چرا شب قدر، قدر نامیده میشود؟ در وجه تسمیه این شب مبارك به شب قدر وجوهى را ذكر كرده اند، از آن جمله : 1. چون شب شریفى است به آن لیلة القدر مى گویند؛ یعنى شبى كه صاحب قدر و منزلت و شرافت است و از همین باب است ((و ما قدروا الله حق قدره ))(1) قدر خدا را چنان كه در خور اوست نشناختند. چنان كه عرب ها مى گویند: فلان له قدر، یعنى فلانى داراى شرافت و عظمت است .(2) 2. چون در این شب ، فرشتگان بسیارى به زمین مى آیند زمین تنگ مى گردد، لذا آنرا شب قدر نامیدند، زیرا قدر به معناى ضیق و تنگى است ؛ آیه شریفه (و من قدر علیه رزقه )(3) روزى او تنگ شده است شاهدى بر مدعاى ماست .(4) 3. یكى از معانى قدر، تقدیر و سرنوشت است و در این شب ، امور بندگان تا سال آینده مقدر مى گردد؛ و این وجه را بسیارى از مفسران از جمله علامه طباطبائى استوار دانسته اند. تفسیر برهان از امام باقر (علیه السلام ) روایت مى كند كه : یقدر فى لیلة القدر كل شى ء یكون ... ؛ ((در شب قدر، هر امرى از امور بندگان تا شب قدر سال آینده معین مى گردد، از خیر و شر، طاعت و معصیت، ولادت و مرگ و روزى موجودات و هر آن چه در آن سال مقدر گشته حتمى است و خداوند را در آن مشیت است .)) بعضى هم تعیین مقدرات را به معناى اندازه گیرى بودجه سالانه زندگى تفسیر كرده اند كه در نتیجه، اختیار مصرف - در راه صحیح یا ناصحیح - به دست خود انسان است . برخى آن را به شب امتحان دانش آموزان تشبیه كردهاند كه اگر آن شب را به مطالعه دقیق بگذرانند، موفقیت یك سال خود را تامین نموده اند و اگر به سهل انگارى و بى اعتنایى گذرانند، با دست خود، مقدرات یك سال خویش را به خسران و بدى رقم مى زنند و در آن سال در جا خواهند زد. هم چنین اگر فردى شب قدر را با توبه و تصمیم بر ترك گناه و عزم بر اجراى احكام نورانى قرآن سپرى كرد، مقدرات سال آینده اش به نیكى رقم خواهد خورد، وگرنه در جا خواهد زد و طعم تلخ خسران را خواهد چشید.(5) امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: یفرق الله فى لیلة القدر، ما كان من شدة او رخاء او مطر؛ بقدر ما یشاء الله (عزوجل ) ان یقدر الى مثلها من قابل .(6) خدا در شب قدر آنچه از سختى یا خوشى یا باران است به مقدارى كه تا سال آینده خواهد، معین فرماید. محقق عالى قدر، مرحوم آیت الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانى مى نویسد: باید دانست كه مقدرات مردم، كه علم خدا بدان تعلق گرفته است، از ازل مبیّن بود، چون علم خدا ازلى است و آنچه خداوند به سبب دعا و اسباب دیگر محو و اثبات مى كند، در همه وقت است، زیرا كه به تواتر معلوم گردیده است كه در همه ایام سال ، دعاها مستجاب شده و خداوند وعده اجابت را منحصر به شب قدر نساخته و این كه تقدیر مقدرات در شب قدر خواهد بود، از مشكلاتى است كه معناى آن بر ما معلوم نیست، مگر آن كه بگوییم : دعا در این شب به اجابت نزدیكتر است .(7) 4. گفته شده است كه علت نامگذارى این شب به ((قدر)) آن است كه انزل فیها كتاب ذوقدر، الى رسول ذى قدر، لاجل امة ذات قدر، على یدى ملك ذى قدر. قرآن با قدر و منزلت بر پیامبر والاقدر و براى امت باقدر و ارزش، به واسطه ملكى صاحب قدر، نازل گردیده است .(8) 5. گاه نیز گفته اند: شبى است كه مقدر گردیده تا ((قرآن )) در آن نازل شود. 6. یا از آن رو كه هر كس این شب را زنده بدارد و احیا نگه دارد صاحب قدر و منزلت مى گردد، به لیلة القدر معروف شده است . ناگفته پیداست كه جمع بین این وجوه نیز امكان دارد. پی نوشت ها: 1.حج (22)، آیه 74. 2.شیخ طوسى ، التبیان ، ج 10، ص 385؛ فتح القدیر، ج 5، ص 472 و مجمع البحرین ، ماده قدر. 3.طلاق (65) آیه 7. 4.در این خصوص آیه الله شیخ جعفر شوشترى در فوائد المشاهد گوید: ((بعضى اشكال كرده اند كه ملائكه زیاده از حد است و محال است كه زمین گنجایش آنها را داشته باشد و جواب داشته شده كه قبیل ، قبیل نازل مى شوند؛ یعنى یك طایفه مى آیند و عروج مى كنند و بعد از آن ، طایفه دیگرى مى آیند.)) و افزوده است ، براى نازل شدن ملائكه و روح در شب قدر، چند وجه وجود دارد: اول آن كه : این نازل شدن براى خصوصیتى است كه خداوند عالم براى زمین قرار داده است ، در خصوص این شب قدر. دوم آن كه: نازل مى شوند براى ملاحظه كردن پاره اى از عبادات كه در زمین است و در آسمان نیست ، مثل : ((اطعام فقرا و مساكین )) زیرا كه این عبادت بزرگ در آسمان ها نیست ، لذا براى بزرگى شان این عبادت به زمین نازل مى شوند تا اطعام بر فقرا و مساكین را ببینند... سوم آن كه : نزول ملائكه در شب قدر براى شنیدن گریه و ناله هاى گناهكاران است ، زیرا آنها از فرمایش خداوند تعالى انین المذنبیین احب الى من تسبیح المسبحین . دانسته اند كه ناله گناهكاران افضل از تسبیح تسبیح كنندگان است و چون در آسمان ها اهل معصیت نیست كه ناله او را در مقام توبه بشنوند، لذا به زمین مى آیند تا این عبادت را ببینند و در حدیث است كه حضرت جبرئیل (علیه السلام ) با ناله كنندگان مصافحه مى كند و ملائكه بر او سلام مى كنند و علامت مصافحه سید ملائكه (حضرت جبرئیل ) آن است كه در شخص رقتى حاصل مى شود و نورانیتى پیدا مى گردد. 5.نگارنده ، این چند سطر را مدیون تذكر دانشمند محترم ، حجه الاسلام محمد على سرافراز است . 6.روضه كافى ، ص 118. 7.تفسیر منهج الصادقین ، ذیل تفسیر سوره قدر. 8.طبرسى ، مجمع البیان ، ج 10، ص 518.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: چرا شب قدر، قدر نامیده میشود؟
چنان كه درك شب قدر، كاری مشكل است، بیان جایگاه و «قدر» شب قدر عملی است دشوار كه تنها راه یافتگان به آن شب عزیز میتوانند واقعیت و حقیقت آن را بیان دارند؛ چرا كه قرآن به پیامبر خدا فرمود: «و تو چه دانی شب قدر چیست؟» در وصف آن همین بس كه «از هزار ماه برتر است» و مسائلی بر قدر و منزلت این شب افزوده است، از جمله: نزول جامعترین، كاملترین و ماندگارترین كتاب الهی بر عظمت و منزلت شب قدر افزوده است. قرآن خود میگوید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْانَ»(1)؛ «ماه [مبارك] رمضان ماهی است كه در آن قرآن نازل شده است.» اما در چه شبی از شبهای آن ماه، قرآن نازل شده است؟ آیه دیگر بیان میكند كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» (2)؛ «به راستی، آن [قرآن] را در شبی پر بركت نازل كردیم.» و این شب مبارك را در سوره قدر مشخص فرموده كه «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (3)؛ «به حقیقت ما آن [قرآن] را در شب قدر فرود آوردیم.» پس باید گفت نزول قرآن در چنین شبی بر عظمت آن میافزاید. این نكته را هم اضافه كنیم كه این نزول، نزول دفعی است بر قلب رسول گرامی اسلام، نه نزول تدریجی كه آغاز آن با آغاز بعثت یعنی بیست و هفتم رجب همراه است. در نامگذاری شب قدر بیانهای مختلفی وارد شده است: برخی آن را به معنای شبی با عظمت و بزرگ «لَیْلَةُ الْعَظَمَة» (4) گرفتهاند؛ چرا كه قدر در قرآن به معنای منزلت و بزرگی خداوند آمده، در آیهای میخوانیم: «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(5) ؛ «قدر ندانستند (و نشناختند) خدا را آنگونه كه حقّ عظمت او بود.» «قدر» به معنای تقدیر و اندازهگیری و تنظیم است. این معنی را هم لغت تأیید میكند و هم قرآن و روایات. راغب اصفهانی میگوید: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ اَیْ لَیْلَةٌ قَیَّضَها لِأُمُورٍ مَخْصُوصَة » (6)؛ شب قدر یعنی شبی كه (خداوند) برای [تنظیم و تعیین] امور مخصوصی آن را آماده [و مقرّر] نموده است.» و قرآن كریم میفرماید: در آن شب «یُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكیمٍ» (7) «هر كاری بر طبق حكمت [خداوند] جدا (و تعیین و تنظیم) میگردد.» در بحارالانوار روایتی آمده كه: «هر كس در شب قدر، از روی ایمان و محاسبه (و اخلاص) نماز گزارد، خداوند گناهان گذشته او را میبخشد.» و امام صادق علیه السلام فرمود: «التَّقْدیرُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ تِسْعَةُ عَشْرٍ، وَالاِْبْرامُ فی لَیْلَةِ اِحْدی وَ عِشْرینَ وَالْاِمْضاءُ فی لَیْلَةِ ثَلاثَ وَ عِشْرینَ (8)؛ « تقدیر امور و سرنوشتها در شب قدر، یعنی شب نوزدهم، تحكیم آن در شب بیست و یكم، و امضا آن در شب بیست و سوم صورت میگیرد.» و امام رضا علیه السلام فرمود: «... یُقَدَّرُ فیها ما یَكُونُ فی السَّنَةِ مِنْ خَیْرٍ اَوْ شَرٍّ اَوْ مَضَرَّةٍ اَوْ مَنْفَعَةٍ اَوْ رِزْقٍ اَوْ اَجَلٍ وَ لِذلِكَ سُمِّیَتْ لَیْلَةُ الْقَدْر (9)؛ در آن شب (قدر) آنچه كه در سال واقع میشود، تقدیر و اندازهگیری میشود، از نیكی و بدی و سود و زیان و روزی و مرگ. به همین جهت نیز شب قدر شب اندازهگیری نامیده شده است.»جایگاه و اهمیت شب قدر
1- نزول قرآن
2- تقدیر امور
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: جایگاه و اهمیت شب قدر
