده است و اين نمونه و نمونههاي بسيار زياد ديگري که وجود دارد، اين فرض را خدشهدار ميکند.
خود انقلاب اسلامي ايران، يک منبع جهانيشدن است؛ زيرا مفاهيم ناب و ارزشهاي ما به بسياري از نقاط دنيا وارد شده است. منشي پاپ که با يکي از دوستان من در انگلستان همسفر بود، ميگفت: آيا شما ميدانيد انقلاب شما تا چه حد بر مراجعه به پاپ تأثير داشته است؟ دينگرايي در جهان تقويت شده. انقلاب اسلامي در شرايطي ظهور کرد که همه جامعهشناسان معتقد بودند که جهان بايد به سمت سکولار شدن حرکت کند.
- آيا ميتوان گفت اين تحولات مقاومتهايي در برابر جهانيشدن است!
- من نام تحولات را «جهانيشدن معکوس» مينامم. نميتوان نام آن را مقاومت گذاشت، فرهنگ امام مقاومت نبود، مقاومت امري پسيني و انفعالي است، در حاليکه آنکه عملي را انجام ميدهد، فعال است.
- منظور من انقلاباسلامي نيست، دکتر شايگان کتابي دارد با عنوان «هويت چهلتکه». ايشان در اين کتاب، مواردي را ذکر ميکند که مثلاً ميتوان رقص سماء صوفيان يا رقص هويمتال و.. را در يک خيابان امريکا شاهد بود بدين معنا که ميتوان هويتهاي طولي و عرضي را با هم در يکجا ديد. آيِا اين بدان معناست که جهانيشدن در حال وقوع است يا اينکه افراد با بعد نرم افزاري جهانيشدن مقاومت ميکنند؟
- به نظر من جهانيشدن در خود تهران نيز فعال است. اگر جهاني شدن به مفهوم سنتي مدنظر باشد من با اين صحبتها موافقم، اگر جهانيشدن حتي در معناي مدرن هم در نظر گرفته شود، من موافقم؛ اما اين ذهنيت که ما بگوييم اين آستانه اداره جديد جهان است و همه ادبيات جهان هم در مورد آن نوشته شده و اين ادبيات متعلق به آن حوزه است به نظر من درست نيست. منظور من از جهاني شدن فرا محلي شدن است، صنعتي است که امکان ارتباط با غايب را نه در سطح محل؛ بلکه در سطح دنيا فراهم کرده است.
- يعني شما اين وضعيت را ذاتاً خنثي ميبينيد؟
- بله، اين صنعت خنثي است اگر اين صنعت معنا داشته باشد حرف مارکس است که از دهان مسلمانان بيرون ميآيد. حرف مارکس اين بود که تکنولوژى، عامل تغيير اجتماعي است؛ بنابراين جامعه سرواژي به جامعه فئوداليته و جامعه فئوداليته به جامعه بورژوازي و جامعه بورژوازي به جامعه سوسياليست، تبديل ميشود بدين معني که ابزار توليد آن عوض شده است. هگل هم قبل از همه، چنين حرفي را زده بود. هراکليوس نيز قايل به چنين تفکري بود. تکنولوژي در مقطعي فرهنگ دارد ولي به مرور زمان فرهنگ خود را از دست ميدهد. قبلاً اگر کسي تلفن دست ميگرفت، احساس بريتانيايي بودن ميکرد؛ چون آن دوره تلفن در انحصار انگلستان بود و جغرافياي خاص خود را داشت، اما بعدها وقتي جزيي از زندگي طبيعي مردم شد، فرهنگ خود را از دست داد.
امام، مانند يک جامعهشناس، مفاهيم را ميفهميد، يکي از آن مفاهيم اين بود که ميگفت ما با تلويزيون مخالف نيستيم، تلويزيون فرهنگ ندارد که ما با آن مخالف باشيم.
عامل ديگري که به تکنولوژي فرهنگ داد، مطالعات مکتب فرانکفورت بود. مکتب فرانکفورت در دوران نازيسم ظهور کرد(1920) که بعد از آن هم پنج نفر در مکتب فرانکفورت ظهور يافتند و زماني وارد ميدان شدند که با تبليغات نازيسم روبهرو شدند و تفکر نازيسم باعث مهاجرت آنها به امريکا و انگلستان شد. در سال1922، راديو عمومي شده بود. در سال1950 تلويزيون به وجود آمد و اين افراد در اين دوران از اين صنعت استفاده کردند. زماني که پيچ راديو باز ميشد، جمعيتي جمع ميشدند و گوش ميدادند. بدين ترتيب ادبيات مکتب فرانکفورت نفوذ پيدا ميکند مبني بر اينکه راديو و تلويزيون صنعتي است که جامعه توده وار را مثل بره توليد ميکند. اين مربوط به چه دورهاي است؟
گاهي جامعهاي تک انتخابي است؛ اما برخي مواقع قدرت انتخاب، توسعه پيدا ميکند، جامعه تک انتخابي همان تعابير جامعهشناسي قديم است. به نظر من بايد فاتحه دورکهيم را خواند. يکي از حرفهايي که دورکهيم ميزد اين بود که فرد چيزي جز جامعه نيست، زيرا معتقد بود هنجار جمع، فرد را نيز در خود محو ميکند. نگاه هنجاري دورکهيم در مکتب فرانکفورت هم وجود داشت.