چگونگى ضربت خوردن حضرت علی(علیهالسلام) در نوشته تاریخنویسان پیشین یكسان نیست. در حالى كه طبرى و ابن سعد و دیگران نوشتهاند: «چون(حضرت علی علیه السلام) از سایبانى كه به مسجد مىرسد، بیرون شد، ابن ملجم او را ضربت زد.» یعقوبى كه تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: «پسر ملجم از سوراخى كه در دیوار مسجد بود، شمشیر بر سر او زد.» اما نوشته ابن اعثم كه هم عصر طبرى است، با نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مىباشد. وى چنین مىنویسد: «پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. على(علیهالسلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مىكرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز كرد ، به ركوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى كه عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان كشته شد.»(1) بلاذرى به روایت خود از حسن بن بزیع آرد: «چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الكعبة و آخرین سخن او این آیه بود. «و من یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.»(2) روایتهاى شیعى و برخى از روایتهاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد. بهرحال امام را از مسجد به خانه بردند. دیرى نگذشت كه قاتل را دستگیر كرده و نزد او آوردند. بدو فرمود: ـ «پسر ملجمى؟» ـ «آرى!» ـ «حسن او را سیر كن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى كنم و اگر زنده ماندم یا مىبخشم یا قصاص مىكنم.» ابن سعد نوشته است امام فرمود: ـ «بدو خوراك نیكو دهید و در جاى نرمش بیارمانید.» و هم او نوشته است روزى كه على مردم را براى بیعت مىخواند ابن ملجم دوبار براى بیعت پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد كرد. امام در آخرین لحظههاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت كرد: «شما را سفارش مىكنم به ترسیدن از خدا، و این كه دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید. و دریغ مخورید بر چیزى از آن كه به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش [آن جهان] كار كنید و با ستمكار در پیكار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد سفارش میكنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى با یكدیگر، كه من از جد شما شنیدم، میگفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.»چگونگی ضربت خوردن حضرت علی(علیهالسلام)
خدا را، خدا را، درباره نماز كه ستون دین شماست. خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید، چندانكه در این جهان ماندگارید كه اگر [حرمت] آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید. خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان، بر شما باد به یكدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید. امر به معروف و نهى از منكر را وامگذارید تا بدترین شما حكمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا كنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و دستها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را كشتهاند. بدانید جز كشنده من نباید كسى به خون من كشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یك ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید كه من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم مىفرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.»(3) اندك اندك آرزوى او تحقق مىیافت و بدانچه مىخواست نزدیك مىشد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مىگفت: «خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!» على(علیهالسلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بىیاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندك اندك از آن ربودند، چندانكه چیزى از آن بر جاى نماند. آنگاه ستم را بر جایش نشاندند و همچنان جاى خود را میدارد تا خدا كى خواهد كه زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس كه پر از ستم و جور شده است. چون على(علیهالسلام) را به خاك سپردند. امام حسن(علیهالسلام) به منبر رفت و گفت: «مردم! مردى از میان شما رفت كه از پیشینیان و پسینیان كسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو میداد و به رزمگاهش میفرستاد و جز با پیروزى باز نمىگشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میكائیل از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مىخواست با آن خادم بخرد.»(4) جز وصیت كوتاهى كه نوشته شد، از امام وصیتهاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مىشود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن كه متوجه دیدار خدا گردید. پىنوشتها: 1. تاریخ ابن اعثم، ج 4، ص 140ـ 139 . 2. انساب الاشراف، ص 499 . 3. نامه 47 . 4. طبقات، ج 3، ص 26 . برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى .
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: چگونگی ضربت خوردن حضرت علی(علیهالسلام)
تنهاترین مرد جهان
ولادت در خانه خدا؛ شهادت هم در خانه خدا.
یعنی علی از آنِ خدا بود و به سوی خدا شتافت
یعنی حضور بی پرده پروردگار، هنگام ولادت
و شهادت علی یعنی اظهار شوق آفریدگار
نسبت به عاشق خویش، علی بن ابیطالب علیه السلام .
چه معنی دار بود نیمه شب های علی علیه السلام
آنگاه که دردمندانه با آوای جانسوزش
نخل های خاموش را گواه غربت و تنهایی خویش میگرفت.
بیست و چند سال، خار در چشم و استخوان در گلو
غم نامه خویش را تنها به چاه گفته و بیست و چند سال
خون رنگ تر از شهادت، کتاب عمر خویش را ورق زده بود.
«روزگار، با خون علی و فرزندش رنگ گرفته است
و فجر و شفق؛ و همین سان است تا روز قیامت».
آه ای تنهاترین مرد جهان!
نمیدانم چه سرّی است در روزگاران که زمین
حضور طولانی تو را بر نمی تابد!
«زمین به دوش خود اَلوند و بیستون دارد
غبار ماست که بر دوش او گران آمد»
سید محمود طاهری
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: تنهاترین مرد جهان
«چشمان منتظر یتیمان را چه کردی؟»
چرا آیینه خورشید تیره است
مگر از قصهای دارد حکایت
چرا خونابه میبارد ز گردون
مگر از غصهای دارد شکایت
جهان بیجان ز قتل جان جانان
فغان زین جور و آه از این جنایت
ز خون، محراب لاله گون است
امیرالمؤمنین غرقاب خون است
آسوده خاطر و راحت از یک عمر خون دل، بر کنگره
عرش، مقام کردی؛
ولی چشمان منتظر یتیمان را چه کرده ای؟
دستان دراز شده محرومان و بی پناهان را در دستانِ که گذاشتی؟
چه کردی با کودکانی که با کاسه های شیر، به امید شفای تو،
کنار خانه ات ازدحام کرده بودند و در چشمان مردّد خویش،
بهبودی تو را تلقین میکردند؟
از این پس، دوباره سکوتی بهت آور و غریب، شبهای نخلستان
را فرا خواهد گرفت و دل چاه، تنها به خاطرات
دردِ دلهای غریبت، بسنده خواهد کرد
«شبروان مست ولای تو علی
جان عالم به فدای تو علی»
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: چشمان منتظر یتیمان
اینک این کاسه شیر من است که نیمه شب سراغ تو آمده است؛
درست مثل مهربانی تو که همیشه نیمه شبان به سراغمان می آمد.
اینجا پشت در خانه ات، دستان لرزان زیادی، میزبان کاسه های
شیری است که دیگر ناامیدانه دارند به سختی زمین هجرت می کنند.
تا طلوع صبح چقدر راه مانده، نمی دانم؛
من که همیشه آمدن صبح را از طنین گام های تو تخمین می زدم
اما حالا که دو روز است مهمان نیمه شب بیغوله دل ما نشدی
حساب و کتاب زمان از دستم خارج شده، مثل رمق تو از بدنت.
ما را به خانه ات راه نمی دهند، می گویند مولا توان دیدار
کسی را ندارد؛ می دانم که تو این را نخواسته ای.
من خودم مدام کسانی را می بینم که به خانه ات آمد
و شد می کنند؛ کسانی که مثل چراغ خانه همسایه، نورانی
و روشن اند، ولی چهره هایی غمگین و گرفته دارند.
من که باورم نمی شود تو با یک ضربت شمشیر این گونه بیمار شده باشی.
بارها از مادربزرگم قصه جنگ خیبر و در قلعه را شنیده ام
همین طور جریان نبرد تو را با عمربن عبدود در جنگ خندق
ولی مادربزرگم می گوید تو دیگر آن علی نیستی خصوصاً
بعد از رفتن رسول خدا(ص) و دخترش.
مادربزرگم آن روزها در مدینه تو را دیده است که چگونه از
غم دختر رسول خدا(ص)، توان راه رفتن نداشته ای.
مادرم همیشه از تو بد می گفت.
هر وقت یاد پدرم می افتاد و یواشکی گریه می کرد، می گفت این ها
زیر سر علی است، اما حالا که جریان را فهمیده، مدام گریه می کند و از
خدا و تو می خواهد که او را ببخشید. من هم از تو می خواهم که او را به
خاطر من و خواهر کوچکم که او را بر پشتت سوار می کردی، ببخشی.
حالا من هم آمده ام اینجا پشت در خانه تو و این کاسه شیر را
هم از همسایه برای تو قرض گرفته ام. من اینجا تنها نیستم، این
پیرمرد نابینا هم با آن دستان لرزانش، سر به دیوار خانه گذاشته
می نالد و مدام تو را صدا می زند و آن زن سال خورده ای
که بُهت از نگاهش با قطره های اشک پایین می آید و آن کودک یتیم
و آن مرد جذامی و آن دیگری... .
پس من آن قدر به انتظارت می ایستم تا خود بیایی و این کاسه
شیر را از دستم بستانی و بنوشی.
من اینجا منتظر ایستاده ام تا بیایی؛
درست همین جا.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: کاسه شیر
«.... و علی علیهالسلام رفت»
ناگهان برقی زد و بارانی از خون، آسمان محراب را جاری کرد؛
باران یکریزی که قرنهاست چشمان عدالت خواه زمین را شعله ور کرده است.
رمضان چهلم هجری، این ثانیههای دهشتناک را خوب به خاطر دارد؛
لحظاتی که کوچه های کوفه از بارقه های آفتاب، تهی شد و آسمان و
زمین،دست در گردن یکدیگر، فاجعه را گریستند.
علی رفت و این دو روزه پست دنیا را به طالبانش واگذاشت؛
او رفتو شهر، در غربتی جاویدان، روزهای سیاهش را به سوگ نشست.
چشمانت، خلاصه مهربانی بود تو از تولد پروان هها میگفتی
و بهاری که در رگهای عدالت جاری است.
پرهای زخمی سهره ها را تحمل نداشتی و چهره پژمرده بنفشه ها، دلت
را می آزرد. شبانه های زیادی را در کوچه های فقیر
به استمداد دستهای خالی پینه بسته راه افتاده بودی.
جانت با تپش های قلب مظلومان، هماهنگ بود.
چشمان رئوفت، خلاصه مهربانی بود و شانه های
پدرانه ات، میعادگاه نوباوگان اسیر در چنگال بیپناهی.
تو آمده بودی تا جوانمردی، مانا شود و رفتی، تا درس آزادگیمان بیاموزی.
ای اتفاق سرخ! در هزار توی بیرحم ظلم و جهالت، نفسهای پرتپش
عدالتِ تو بود که سودجویان را عقب میراند.
نامت، وجدانهای بیدار را به کرنش میخواند.نگاهت، قانون همیشه
انسانیت است و کلامت، دریایی که صدفهای بیشمارش، تا
جهان باقی است، از مروارید راستی و عدل، بینیازمان میکند.
اگرچه نیستی، ولی هیچ دستی، از آسمان آبی کرامتت ناامید نیست.
حضور قاطعت، پنجرههای زمین را آفتابی بیبدیل است.
بزرگت میداریم و ایمان داریم که
«مرگ، پایان کبوتر نیست».
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: و علی علیهالسلام رفت
«تبسم سرخ»
نمیدانم چرا رمضان، با تمام آسمانی بودنش برایم بار غم دارد؟
هر سال شبهای قدر، اینگونه است.
علی جان!
گویی دارم میبینم اوج گرفتنت را آرام، آرام.
پروازت را میبینم.
تو در نماز هستی، به نماز عشق ایستاده ای و صفی از ملائکه
اقامه نماز کرده اند با تو. قامتت چه پا برجا و استواراست!
هرچند بعد از فاطمه، شکسته شده بودی، اما حالا دارم
میبینمت که عشق، راست قامتت کرده است.
حالا دارم میشنوم زمزمه های عاشقانه ات، گوش آسمان را
چون همیشه پر کرده است. به رکوع میروی، با چه
شوری، دارم لبریز بودنت را میبینم.
برمی خیزی از رکوع، حالا به قصد سجود... دلهره، لحظه به لحظه
بیشترمیشود؛ اما نه! آسمان به غلغله افتاده است...
چرا لبخند میزنی یا علی؟! عرش در هیاهو است.
قلب آسمان در التهاب ذوب شده است.
یا علی! زمین مسجد میخواهد، شمشیر زهردیده را ببلعد.
محراب میخواهد تو را در خود بگیرد؛
اما تو در آرامشی عجیب، دست و پا زدن زمین و آسمان را به سخره
گرفته ای.چه سجده طولانی، چه سجده لبریز از انتظاری!
گویی نقش دیدار را بر صفحه جانمازت حک کرده اند و تو محو تماشایی
که از سجده برنمیخیزی. منتظری... منتظری تا آن وعده ها را که
گوشهایت سالها از پیامبر صلی الله علی هوآله شنیده بودند حالا به
دیده عشق بنگری و سرمست، پایکوبی کنی.
مولا! زبان زمان، گنگ مانده است.
اشقی الاشقیا به سمت تو میآید؛
سیه چرده و رعب آور، دارم میبینمش.
شمشیرش نگاه به میان سر تو دوخته است و حال دارم
میبینم اشک زهرآگین شمشیر را که فرو میچکد و در تقلا
با سرانگشتان قاتل لعین توست.
هرچه فریاد میکشد، رهایش نمیکند.
هرچه تکاپو میکند، گلویش بیشتر فشرده میشود.
دارم میبینمش که چگونه تلاش میکند...، اما بیفایده است.
دستی بالا میرود... کاش رضای خداوند در
این بود، تا با آهی همان جا خشک میماند!
دست بالا میرود و پایین میآید. در و دیوار، شیون میکند.
نماز، شرمنده، اشکریز است و صدای تاریخ، در گلو یخ بسته است.
پنجرهها، بیقرار باد، زار میزنند.
وای، چگونه تاب بیاوریم این لحظه را،
یا علی! چرا لبخند میزنی؟
محمد جواد دژم
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: «تبسم سرخ»
ღ•✿•ღ غروب خورشید عدالت ღ•✿•ღ
ღ ویژه نامه ضربت خوردن و شهادت مولای متقیانღ
ღ•✿•ღ حضرت علی علیه السلام ღ•✿•ღ
امیرالمومنین علی ( علیه السلام ):
خالِطوُا النّاسَ مُحالِطَةً اِن مِتُّم مَعُها بَکَوا
عَلَیکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلَیکُم
با مردم چنان معاشرت کنید که اگر فوت نمودید بر شما
بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانی ورزند
(نهج البلاغه،قصارالحکم10 )
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: غروب خورشید عدالت
درس چهل و پنجم
معاد در قرآن
ـ انكار معاد، بى دليل است
ـ پديده هاى مشابه معاد:
شامل:
الف- رويش گياه
ب- خواب اصحاب كهف
ج- زنده شدن حيوانات
د- زنده شدن بعضى از انسانها
آيات قرآن كريم، پيرامون اثبات معاد و احتجاج با منكرينِ آن را مىتوان به پنج دسته، تقسيم كرد:
1- آياتى كه بر اين نكته، تأكيد مىكند كه برهانى بر نفى معاد، وجود ندارد. اين آيات، به منزله خلع سلاح منكرين است.
2- آياتى كه به پديده هاى مشابه معاد، اشاره مىكند تا جلوى استبعاد را بگيرد.
3- آياتى كه شبهات منكرين معاد را ردّ، و امكان وقوع آنرا تثبيت مىكند.
4- آياتى كه معاد را بعنوان وعده حتمى و تخلّف ناپذير الهى، معرّفى مىكند و در واقع، وقوع معاد را از راهِ اخبار مُخبر صادق، اثبات مىنمايد.
5- آياتى كه اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد.
در حقيقت، سه دسته اوّل، ناظر به امكان معاد، و دو دسته اخير، ناظر به وقوع و ضرورت آن است.
انكار معاد، بى دليل است
يكى از شيوه هاى احتجاج قرآن با صاحبان عقايد باطل اين است كه از آنان، مطالبه دليل مىكند تا روشن شود كه عقايد ايشان پايه عقلى و منطقى ندارد، چنانكه در چندين آيه، آمده است: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ...»1.
------------------------------------
1. سوره بقره: آيه 111، سوره انبياء: آيه 24، سوره نمل: آيه 64.
و در موارد مشابهى با اين لحن مىفرمايد كه صاحبان اين عقايد نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلكه به «ظنّ» و گمان بى دليل و مخالف با واقع، بسنده كرده اند1.
و در مورد منكرين معاد هم مىفرمايد:
«وَ قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ»2.
و (كافران) گفتند: جز اين زندگى دنيا حياتى نيست كه مىميريم و زندگى مىكنيم و جز روزگار، چيزى ما را نابود نمىكند (در صورتى كه) به اين مطلب، علمى ندارد و تنها گمانى مىبرند.
همچنين در آيات ديگرى بر اين نكته، تأكيد شده كه انكار معاد، تنها گمان بى دليل و نادرستى است3. البته ممكن است گمانهاى بى دليل در صورتى كه موافق هواى نفس باشد مورد قبول هوى پرستان، واقع شود4 و در اثر رفتارهاى متناسب با آنها و ارتكاب گناهان تدريجاً به صورت اعتقاد جزمى، جلوه كند5 و حتى شخص بر چنين اعتقادى پافشارى نمايد6.
قرآن كريم، سخنان منكرين معاد را نقل كرده است كه غالباً چيزى بيش از استبعاد نيست و احياناً اشاره به شبهات ضعيفى دارد كه منشأ استبعاد و شك در امكان معاد شده است7. از اينرو، از يك سو، پديده هاى مشابه معاد را يادآور مىشود تا رفع استبعاد گردد8، و از سوى ديگر به پاسخ شبهات، اشاره مىكند تا هيچ گونه شبههاى باقى نماند و امكان وقوعىِ معاد، كاملا تثبيت شود. ولى به اين مقدار، اكتفاء نمىكند و علاوه بر حتمى بودن اين وعده الهى و
---------------------------------------------------
1. مؤمنون / 117، نساء / 157، انعام / 100، 119، 148، كهف / 5، حج / 3، 8، 71، عنكبوت / 8، روم / 29، لقمان / 20، غافر / 42، زخرف / 20، نجم / 28.
2. سوره جاثيه، آيه 24.
3. قصص / 39، كهف / 36، ص / 27، جاثيه / 32، انشقاق / 14.
4. سوره القيامه، آيه 5.
5. روم / 10، مطفّفين / 10-14.
6. سوره نحل، آيه 38.
7. هود / 7، اسراء / 51، صافات / 16، 53، دخان / 34-36، احقاف / 18، ق / 3، واقعه / 47-48، مطفّفين / 12-13، نازعات / 10-11.
8. امورى كه مثل يكديگرند در همان جهان مماثلت، حكم واحدى خواهند داشت؛ خواه حكم به امكان باشد و يا حكم به عدم امكان «حكم الامثال فى ما يجوز و ما لا يجوز واحد».
موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
برچسبها: معاد در قرآن
درس چهل و چهارم
اثبات معاد
ـ مقدمه
شامل: برهان حكمت
ـ برهان عدالت
مقدّمه
چنانكه در آغاز اين كتاب، اشاره كرديم اعتقاد به معاد و زنده شدن هر فرد انسان در عالم آخرت، يكى از اصلى ترين اعتقادات در همه اديان آسمانى است و انبياى الهى تأكيد فراوانى بر اين اصل داشتهاند و براى تثبيت اين عقيده در دلهاى مردم، رنجهاى بسيارى برده اند. و در قرآن كريم، اعتقاد به معاد، عِدْل و همسنگ اعتقاد به خداى يگانه، دانسته شده و در بيست و چند آيه، كلمات «اللّه» و «اليوم الآخر» با هم بكار رفته است (علاوه بر مطالبى كه در حول و حوش عالم آخرت در بيش از دو هزار آيه آمده است.)
در آغاز اين بخش، اهميت تحقيق درباره فرجامشناسى را بيان كرديم و نيز توضيح داديم كه تصوّر صحيح معاد، مبتنى بر پذيرفتن روحى است كه ملاك هويّت هر انسانى باشد و بعد از مرگ، باقى بماند تا بتوان گفت: همان شخصى كه از دنيا رفته است بار ديگر در عالم آخرت، زنده مىشود. سپس به اثبات چنين روحى از راه عقل و وحى پرداختيم تا زمينه بحث هاى اصلى پيرامون زندگى ابدى انسان، فراهم شود. اينك نوبت آن رسيده است كه به اثبات اين اصل مهم اعتقادى بپردازيم.
همانگونه كه مسأله روح از دو راه (عقل و نقل) اثبات مىشد اين مسأله هم از دو راه، قابل اثبات است و ما در اين درس، دو دليل عقلى بر ضرورت معاد را بيان مىكنيم و بعداً به ذكر بخشى از بيانات قرآنى در زمينه امكان و ضرورت معاد مىپردازيم.
برهان حكمت
در بخش خداشناسى توضيح داديم كه آفرينش الهى بيهوده و بى هدف نيست بلكه محبت به خير و كمال كه عين ذات الهى است بالاصاله به خود ذات و بالتَّبَع به آثار آنكه داراى مراتبى از خير و كمال هستند تعلّق گرفته، و از اينرو، جهان را به گونهاى آفريده است كه بيشترين خير و كمال ممكن، بر آن مترتّب شود. و بدين ترتيب صفت حكمت را اثبات كرديم كه مقتضاى آن اين است كه مخلوقات را به غايت و كمال لايق به خودشان برساند. ولى از آنجا كه جهان مادّى، دار تزاحمات است و خيرات و كمالات بيشترى بر آنها طورى تنظيم كند كه مجموعاً خيرات و كمالات موجودات مادّى با يكديگر تعارض پيدا مىكند مقتضاى تدبير حكيمانه الهى اين است كه به صورتى آنها را تنظيم كند كه مجموعاً خيرات و كمالات بيشترى بر آنها مترتّب شود، و به ديگر سخن: جهان، داراى نظام احسن باشد. و به همين جهت است كه انواع عناصر و كميّت و كيفيّت و فعل و انفعالات و حركات آنها طورى تنظيم شده كه زمينه آفرينش گياهان و جانوران، و در نهايت، زمينه آفرينش انسان كه كاملترين موجودات اين جهانى است فراهم شود. و اگر جهان مادّى طورى آفريده شده بود كه پيدايش و رشد موجودات زنده را ناممكن مىساخت خلاف حكمت مىبود.