برخي از افراد در دانشکده علوم اجتماعي تحت تأثير مکتب فرانکفورت قرار دارند و دليل آن هم اين است که نگاه آنان به صنعت جديد، دقيق نيست. اگر کسي صنعت دقيق را خوب درک کرده باشد، اين سخنان را مطرح نميکند.
در جامعه تک انتخابى، ناخودآگاه انسان قوي است؛ زيرا کسي که يک انتخاب بيشتر ندارد به چه چيز فکر ميکند؟ گيدنز، جامعهشناس آمريکايى، قبلاً به نوعي کارکردگرا بود؛ اما خود را تغيير داد. ويرايش چهار گيدنز با ويرايش يک او تفاوت دارد. نکته کليدي که او دريافت، اين بود که «فرديت» به معناي قوي شدن انديشيدن، در مردم بيشتر شده است. در ادبيات مهدويت هم ما معتقديم که حضرت سخن ميگويند و مردم ميشنوند و اين شنيدن غير از استماع کردن است. اين شنيدن به معناي پذيرش است؛ زيرا امام کلام حق ميگويد و چون ناخودآگاه مردم تقويت شده، کلام امام را ميپذيرند. تاکنون سابقه نداشته که مذهبي مثل مسيحيت به حمايت از مذهب ديگري بپاخيزد. هميشه در ميان مذاهب عصبيتهايي وجود داشته که مذاهب از يکديگر دفاع نميکردند، در بين مسلمانان هم چنين عصبيتي وجود داشته است. در ايتاليا، مردم 20 کيلومتر به حمايت از مردم عراق راه رفتند. تظاهرات مختلف، توسط مذاهب مختلف، بر عليه امريکا و در حمايت از مردم عراق، استثنايي بود. امروز برخي معتقدند 40 درصد فرهنگ غرب فرهنگ مخالفت است. اين فرهنگ مخالفت از تقويت حوزه خودآگاه، ناشي شده است؛ زيرا حوزه ناخودآگاه مخالفتي ندارد. چنين جامعه منفعلي پذيراي هر خوراکي است و هيچ اعتراضي هم ندارد.
- آيا شما اين سير را خطي ميدانيد و معتقديد که بشريت به سمت تفاهم پيش ميرود و آينده آن هم بهتر از گذشته است؟
- براي جهان بايد 2 سطح قايل شد:
1- سطح جهان قدرت
2- سطح جهان مردم
منظور من توده مردم است. جهان قدرت به سمت فلاکت حرکت ميکند، جهان قدرت جهان ظالمي است، مبارزه امام هم که با ادبيات مهدويت شروع شد، مبارزه با نظام قدرت بود. امام با مردم مبارزه نميکرد. جهان مردم به سمت خودآگاه شدن، حرکت ميکند. به نظر من جامعه ايران هم از اين قاعده مستثني نيست. حرکت مردم، به سمت حوزه خودآگاه است به شرط آنکه ما آن را خراب نکنيم. بهترين چيزها در دنيا وقتي در فضاي زور داده ميشود، پس زده ميشود.
- به نظر شما در فضاي جهانيشدن، روند سرعت ارتباطات و صنعت تکنولوژي ارتباطات در مجموع به سمت تقويت مؤلفههاي نظامهاي گذشته مثل خانواده حرکت ميکند يا خير؟ آيا جهانى شدن تأثير مثبت دارد يا منفى؟ آيا اعتقاد داريد که به انتخاب خودآگاهانه برميگردد؟
- با نگاهي که ما به خانواده داريم، مثلاً به گونهاي باشد که در خانواده گناه کم شود و توجه اصلي فرد به نهاد خانواده معطوف شود، روابط سالم باشد، خيانت وجود نداشته باشد، ارزشهاي اخلاقي حکمفرما باشد و ... جهاني شدن ميتواند کارآيي قايل بود.