اكنون مىافزاييم: با توجه اينكه انسان، داراى روح قابل بقاء است و مىتواند واجد كمالات ابدى و جاودانى گردد آن هم كمالاتى كه از نظر مرتبه و ارزش وجودى، قابل مقايسه با كمالات مادّى نيست، اگر حيات او منحصر به همين حيات دنيوى محدود باشد با حكمت الهى، سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اينكه حيات دنيوى، توأم با رنجها و سختيها و ناگواريهاى فراوان است و غالباً تحصيل يك لذّت بدون تحمل رنج و زحمت، فراهم نمىشود بطورى كه حسابگران را به اين نتيجه مىرساند كه تحمل اين همه رنج و ناخوشى براى دستيابى به لذايذ محدود نمىارزد. و از همين محاسبات است كه گرايش به پوچى و بيهودگى پديد مىآيد و حتى كسانى را با وجود علاقه شديد فطرى به زندگى، به سوى خودكشى مىكشاند.
راستى، اگر زندگى انسان جز اين نمىبود كه پيوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبيعى و اجتماعى، دست و پنجه نرم كند تا لحظاتى را با شادى و لذّت بگذراند و آنگاه از فرط خستگى به خواب رود تا هنگامى كه بدنش آمادگى فعاليت جديد را پيدا كند و مجدداً «روز از نو روزى از نو» همى تلاش كند تا مثلاً لقمه نانى بدست آورد و لحظهاى از خوردن آن، لذّت ببرد و ديگر هيچ! چنين تسلسل زيان بار و ملال آورى را عقل نمىپسنديد و به گزينش آن، فتوى نمىداد. مَثَل چنين حياتى در بهترين شكل آن اين است كه رانندهاى تلاش كند اتومبيل خود را به پمپ بنزين برساند و ظرف بنزينش را پر كند آنگاه با مصرف كردن بنزين موجود، اتومبيل خود را به پمپ بنزين ديگرى برساند و اين سير را همچنان ادامه دهد تا هنگامى كه اتومبيلش فرسوده شود و از كار بيفتد يا در اثر برخورد با مانع ديگرى متلاشى شود!
بديهى است نتيجه منطقىِ چنين نگرشى به زندگى انسان، جز پوچ گرايى نخواهد بود. از سوى ديگر، يكى از غرايز اصيل انسان، حبّ به بقاء و جاودانگى است كه دست آفرينش الهى در فطرت او به وديعت نهاده است و حكم نيروى محرّك فزايندهاى را دارد كه او را بسوى ابديّت، سوق مىدهد و همواره بر شتاب حركتش مىافزايد. اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنين متحرّكى جز اين نيست كه در اوج شتاب حركت، به صخرهاى برخورد كند و متلاشى شود آيا ايجاد آن نيروى فزاينده با چنين غايت و سرنوشتى متناسب خواهد بود؟!پس وجود چنين ميل فطرى، هنگامى با حكمت الهى سازگار است كه زندگى ديگرى جز اين زندگى محكوم به فنا و مرگ، در انتظار او باشد.
حاصل آنكه: با ضميمه كردن اين دو مقدّمه يعنى حكمت الهى، و امكان زندگى ابدى براى انسان به اين نتيجه مىرسيم كه مىبايد زندگى ديگرى براى انسان، وراى اين زندگى محدود دنيوى، وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهى نباشد.
و مىتوان ميل فطرى به جاودانگى را مقدّمه ديگرى قرار داد و به ضميمه حكمت الهى، آن را برهان ديگرى به حساب آورد.
ضمناً روشن شد كه زندگى ابدى انسان بايد داراى نظام ديگرى باشد كه مانند زندگى دنيا مستلزم رنجهاى مضاعف نباشد. و گرنه، ادامه همين زندگى دنيوى حتى اگر تا ابد هم ممكن مىبود با حكمت الهى، سازگار نمىبود.
برهان عدالت
در اين جهان، انسانها در انتخاب و انجام كارهاى خوب و بد، آزادند: از يك سو، كسانى يافت مىشوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او مىكنند. و از سوى ديگر، تبهكارانى ديده مىشوند كه براى رسيدن به هوسهاى شيطانى خودشان، بدترين ستمها و زشت ترين گناهان را مرتكب مىگردند.
و اساساً هدف از آفرينش انسان در اين جهان و مجهّز ساختن او به گرايشهاى متضادّ و به نيروى اراده و انتخاب، و به انواع شناختهاى عقلى و نقلى، و فراهم كردن زمينه براى رفتارهاى گوناگون و قرار دادن وى بر سر دو راهيهاى حقيقت و باطل و خير و شرّ اين است كه در معرض آزمايشهاى بى شمار، واقع شود و مسير تكامل خود را با اراده و اختيار برگزنيند تا به نتايج اعمال اختيارى و پاداش و كيفر آنها برسد.
و در حقيقت، سراسر زندگى دنيا براى انسان، آزمايش و ساختن و پرداختن هويّت انسانى خويش است و حتّى در آخرين لحظات زندگى هم معاف از آزمايش و تكليف و انجام وظيفه نيست.
اما مىبينيم كه در اين جهان، نيكوكاران و تبهكاران، به پاداش و كيفرى كه در خورِ اعمالشان باشد نمىرسند و چه بسا تبهكارانى كه از نعمتهاى بيشترى برخوردار بوده و هستند. و اساساً زندگى دنيا ظرفيّت پاداش و كيفر بسيارى از كارها را ندارد. مثلاً كسى كه هزاران شخص بى گناه را به قتل رسانيده است نمىتوان او را جز يكبار، قصاص كرد و قطعاً ساير جناياتش بى كيفر مىماند در صورتى كه مقتضاى عدل الهى اين است كه هر كس كوچكترين كار خوب يا بدى انجام دهد به نتيجه آن برسد.
پس همچنان كه اين جهان، سراى آزمايش و تكليف است بايد جهان ديگرى باشد كه سراى پاداش و كيفر و ظهور نتايج اعمال باشد و هر فردى به آنچه شايسته آن است نايل گردد تا عدالت الهى، تحقق عينى يابد!
ضمناً از همين بيان، روشن مىشود كه جهان آخرت، جاى انتخاب راه و انجام تكاليف نيست و در آينده، بحث بيشترى در اين باره خواهد آمد.
**************************************
پرسش
1- حكمت الهى و رابطه آن با نظام احسن را شرح دهيد.
2- برهان حكمت را با دو تقرير، بيان كنيد.
3- از اين برهان، چه نكته ديگرى غير از اثبات اصل معاد، استفاده مىشود؟
4- هدف از آفرينش انسان در اين جهان را توضيح دهيد.
5- برهان عدالت را مشروحاً بيان كنيد.
6- چه نكته خاصّى از اين برهان بدست مىآيد؟
موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
برچسبها: اثبات معاد
درس چهل و سوّم
تجرّد روح
ـ مقدمه
شامل: دلايل عقلى بر تجرّد روح
ـ شواهد قرآنى
مقدّمه
دانستيم كه مسأله معاد، مبتنى بر مسأله روح است، يعنى هنگامى مىتوان گفت: «كسى كه بعد از مرگ، زنده مىشود همان شخص سابق است» كه روح او بعد از متلاشى شدنِ بدن، باقى بماند، و به ديگر سخن: هر انسانى غير از بدن مادّى، داراى يك جوهر غيرمادّى و قابل استقلال از بدن مىباشد. در غير اين صورت، فرض حيات مجدّد براى همان شخص، فرض معقولى نخواهد بود.
پس، قبل از پرداختن به اثبات معاد و بيان معاد و بيان مسائل مربوط به آن، بايد اين مطلب به اثبات برسد. از اينرو، اين درس را اختصاص به همين موضوع مىدهيم و براى اثبات آن از دو راه، استدلال مىكنيم: يكى از راه عقل، و ديگرى از راه وحى1.
----------------------------------
1. ممكن است توهّم شود كه استدلال از راه وحى براى اثبات مسائل روح و معاد، استدلال دورى است. زيرا در برهانى كه براى ضرورت نبوت، اقامه گرديد حيات اخروى كه (مبتنى بر مسأله روح است) بعنوان «اصل موضوع» در نظر گرفته شد، پس اثبات خود اين اصل از راه وحى و نبوّت، مستلزم دور است.
ولى بايد توجه داشت كه صحّت استدلال به وحى، نيازمند به مسأله «ضرورت نبوّت» نيست بلكه مبتنى بر «وقوع» آن است كه از راه معجزه، ثابت مىشود (دقت كنيد). و چون قرآن كريم، خودبخود معجزه و دليل حقّانيت پيامبر اسلام(ص) است استدلال به آن، براى اثبات مسأله روح و معاد، صحيح است.
دلايل عقلى بر تجرّد روح
از ديرباز، فلاسفه و انديشمندان درباره روح (كه در اصطلاح فلسفى «نفس» ناميده مىشود)1 بحثهاى فراوانى كردهاند و مخصوصاً حكماى اسلامى اهتمام فراوانى به اين موضوع، مبذول داشتهاند و علاوه بر اينكه بخش مهمى از كتابهاى فلسفى خودشان را به بحث پيرامون آن، اختصاص دادهاند رساله ها و كتابهاى مستقلى نيز در اين زمينه نوشتهاند و آراى كسانى كه روح را عَرَضى از اعراض بدن يا صورتى مادّى (منطبع در مادّه بدن) مىپنداشتهاند را با دلايل زيادى ردّ كرده اند.
روشن است كه بحث گسترده پيرامون چنين موضوعى متناسب با اين كتاب نيست از اينرو، به بحث كوتاهى بسنده مىكنيم و مىكوشيم در اين باب بيان روشن و در عين حال متقنى را، ارائه دهيم. اين بيان را كه مشتمل بر چند برهان عقلى است با اين مقدمه، آغاز مىكنيم:
ما رنگ پوست و شكل بدن خودمان را با چشم مىبينيم و زبرى و نرمى اندامهاى آن را با حسّ لامسه، تشخيص مىدهيم و از اندرون بدنمان تنها بطور غيرمستقيم مىتوانيم اطلاع پيدا كنيم. اما ترس و مهر و خشم و اراده و انديشه خودمان را بدون نياز به اندامهاى حسّى، درك مىكنيم و هم چنين از «من»ى كه داراى اين احساسات و عواطف حالات روانى است بدون بكارگيرى اندامهاى حسّى، آگاه هستيم.
پس انسان، بطور كلّى، از دو نوع ادراك، برخوردار است: يك نوع، ادراكى كه نيازمند به اندامهاى حسّى است، و نوع ديگرى كه نيازى به آنها ندارد.
نكته ديگر آنكه: با توجه به انواع خطاهايى كه در ادراكات حسّى، روى مىدهد ممكن است احتمال خطا در نوع اوّل از ادراكات، راه بيابد به خلاف نوع دوّم كه به هيچ وجه جاى خطا و اشتباه و شكّ و ترديد ندارد. مثلاً ممكن است كسى شكّ كند كه آيا رنگ پوستش در واقع، همانگونه است كه حسّ مىكند يا نه. ولى هيچ كس نمىتواند شك كند كه آيا انديشهاى دارد يا نه؛ آيا تصميمى گرفته است يا نه؛ و آيا شكّى دارد يا ندارد!
اين، همان مطلبى است كه در فلسفه با اين تعبير، بيان مىشود: علم حضورى مستقيماً به
--------------------------------------
1. بايد دانست كه اصطلاح فلسفى «نفس» غير از اخلاقى آن است كه در مقابل «عقل» و به عنوان ضدّ آن بكار مىرود.
موضوعات مرتبط: فرجام شناسی
برچسبها: تجرّد روح
ماه رمضان آمده و مساجد مکان مناسبی برای آموزش افکار مناسب و جایگزینی رفتارهای گذشته است. قرار گرفتن ماه خوب خدا در تابستان و اوقات فراغت دانش آموزان این فرصت را به وجود آورده تا کودکان در کنار بزرگترهایشان از برکات این ماه بیشتر استفاده ببرند. معمولاً همه مساجد همزمان که خود را با برنامههای مختلف و متنوع، برای این ماه آماده میکنند، گوشه چشمی هم به کودکان و نوجوانان دارند تا زمانی که پدر و مادر مشغول دعا و نیایش هستند از طریق این فعالیتها فرزندان را سرگرم کنند. در واقع ماه رمضان جزء آن ماههایی است که مربیان و خادمین مسجد سعی در جذب کودکان دارند. شکی نیست که این آمد و شدها و مشارکتها برای کودکان ارزنده است؛ ولی با این شرط که اولاً مسائلی که مطرح میشود در حدود درک و لمس کودک باشد، ثانیاً طفل در آن خسته نشود که کارش به سرخوردگی برسد و ثالثاً پس از پایان مراسم لذتی مادی یا معنوی، چون غذا و شربتی، یا تشویق و تأییدی برای طفل حاصل آید. به عنوان پدر و مادر یکی از مهم ترین وظایف شما در قبال فرزندتان آموختن آموزههای دینی به و آشنا کردن او با واجبات است. یکی از مکانهایی که میتوانید به آنجا برای این کار مراجعه کنید وبا خیال آسوده از نتیجه لذت ببرید، جایی که از عهده این کار به خوبی بر میآید مسجد است. اما، فراموش نکنید از مسئولیت شما نسبت به فرزندتان چیزی کم نمیشود؛ مسجد تنها شما را در این راه کمک میکند.شما جزء اولین کسانی هستید که میتوانید فرزندتان را برای همیشه رفیق و شفیق خانه خدا کنید. فرزندتان را با مسجد آشنا کنید
فرصتی خوب
وظیفه شما چیست؟
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: فرزندتان را با مسجد آشنا کنید
یادش بخیر آن روزها که بیشتر آموخته هامان تجربهی پدر بزرگها و مادر بزرگها بود. یادش بخیر آن شبها که همه فانوس در دست میگرفتند و برای شب زنده داری به مساجد محل میرفتند. یادش بخیر آن روزها که مادر بزرگها بهترین معلم دختران بودند و پدر بزرگها پشتوانهی پسران. یادش بخیر آن شبها که از قدر و منزلت میگفتند؛ اگر ناخواسته خطایی میکردیم چشم انتظار شبی مینشستیم که میدانستیم در لحظههایش هیچ دستی از درگاه حق نا امید بر نمیگردد. حالا، این روزها همان قدر و منزلت و عشق را منتقل کردیم به نسلی که نسل مدرن و ارتباطات است. نسلی که متجدد شدند؛ اما با همان دل آکنده از عشق، همان خلوص و انتظار... در حدیثی از پیامبر (ص) میخوانیم که: حضرت موسی (ع) به خدا عرض کرد: «خدایا مقام قربت را خواهانم. » پاسخ آمد: *قرب من در بیداری شب قدر است. * عرضه داشت: «پروردگارا، رحمتت را خواستارم.» پاسخ آمد: *رحمت من در ترحّم بر مساکین در شب قدر است. * گفت: «خدایا، جواز عبور از صراط میخواهم.» پاسخ آمد: *رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است. * عرض کرد: «خدایا بهشت و نعمتهای آن را میطلبم.» پاسخ آمد: *آن، در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است*. عرضه داشت: «پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. » پاسخ آمد: *رمز نجات از دوزخ استغفار در شب قدر است. * در پایان گفت: «خدایا رضای تو را میطلبم.» پاسخ آمد: *کسی مشمول رضای من است که در شب قدر، نماز بگذارد. * (کتاب دقایقی با قرآن، قرائتی)شب قدر شب بیدار شدن است، نه بیداری کشیدن
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: شب قدر شب بیدار شدن است، نه بیداری کشیدن
برای روزه گرفتن فرزندانمان باید از تشویقهای درونی و بیرونی استفاده کنیم. مثلاً میتوانیم قبل از فرا رسیدن ماه رمضان از ارزش روزه، فوائد و ثواب آن برای کودک خود بگوییم یا... «روزه عبادتی شیرین و تقویت کنندهی روحیهی اعتماد به نفس در انسان است.» یادش بخیر آن روزها که تمام لحظه هایمان در آرزوی چادر گل دار سپری میشد که مادر برایمان می دوخت و این اولین و بهترین هدیه برای رسیدن به سن تکلیف و ایستادن به نماز در کنار مادر بزرگ بود. زیباترین موسیقی دنیا زمانی در گوشمان زمزمه میشد که مادر پای چرخ خیاطی سیاه می نشست و دسته کنار آن را میچرخاند و مشغول دوختن میشد. تلق و تلوق چرخ خیاطی مانند صدای قطاری بود که در سکوت شب روی ریل حرکت میکرد و گلهای چادر زیر سوزن چرخ چون ستارگان شب می درخشیدند. ستارگانی که به مسافر بیدار مانده قطار چشمک میزدند تا او صدای قطار را هیچگاه فراموش نکند. نخ سوزن چرخ پاره میشد و زمانی میگذشت که سوزن را دوباره نخ کنند؛ دلمان میلرزید نکند! اما نه چادر گل دار دوخته میشد و با شوق سر میکردیم و نماز میخواندیم. نزدیک ماه مبارک بود و تکرار سوال بی پایان: «مامان امسال من هم روزه میگیرم؟» و مادر با لبخند ملیحی جواب میداد: «بله عزیزم تو به سن تکلیف رسیدی ...» رمضان فرا میرسید و عشق در خانواده موج می زد. سحرها با دعای ابو حمزه ثمالی بیدار میشدیم سفره سحری پهن بود و پدر از ما میخواست سریع تر به آنها بپیوندیم. هم عبادت، هم هدیه
موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسبها: هم عبادت، هم هدیه
گردش آب توزیع آب در بین موجودات، بسیار جالب و شگفتانگیز است. منبع اصلی آب، اقیانوسها و دریاها و دریاچهها هستند. از این منابع پر برکت و غنی است که آب در زمین توزیع میشود. آب اقیانوسها، دریاها و دریاچهها در اثر تابش خورشید به تدریج بخار میشود و به آسمان بالا میرود، بخارها با وزش بادها به این سو و آن سو میروند. وقتی که دما و فشار به حدِّ معینی برسد به صورت ابر، یعنی بخار متراکم در میآیند و با وزش بادهای تند یا کند حرکت میکنند و بر روی قسمتهای گوناگون زمین گرد آمده آماده بارش میشوند و گیاهان و درختان را در قلههای کوههای بلند و در داخل جنگلهای دوردست سیراب میسازند. آب باران تدریجاً در زمین فرو میرود و در زمین برای روزهای احتیاج ذخیره میگردد. آبهای ذخیره شده گاهی به صورت چشمه، از دامنه کوه میجوشد و گاهی انسانها با کار و کوشش و زحمت، قنات یا چاه ایجاد میکنند و از منابع حیاتبخش آبهای زیرزمینی بهرهمند میگردند. دانههای باران در شرایط مخصوصی به صورت برف در میآیند و چرخ زنان، با نرمی و زیبایی بر زمین مینشینند. برف که برای گیاهان بسیار سودمند میباشد، به تدریج آب میشود و در منابع زیرزمینی ذخیره میگردد، یا در نهرها و رودها به جریان میافتد و در دسترسِ نیازمندان قرار میگیرد و سرانجام به سوی دریا میرود. خاصیت بالا رفتن بخار و جابهجا شدن آن به وسیله باد نیز شایسته دقت و توجه است. اگر قدرت بادها نبود، ابرها چگونه در هوا پخش میشدند؟ چگونه به این سو و آن سو میرفتند؟ اگر تابش گرم خورشید نبود، آیا آب دریا تبخیر میشد؟ اگر آب دریا فقط در حرارت صد درجه تبخیر میشد، آیا به قدر کافی در اختیار موجودات قرار میگرفت؟ و آیا در آن هنگام زندگی برای انسانها امکان داشت؟ اگر باران قطره قطره نازل نمیشد چه مشکلاتی پیش میآمد؟ مثلًا اگر باران یک جا و به صورت نهرهای پر آب از آسمان فرود میآمد چه میشد؟ آیا میتوانست به تدریج در زمین فرو رود و ذخیره گردد؟ خاصیت باران و برف در پاک سازی هوا نیز جالب و درخور دقت است؛ اگر برف و باران، سموم و آلودگیهای هوا را نمیگرفتند، آیا به خوبی میتوانستیم تنفس کنیم؟ اکنون به خوبی توجه کردید که آب و برف و باران چه خواص ارزندهای دارند؟ دریا و خورشید و باد و ابر و باران چگونه و با چه نظم و همآهنگی دقیقی با هم و در پی هم کار میکنند؟ تا وسایل زندگی ما و سایر موجودات زنده را فراهم سازند.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: گردش آب