- آيا منظورتان اين است که جهاني شدن ميتواند آثار مخربي بر خانواده بر جاي بگذارد؛ اما اين وضعيت تغيير پيدا ميکند و پايان مييابد؟
- اجازه بدهيد اين مطلب در چارچوب بزرگتري مطرح شود. ما در جهان کوچکي زندگي ميکرديم که فيزيکال بود؛ اما به موازات آن جهان، جهان ديگري به وجود آمده که قصد خالي کردن زير پاي جهان واقعي را دارد. الآن داد و ستد اقتصادي جهان مجازى، با دهه نود، قابل مقايسه نيست، شديداً بالا رفته، فقط در بازار بزرگ نيويورک به اندازه يک قرن، داد و ستد مالي صورت ميگيرد. ولي در جاهايي هم اثر مثبت دارد؛ مثلاً 14 ميليون سفر بين شهري در تهران صورت ميگيرد که اگر اين سفرها به 7 يا 8 ميليون کاهش يابد، آلودگي محيط زيست صورت نميگيرد و مردم آرامش بيشتري دارند. ولي آثار منفي هم دارد. خانواده هستهاي زن و شوهر و فرزندان به لحاظ تغييراتي که ايجاد شده، به پايان خود رسيده است. وقتي خانواده فيزيکال توصيف شود، به شکل هستهاي است؛ يعني زن و شوهر و فرزندان؛ آيا الآن در خانه فقط اينها زندگي ميکنند؟ وقتي تلويزيون و راديو وارد زندگي شدند، اعضاي خانواده هم گسترش پيدا کردند؛ اما چون انديشه ما فيزيکال است، خانواده را به شکل هستهاي تعريف ميکنيم در صورتي که خانواده، هستهاي نيست و اين امکان وجود دارد که برگردد. در فضاي تنوع، اولين اتفاق، به روز شدن هويت است. هويت در درجه اول محصول تمايز در درجه دوم محصول استمرار و در درجه سوم نتيجه شفافيت است. اين سه عنصر را براي هويت مهم ميدانم. يک ايراني وقتي به امريکا ميرود، تازه ميفهمد ايراني است، سنتيترين رفتار ايراني در آن فضا ديده ميشود. بنابراين فضاي متنوع ميتواند موجب تقويت هويتهاي سالم شود؛ اما يک شرط بزرگ دارد و آن قدرتمند بودن هويت خودي است که اگر هويت خودي قدرتمند نباشد، همه آنها را پرواز ميدهد و مهاجرت مجازي صورت ميگيرد. قبل از مهاجرت مجازى، مهاجرت، واقعي بود. دافعههاي مبدأ و جاذبههاي مقصد، انسان را به مهاجرت ترغيب ميکرد؛ ولي با خلق فضاي مجازى، انسانها در عين اينکه در خانواده خود زندگي ميکنند؛ اما مهاجرت کردهاند. تغييرات ظاهري بعضي از جوانان ما ناشي از چيست؟ جواب اين سؤال تهاجم فرهنگي نيست. پاسخ اين سؤال را نبايد در بيرون از خانواده جستجو کرد؛ زيرا اگر خانواده، خانواده درستي باشد، هنوز کارآمد است.
- برخي معتقدند، در اين عصر، خانواده هستهاي از بين رفته يا در معرض از بين رفتن است. آيا به نظر شما خانواده هستهاي از بين رفته است؟
- من در بيان دو فضايي شدن جهان معتقدم که خانواده هم دو فضايي شده، ما خانواده را در يک فضا نميتوانيم تحليل کنيم (فضاي پدر و مادر و فرزندان) البته اگر بخواهيم در فضاي واقعي خانواده را تحليل کنيم با خانواده هستهاي مواجه هستيم؛ اما اگر بخواهيم اين دو فضا را در محيط خانواده بنگريم، خانواده واقعاً هستهاي نيست؛ بلکه عناصر متکثر زيادي دارد که از طريق فضاي مجازي به بوجود آمدهاند.
اين عناصر به قدري زياد شدهاند که عوام هم به اين تحليلها رسيدهاند که مثلاً ميگويند فلاني با ماهواره و.. خوش است.
تأثراتي که وجود دارد ما را به يک جهان متکثر وصل ميکند. اگر ما آمادگي مواجهه با آن را نداشته باشيم و مباني محکم و روشني نداشته باشيم و به لحاظ تمدنى، کار قابل عرضهاي ارائه نکنيم، شکست خواهيم خورد و اين گريز ناپذير است. پايين آوردن سرعت اينترنت مشکلي را حل نميکند، سرعت اينترنت بايد بالا باشد.
ايراني به لحاظ تاريخي دو خصلت بنيادين دارد که اگر اين خصلتها مورد توجه قرار نگيرد، سياستهايي اتخاذ کنيم که باعث لطمه زدن ميشود. آن دو خصلت، يکي گرايش به سنت و ديگري گرايش به پيشرفت است و اين منحصر در خانوادههاي طبقه پايين، بالا يا متوسط به لحاظ مالي هم نيست. همانطور که گرايش به سنت در خانوادههاي ما وجود دارد، گرايش به پيشرفت هم در جامعه بسيار قوي است. اين مسئله يک حسن و يک خطر بزرگ دارد. حسن آن اين است که او را به حرکت وا ميدارد و خطر آن اين است که اگر به آن نرسد، دايماً احساس فقر خواهد داشت و دچار عقده ميشود. اين مقولهها در جامعه، در حال پررنگ شدن هستند. هم در مهاجرت و هم در فقر اين مسئله را ميتوان ديد.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: خانواده
برچسبها: خانواده،ندا ی وحی