نظم و همآهنگی در جهان یک کتاب را در نظر بگیرید. آن کتاب از هزاران حرف و هزاران کلمه و جمله ترکیب یافته است این حروف و کلمات چه ارتباطی با هم دارند؟ آیا درهم و برهم و بیربط، کنار هم قرار گرفتهاند؟ یا این که با نظم و ربط خاصی در پی هم آمدهاند؟ بعد از این که کتاب را خواندید پی میبرید که تمام حروف و کلمات و جملهها و بخشهای مختلف آن کاملًا مربوط و متناسب هستند و هدف واحدی را تعقیب مینمایند. تمام این حروف و کلمات با نظم و ترتیب مخصوصی کنار هم قرار گرفتهاند و هر یک جایگاهی ویژه دارند. به خوبی درک میکنید که در تنظیم و تألیف این حروف و کلمات، منظور و هدفی در نظر بوده است. پی میبرید که نگارنده کتاب، عقل و شعور داشته و قبلًا از کار خود آگاه بوده و با پیشبینی و هدفگیری، حروف و کلمات را این چنین تنظیم کرده است و در این کار توانایی و مهارت داشته است. در یک مجموعه منظم همه اجزا به هم پیوسته و مربوطند و هدف واحدی را تعقیب مینمایند. هر یک از اجزا در جایگاه خاصی قرار گرفته و کاری را بر عهده دارد که اگر در جای دیگر قرار گیرد یا وظیفهاش را انجام ندهد کار آن مجموعه ناتمام میماند و نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. آیا احتمال میدهید آن کتاب خود به خود و از روی تصادف و بیهدف به وجود آمده باشد؟ آیا احتمال میدهید که یک موجود بیدرک و شعور- مثلًا باد- قلم را روی کاغذ کشیده باشد و چنین کتابی را پدید آورده باشد نه هیچگاه احتمال نمیدهید که آن کتاب خود به خود و بیهدف به وجود آمده باشد و هیچگاه احتمال نمیدهید که بهوسیله یک موجود بیدرک و شعوری تصادفاً چنین کتابی تألیف شده باشد، چون میدانید که هر پدیدهای علتی متناسب با خود دارد و اگر کسی چنان احتمالی را بدهد، شما به او میخندید و سخنش را غیر عاقلانه میشمارید بنابراین از وجود کتاب و نظم و همآهنگی کلمات و حروف آن به دو موضوع پی میبرید: اول این که: کتاب، مؤلف و نگارندهای دارد؛ دوم این که: نگارنده کتاب دارای عقل و علم و مهارت و توانایی است و در کارش هدفدار بوده است. همچنین هر دستگاه منظم و هدفداری را ببینید به عقل و تدبیر و توانایی سازندهاش پی میبرید و از ظرافتکاری و نظم آن دستگاه بر مقدار علم و توانایی سازندهاش اطلاع پیدا میکنید. کتاب بزرگِ جهان آفرینش نیز دارای حروف و کلمات و جملاتی است، هر یک از موجودات و پدیدهها و حوادث حرفی یا کلمهای یا جملهای از این کتاب بزرگ است. حوادث و پدیدههای جهان درهم و برهم و بیربط نیستند، بلکه همانند حروف و کلمات کتاب، نظم و همآهنگی و پیوستگی دارند.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: نظم و همآهنگی در جهان
برهانهای اثبات وجود خدا خداشناسی در قرآن کریم قرآن کریم برای اثبات وجود خدا، از راههای گوناگون و گاه از سادهترین راهها استفاده کرده است؛ راهی که هم زیباست و هم برای همگان قابل فهم میباشد. این شیوه همانند برهانهای فلسفی پیچیده و دشوار نیست تا برای همگان قابل فهم و درک نباشد. این سادهترین راه، نیاز چندانی به تهیه مقدمات و تحصیل علوم فراوان ندارد؛ هر کس به مقدار آگاهی و علوم و اطلاعات خویش میتواند از آن بهره گیرد، آن راه ساده و زیبا، همان «برهان نظم» است که فطرت خداجویی را بیدار میسازد. بنابراین مطالعه و دقت و تفکر در اسرار و شگفتیهای جهان آفرینش یکی از بهترین راههای خداشناسی است. قرآن در آیات زیادی به نمونههایی از شگفتیهای جهان اشاره نموده و از مردم میخواهد درست بیندیشند و از نظم و همآهنگیِ حاکم بر جهان و زیباییها و شگفتیهای آن به وجود پروردگار دانا و توانا و حکیم پی ببرند. قرآن هر یک از پدیدههای جهان را آیهای از آیات الهی میداند. آیه به معنای نشانه و علامت است. اگر انسان به پدیدههای جهان آن چنان که هستند بنگرد به وجود آفریدگارشان پی خواهد برد. گرچه قرآن کتاب علوم طبیعی نیست تا از اسرار پدیدههای جهان به تفصیل گفتوگو کند و پرده بردارد و در اختیار انسانها قرار دهد، لیکن برای اثبات صانع جهان به نمونههایی از شگفتیهای جهان اشاره میکند تا عقول خردمندان را بیدار و به این راه مهم متوجه سازد تا در کشف اسرار و شگفتیهای طبیعت بحث و کنجکاوی نمایند و بدین وسیله به وجود خالق جهان پی ببرند و در ضمن برای تأمین نیازهای زندگی و آباد ساختن جهان نیز بهره گیرند. به همین جهت میتوان گفت که: علوم انسانشناسی، حیوانشناسی، گیاهشناسی، زمینشناسی، کیهانشناسی، فیزیک و شیمی یکی از بهترین راههای خداشناسی میباشد. در قرآن کریم آیات فراوانی داریم که با ذکر نمونههایی از شگفتیهای آفرینش، فطرت خداجوی انسانها را بیدار ساخته تا به وجود خالقی دانا و توانا و حکیم پی ببرند و با چشم دل، خدای جهان را ببینند و دریابند. این آیات را به طور کلی به چند دسته میتوان تقسیم کرد، که در هر باب به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: برهانهای اثبات وجود خدا
واژه های رنگ باخته! در هیاهوی زندگی امروز انگار بسیاری از واژه ها، دیگر رنگ باخته . برادری، شرف، بزرگواری ... گویی به زمان دیگری تعلق دارند. به زمانی كه پدری درعین بی نیازی، می پرسد آنچه را كه می داند و پسر می گوید با آنكه می داند پدر بی نیاز است از شنیدن آن، تا كه شاید زمانی دیگر خسته ای چون من، تو، ما، بیگانگی خویش را با این كلمات بشكند ... # امیر المومنین علیه السلام : فرزندم درستی چیست ؟ حسن بن علی علیه السلام: پدر، درستی، از میان برداشتن بدی ها بوسیله ی نیكی هاست . #- شرف چیست ؟ نیكی كردن به خویشاوندان و تحمل بدی ایشان . #- جوانمردی چیست ؟ پاكدامن بودن ... #- پستی چیست ؟ به چیزهای خرد نظر داشتن و از اندك چیزی دریغ ورزیدن . #- كرم چیست ؟ بخشیدن قبل از خواستن ... #- فرومایگی چیست ؟ راحت خود را خواستن و به همسر بی اعتنایی كردن . #- جود چیست ؟ بذل و بخشش در حال تنگ دستی و توانگری. #- بخل چیست ؟ آنچه كه داری را شرافت(خود) پبنداری و آنچه كه انفاق می كنی را تلف شده بدانی. #- برادری چیست ؟ وفاداری در سختی و آسایش. #- ترس چیست ؟ دلیری بر دوست و گریز از دشمن . #- غنیمت چیست ؟ گرایش به تقوی و پارسایی در دنیا ، كه نیكو غنیمتی است . #- بردباری چیست ؟ خشم را فرو خوردن و خویشتن دار بودن . #- بی نیازی چیست ؟ دلخوش بودن به قسمت الهی ، اگر چه اندك باشد ... #- فقر چیست ؟ حریص بودن بر هر چیزی ... #- ذلت چیست ؟ وحشت از حقیقت و راستی ... #- رنج بیهوده چیست ؟ سخن گفتن در باره ی چیزی كه به دردت نمی خورد . #- بزرگواری چیست ؟ در عین تنگدستی بخشیدن و گذشت از بدی ها . #- خردمندی چیست ؟ حفظ آن چیزی كه به تو سپرده شده ... #- بلند مرتبگی چیست ؟ انجام زیبایی ها و دوری از زشتی ها . #- دوراندیشی چیست ؟ بسیار بردبار و بودن و با نزدیكان با نرمی رفتار كردن . #- سفاهت چیست ؟ پیروی از فرو مایگان و همنشینی با گمراهان ... #- محرومیت چیست ؟ از دست دادن بهره ای كه به تو داده شده است ... #- نادانی چیست ؟ شتاب در دستیابی به فرصت ها قبل از اینكه امكان پذیر باشد و نیز خودداری از پاسخ گویی(نسبت به آنچه می دانی) و چه نیكو یاوری است سكوت در بسیاری از مواقع، هر چند كه سخنور باشی.(تحف العقول؛ صفحه 225) * * * * * كمی كه به واژه ها فكر می كنیم می بینیم، انگار می شود دوباره نگاه كرد، طعم دیگری از زندگی راچشید و رنگ دیگری از آن را تجربه كرد، نگاهی متفاوت و رنگی واقعی شیرازی؛ سید حسن؛ کتاب کلمة الامام حسن علیه السلام؛
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: واژه های رنگ باخته!
صلح امام حسن(ع) ضامن بقاى اسلام
احمد زمانى
زندگى سراسر افتخار امام مجتبى(ع) جلوههاى زيبا و پرشكوهى داشت. او در روز پانزدهم رمضان سال سوم هجرى پا به عرصه وجود گذاشت.
هفتسال در دامن پرفيض رسول خدا(ص) از چشمههاى زلال نبوت بهره برد. وحى الهى فكر و انديشه او را شكل داد و اعماق جانش را جهتبهره دهى به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سىسال حوادث تلخ و شيرين بعد از رحلت پيامبر وى را از تجربههاى گران بهرهمند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدايت كشتى اسلام، در سختترين موقعيت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(ع) با كمترين آسيب و تلفات امت اسلامى را رهبرى كرد، توطئههاى بزرگ و خطرناك بنىاميه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودى اسلام و برنامههاى حيات بخش آن شد و پيش بينى پيامبر خدا(ص) را تحقق بخشيد.
بر خورد زيباى امام حسن(ع) در قصه صلح افتخار بزرگى در تاريخ اسلامى بر جاى گذاشت. نويسندگان و تحليل گران بسيارى به آن پرداخته و ابعاد گوناگون آن را بررسى كردهاند. گروهى همانند شيخ راضى آل ياسين(ره) كتابى در 374 صفحه تدوين كرده، آن را «صلح الحسن» ناميدهاند و جمعى نيز در صفحات بيشتر يا كمتر به ترسيم تلاشهاى اين سرور جوانان بهشت پرداختند.
بيعت با امام مجتبى(ع)
بيعتيكپارچه مردم كوفه و نمايندگان قبيلههاى مختلف در مسجد كوفه در روز بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجرت بعد از شهادت مولى الموحدين(ع) وحشتبزرگى در دل معاويه و حاكمان شام پديد آورد.
آنان احساس كردند توطئه ترور آن بزرگمرد به طرفداران اهل بيت عصمت و طهارت عزمى راسختر بخشيد و آنان را در استمرار راه خويش مصممتر ساخت.
توطئههاى معاويه
معاويه، با شنيدن اخبار فوق، ياران و نزديكان خويش همچون عمروعاص، قيس بن اشعث، وليد بن عقبه و عتبة بن ابىسفيان و ... را فرا خواند، نشستى تشكيل داد و درباره چگونگى برخورد با حكومت تازه پاى امام حسن(ع) و براندازى آن با آنان به مشورت پرداخت او گفت: چنانچه انديشهاى اساسى جهتبراندازى حكومت علوى نكنيد، براى هميشه با تهديد مواجه خواهيم بود. پس از سخنان معاويه شورا برگزار شد.
رهاورد اين نشست تصميمهاى زير بود كه بتدريج جامه عمل پوشيد:
1- فرستادن جاسوس جهت اغتشاش و آشوب و ايجاد نا امنى.
2- تطميع و تهديد نيروهاى ارشد نظامى و لشكريان امام مجتبى(ع) مانند عبيدالله بن عباس و قيس بن سعد.
3- ارسال گشتىهاى رزمى در اكيپهاى كوچك و بزرگ جهت ضربه زدن و ايجاد رعب و وحشت در مرزهاى حكومت علوى مانند حمله به بسر بنارطاة و كشتن دو فرزند كوچك عبيد الله بن عباس به نامهاى عبدالرحمان و قثم در شهرهاى يمن يا مكه،
4- شايعه صلح قبل از تحقق آن و تبليغات گسترده در اين زمينه.
5- انتشار شايعههاى بىاساس چون كشته شدن قيس بن سعد بن عباده و افراد ديگر،
6- شايعه پناهندگى بعضى از شخصيتهاى سياسى، نظامى حكومت امام حسن مجتبى،
7- جنگ روانى تمام عيار عليه كارگزاران صالح و متعهد و دلسوز آن حضرت در شهرهاى مختلف.
8- فعال شدن ستون پنجم و نيروهاى وابسته اموى و افراد ناراضى در شهرهاى كوفه، كربلا، بغداد، مكه، مدينه.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: صلح امام حسن(ع) ضامن بقاى اسلام
حكومت و سياست در سيره امام حسن (ع )
حضرت امام حسن مجتبى (ع ) بعد از شهادت پدرش على (ع ) مدت شش ماه يا هفت ماه و هفت روز، كشور اسلامى را اداره كرد و از مردم بيعت گرفت ؛ بيعت يك سنت عربى بود كه در كارهاى مهم مانند سلطنت و امارت اجراء مى شد، زيردستان بويژه سرشناسان ، بيعت و موافقت به امير يا سلطان مى دادند، و مخالفت بعد از بيعت عار و ننگ قومى بود، و مانند تخلف از امضاى قطعى ، جرم مسلم شمرده مى شد، و در سيره ى پيامبر اكرم (ص ) نيز در جايى كه به اختيار و بدون اجبار انجام مى يافت ، اعتبار داشت ، و حضرت مجتبى بعد از گرفتن بيعت از مردم كه امامت و حكومتش بحسب ظاهر نيز رسميت يافت ، تمامى واليان و كارگزاران پدرش را از نظر حكومتى ابقاء نمود.
حضرت امام حسن (ع ) هنگامى عهده دار امر خلافت اسلامى گرديد، كه مجتمع آن روز را گروهى آشفته و سست ايمان دنياپرست و دغلكار تشكيل مى داد، و تن آسايى ، تجملّ پرستى و دنياطلبى ، جاى مجاهدت ، پاكبازى ، زهد و ساده زيستى را گرفته بود، و شعله فضليت و تقوا رو به خاموشى مى رفت . امام مجتبى (ع ) بلافاصله براى نابود ساختن رژيم غير اسلامى و ضد انسانى معاويه ، همت گماشت و لشكرى ]؛ك ك را كه پدر بزرگوارش براى نبرد با رژيم شام آماده كرده بود، براى جنگ سازمان داد. اما اين ارتش سست اراده و متفرق كه اصلاً روحيه ى جنگى نداشت ، هرگز شايسته ى اداى فريضه ى جهاد نبود. كارشكنى هاى خوارج از سويى ، و سستى و بى ارادگى گروه غارتگرى كه مطيع محض رؤساى قبايل خود بودند، از سوى ديگر ارتش حضرت امام حسن (ع ) را از درون پوك و متلاشى ساخته بود.
امام بناچار با چنان لشكر بى سامان و بى روحيه ، از كوفه بيرون شد، و در اردوگاه نخيله اردو زد، حضرت ، حكَم كندى را با چهار هزار كس بمقابله ى لشكر معاويه فرستاد، ولى اين فرمانده خيانت پيشه ، با دريافت پانصد هزار درهم ، به لشكر دشمن پيوست آنگاه ستون بعدى متشكل از چهار هزار لشكر بفرماندهى يك سردار مرادى از نوگسيل داد، اما كيسه هاى پول معاويه او را هم فريفت و تسليم سپاه شيطان شد. در اين جا امام پس از مطالعه ى كافى ، پسر عموى پدرش عبيدالله ابن عباس را كه در زمان على (ع ) والى يمن بود، و سپاهيان خونخوار معاويه دو فرزند خردسالش را در دامان مادر كشته بودند، با سپاهى گران به جنگ معاويه فرستاد، و از او براى پايدارى در جنگ پيمان هاى محكم گرفت ، عبيدالله با آن كه قلبش مالامال از كين و عداوت معاويه بود هم در برابر يك ميليون درهم و وعده ى فرماندهى يكى از ولايات شام ، شبانه به اردوگاه معاويه پيوست و لشكريان صبح هنگام خيمه ى فرماندهى را بدون فرمانده ديدند.
اين خيانت هاى پى درپى و تبليغات ستون پنجم دشمن و نفاق افگنى هاى جاسوسان معاويه آن چنان اثرات سوء خود را ظاهر ساخت كه لشكريان امام حسن (ع ) حاضر به جنگ نمى شدند كه هيچ بلكه اردوگاه امام را بغارت گرفتند، و عبا و سجاده ى امام را بردند، و در آن گيرودار، در اثر حمله ى ناگهانى تروريست هاى معاويه ، آن امام زخمى شد، و از توطئه ى دادن آن حضرت به معاويه با خبر گرديد.
در چنين موقعيت خطرناك بود كه نامه ى معاويه به امام حسن (ع ) رسيد، كه فرماندهان قبايل و سران سپاهت همه به من تسليم شده اند، و امام (ع ) كاملاً از بى وفايى و نابكارى ارتش كوفه مطلع گرديد، در اين نامه معاويه از حضرت حسن مجتبى (ع ) تقاضاى صلح كرده بود. در چنين شرايطى كه جان و هسته ى مقاومت در خطر نابودى است ، سياست سالم و معقول اقتضا مى كند كه با امضاى قرارداد صلح خود و آن عده از تربيت يافته گان خود را از خطر نابودى قطعى نجات داده و در انتظار روزى باشند كه زمينه ى مناسب تر فراهم آيد. اگرچنين شرايطى براى ]؛ حضرت على (ع ) هم پيش مى آمد، صلح مى كرد،و قواى نظامى على الاكثر، از جنگ و مقاومت سرباز مى زدند، چنان كه حضرت وقتى كه آن ها را به جنگ تحريص مى كرد، مى گفتند البقيه البقيه ، يعنى ما مى خواهيم باقى بمانيم . اگر چنانچه اين نيرو تن بذلت نمى دادند، شكست لشكر شام قطعى بود، زيرا آنان در صفين ضرب ششت لشكر عراق را ديده بودند.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: حكومت و سياست در سيره امام حسن (ع )
لبخندهای امام حسن سلام الله علیه
چطوری
امام حسن علیهم السلام دوست بذله گو و شوخ طبعی داشت که گهگاه خدمت آن حضرت می رسید و با سخنان خود مایه شادی آن بزرگوار را فراهم می ساخت. مدتی بود که او به امام سر نمی زد تا آنکه که یک روز نزد حضرت آمد. امام علیه السلام فرمود: «چطوری؟» مرد پاسخ داد: «نه چنانم که خدا دوست می دارد، نه چنانم که شیطان دوست می دارد و نه چنانم که خودم دوست می دارم.»
امام حسن علیه السلام از این حرف خنده اش گرفت و با تعجب پرسید: «چرا؟» مرد عرض کرد: «زیرا خدا دوست دارد که از او اطاعت کنم و نافرمانی اش نکنم که چنین نیست. شیطان هم دوست دارد که مدام نافرمانی خدا کنم و اصلاً اطاعت نکنم که چنین نیز نیستم (و گاهی حرف خدارا گوش می دهم.) خودم هم دوست دارم که هرگز نمیرم، چنین نیز نیستم (و روزی باید بمیرم)».
همان جا مردی برخاست و از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر رسول خدا! چرا ما از مرگ بدمان می آید و آن را دوست نمی داریم؟» حضرت فرمود: «شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کرده اید و برای همین، رفتن از جای آباد به جای خراب را خوش نمی دارید.» (1)
کریم اهل بیت
مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی علیه السلام و فرزندانش در دل داشت. یک روز که امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن علیه السلام نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشوندت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری ونزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»
مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه درگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».
آنگاه دعوت امام علیه السلام را پذیرفت و تا وقت رفتنش مهمان آن حضرت بود.(2)
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: لبخندهای امام حسن سلام الله علیه
مسووليتهاى امام حسن (ع) در دوران پدر
محمدجواد طبسى
آغاز:
امام حسن(ع)در طول سى و هفتسالى كه در كنار پدر زيست نه فقطفرزندى مطيع و امام شناس بود، بلكه همواره بازوى نيرومند،ياورى صديق، مسئولى امين و با تجربه و سربازى عاشق و فداكاربراى اميرمومنان به حساب مىآمد. وى با شناخت كاملى كه از پدرداشت، خود را وقف خدمتبه اميرالمؤمنين كرده بود.
روزى بازوى نظامى پدر مىشود و به فرمانش به طرف كوفه روانهمىشود تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهى دهدو آنها را جهت مقابله با پيمان شكنان و ناكثان بسيج كند.
روزديگر بازوى سياسى امام مىشود و در جريانات سياسى دوران عثمانوارد صحنه مىشود و او را نسبتبه وضع ناهنجار دستگاه خلافتش وكثرت انحرافات آگاه مىسازد و يا در مسئله حكميتبه دستور آنحضرت و با بيانات شيوا و دلنشين، اعلام موضع مىنمايد و دستبهافشاگرى مىزند.
آن حضرت در سمت قضاوت و ديگر مسووليتها به كمك و يارى پدرمىشتابد. اين نوشتار كوتاه اگر چه بيان كننده بخشى ازمسووليتها و ماموريتهاى امام حسن(ع) در دوران پدر مىباشد، امابايد اعتراف كرد كه بدون شك در اين سى و هفتسال خدمات آن حضرتدر قالب ماموريت از طرف اميرمومنان بيش از اينها بوده است ولىما برآنها دست نيافتهايم و يا فاقد ارزش تاريخى بودهاند.
اما مسووليتهاى ثبتشده در تاريخ به قرار زير است:
1- نماينده امام على(ع)به سوى عثمان
انحرافات و كجروىهاى آشكار كارگزاران عثمان عرصه را بر تماممسلمانان آگاه و بيدار، به ويژه صحابه رسول الله(ع)تنگ كردهبود. ابن عبد ربه اندلسى مىنويسد:
در زمان خلافت عثمان كارهاى خلاف زياد صورت مىگرفت. بدين جهتهرگاه فرد يا افرادى به حضور على(ع)مىآمدند و از كارهاى عثمانشكايت مىنمودند، على(ع) پسرش، حسن(ع)را نزد عثمان مىفرستاد تاشكايت مردم را به او گوشزد كند. اين موضوع بسيار تكرار شد، تااين كه روزى عثمان به حسن(ع)گفت: پدرت تصور مىكند كه احدىآگاهى ندارد ولى ما به آنچه انجام مىدهيم آگاه هستيم. بنابرايناز مادستبردار.
پس از اين گفتگو ديگر حضرت على(ع)پسرش امامحسن(ع)را نزد عثمان نفرستاد.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: مسووليتهاى امام حسن (ع) در دوران پدر
بررسی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی امام مجتبی(علیهالسلام) پیش از امامت
اشاره
دوران خانه نشینی امیرالمؤمنین دوران پر رنج و محنت آوری برای اهل بیت پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآله) بود چرا كه خاندان پیامبر هر روز شاهد بودند كه چگونه زحمات و رنجهای پیامبر اكرم(صلیاللهعلیهوآله) و دستاوردهای ارزنده ایشان در راستای هدایت جامعه و تشكیل حكومت حقه اسلامی از بین میرود و چگونه احكام الهی و آموزههای دینی بازیچه دست عدهای شده است و با چه نیرنگهایی دین را وسیله دستیابی به مطامع دنیایی خود قرار دادهاند.
اما این مسأله سبب انزاوای كامل اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیه وآله) از جامعه و بیتفاوتی آنان نسبت به جامعه خود نمیشد و فعالیتهای ارزندهای از خود نشان میدادند. در این میان امام مجتبی (علیهالسلام) نیز سهم عمدهای بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهی كوتاه به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفكند.
1. بسیج مردم برای شركت در جنگ جمل
ناتوانی شدید عثمان در حاكمیت، تبعیضها، قومیت گراییها، بخششهای بی حساب و كتاب از بیت المال و دهها مشكل دیگر، سبب شد تا جبههای معترض و عدالتخواه از مردم مدینه در برابر او صف آرایی كنند. عثمان به تحریك شماری از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبیر و عمرو عاص كشته شد و خلافت به امام علی رسید. امام (علیهالسلام) با وجود این كه او را حاكمی عادل نمیدانست، ولی از فتنه قتل او نیز ناخشنود بود؛ زیرا میدانست این آشوب، آشوبهای دیگری در پی خواهد داشت.
نشان دادن موضعی شفاف از سوی امام، بهانهای برای عناصر سودجو شد تا آن را بهانهای برای قدرتطلبی خود قرار دهند. امام علی (علیهالسلام) حكومت خود را با عدالت پیش میبرد و آنان كه به زراندوزیهای زمان عثمان خو كرده بودند و همانانی كه مردم را به قتل او تشویق میكردند، پس از مدتی كه اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند. و در بصره به اخلال گری و آشوب طلبی دست زدند. امام علی (علیهالسلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیهالسلام) را برای جلب مشاركت مردم در ستیز با پیمانشكنان به كوفه فرستاد.(1) برخی از مردم وقتی او را دیدند كه میخواهد برای آنان سخنرانی كند، زیر لب میگفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبی به سبب بیماریای كه داشت، به ستونی تكیه كرد و سخنان بسیار شیوا و رسایی ایراد كرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانی گیرا و رسایی ایراد فرمود.(2)
مردم پس از شنیدن سخنان امام مجتبی (علیهالسلام) آمادگی خود را برای شركت در جنگ و یاری امام علی (علیهالسلام)اعلام كردند و امام مجتبی توانست سپاه انبوهی را برای جنگ در ركاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گرد آورد.
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: بررسی فعالیتهای فرهنگی و سیاسی امام مجتبی(علیهالسلام) پیش از امامت
روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام
سید جواد حسینى
پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترك على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول» دیده به جهان گشود. (1) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارك آن حضرت نمایان شد. مردم شادى كنان مىآمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریك مىگفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (2)
پیامبراكرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) كرد و در هنگام كشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3)؛ بنام خدا، [این] عقیقهاى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»
سپس پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم» نقره سكه دار انفاق نمود. (4) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .
حسن بن على، هفت سال در دوران جدش زندگى كرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع» در مدینه مدفون گشت .
به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم كه گوشههایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان كنیم .
فضائل امام حسن علیه السلام
سیوطى در تاریخ خود مىنویسد: «كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیرة، سیدا حلیما، ذا سكینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»
البته سبط اكبر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا كه متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»
در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مىشمریم .
1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله
از راههاى شناخت عظمت و برترى یك انسان این است كه محبوب انسانهاى برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و كردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مىفهماند. بخارى از ابى بكر نقل مىكند كه گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اكرم صلى الله علیه و آله را كه بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مىكرد و گاهى به حسن، و مىفرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مىفرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر كه حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر كه با آن دو دشمنى كند با من دشمنى كرده است.»
در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله كه خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبىها قرار داده شده است، چنان كه دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.
پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛ آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام
مولود رمضان ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه كرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می كرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و كرانه علی (ع) هستی. تو امام مایی و ما مُرید و دلداده تو. و اینك در بهار شكفتن تو، در فصل خدا، بر خود از رهبری تو می بالیم و بر نامت كه زینت همه خوبی ها و نیكی هاست، افتخار می كنیم. پیشواى دوم جهان تشیع كه نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درك نكرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت كه پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در كنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشتو پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید. فریادرس محرومان در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته هاى برادرى دینى كه در میان مسلمانان برقرار است، باید همواره در تأمین نیازمندیهاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پیامبر اسلام (ص) و پیشوایان دینى ما، نه تنها سفارشهاى مؤكدى در این زمینه نموده اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می رفتند. «سیوطى» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود. پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می شد. گاه پیش از آنكه مستمندى اظهار احتیاج كند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد! «سیوطى» در تاریخ خود می نویسد: «حسن بن على» داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.(2)
شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن(ع)
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: مولود رمضان
تجلی زیبــای حسـن خلـق سرمـدی
گل بوستان نبــوی ،کریم آل طاها ،
حضـرت امـام حســن مجتبي (ع)
بــرمومنان روزه دار و ميهمـانـان
ضيـافـت سبــز الهـي مبــارك بــاد
موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسبها: ویژه نامه میلاد کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (ع)
یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
دلم از پونه ها سير است آقا
هواي شهر دلگير است آقا
کسي فانوس گلها را شکسته
نمي آيي مگر؟ دير است آقا
نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
هرکجا هستی خدایت یار باد
خرم آنروزی که باز آیی زدر
با تو مارا خوشترین دیدار باد
کجا واکرده ای این بار گیسوی رهایت را؟
از آن زمان كه تو رفتي بهار دل پژمرد
موضوعات مرتبط: مشاعره
برچسبها: مشاعره با اشعار زیبای مهدوی
منظور از بلد شهر مكه، زادگاه و وطن پيامبر است كه در اولين آيه اين سوره، خداوند به آن، سوگند ياد كرده است.
سوره، خلقت انسان را در رنج و سختى، (بعنوان كورهاى از حوادث در جهت ساخته و پرداخته شن انسان) بيان مىكند و نيز اشارهاى به اينكه بر كارهايش نظارت مىشود و بنا براين بايد در آزادى اسيران، اطعام گرسنگان و سفارش به صبر و رحمت بكوشد.
«صبر بر طاعت» و «صبر از معصيت» و «صبر بر مصيبت» در اين سوره بطور ضمنى آمده است.
این سوره سی و پنجمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده است و داراى 20 آيه مىباشد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره بلد:
مشهور شدن به نیکوکاری در دنیا – یافتن مقام بالا نزد خدا – همنشینی پیامبران و شهیدان در قیامت –در امان ماندن از خشم خدا –در امان ماندن کودک از بیماری –در امان ماندن از گردنه کوود-در امان بودن گریه کودک –دفع درد بینی در کودک
نخستين آيه، مشتمل بر سوگند به خورشيد و فروغش مىباشد.
پس از چندين سوگند متوالى، پيام سوره اين است كه: «فلاح» در سايه تزكيه نفس، و زيان و تباهى، در اثر پوشاندن و گمراه ساختن نفس مىباشد.
داستان ثمود در رابطه با «ناقه صالح» شاهدى بر سخن فوق است كه در سوره آمده است. این سوره بیست و ششمین سوره قرآن مجید است که بعد از سوره قدر در مكه نازل شده و 16 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره شمس:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت –به بهشت رفتن به منزله صدقه دادن –موفق گشتن – عزیز شدن نزد مردم – افزایش رزق – آرام گرفتن لرز بدن
لیل (شب )
خداوند، به شب، هنگامى كه جهان و انسانها را فرا مى گيرد سوگند خورده است. (آيه 1)
شب و روز، خلقت و تلاش انسانها، هدايت الهى، انذار و تبشير و قيامت و پاداش ...از مطالب اين سوره است و توجه خاصى به انفاق اموال در اين سوره مىباشد.
این سوره قبل از سوره «فجر» و بعد از سوره «اعلى» نازل شده است.
به اين ترتيب نگاه كنيد: شب - فجر - ضحى (نور) - انشراح ... اين ترتيب نزولى چند سورهاى است كه پياپى آمده، آيا در نظام طبيعت هم چنين نيست؟!.
این سوره نهمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و 22 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره لیل:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای نعمت از جانب خدا – حل مشکلات – خوش خوابیدن – فضیلت تلاوت ربع قرآن – پذیرفته شدن نماز نزد خدا – اجابت حاجات – خواب خوب دیدن – بهبود یافتن صرع و بیهوشی
ضحى [نور و روشنائى]
خداوند به روشنائى روز و فراگيرى شب قسم ياد كرده كه پيامبر را رها نكرده است (آيات 1 - 3).مىدانيم كه مدتى وحى از پيامبر قطع شد و اين بهانهاى براى عيبجوئى مشركين بود كه خداوند با فرستادن اين آيات در جهت تقويت روحى و تاييد پيامبر رحمت خود نازل كرد.
این سوره یازدهمین سوره قرآن مجید است كه در مكه نازل شده و11 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره ضحی:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – شفاعت حضرت محمد(ص) – اعطای حسنات – بازگشت گمشده – حفاظت شیئ مخفی
شرح صدر و فراخى سينه، كنايه از ظرفيت زياد، براى دريافت حقائق و تحمل سختيهاى راه دعوت است.
در آيه اول خداوند، عطاى چنين شرح صدرى را به پيامبر بيان مىكند و او را دعوت به كار مستمر و پيگير مىنمايد و نويد مىدهد كه: با هر سختى، آسانى است.
بعضى اين سوره را با سوره قبلىاش، مجموعا يک سوره حساب كردهاند.
نام ديگر اين سوره، «شرح» است.
این سوره دوازدهمین سوره قرآن مجید است که در مکه نازل شده است و داراى 8 آيه مىباشد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره انشراح:
شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای یقین و سلامتی – درمان سینه درد – درمان بند آمدن ادرار – رفع بیماری قلب درد – شفای زکام و سرماخوردگی
در اين سوره به انجير و زيتون و طور سينا قسم خورده شده است.
تين و زيتون، نام دو ميوه است، يا به درخت اين دو ميوه قسم خورده شده.
و به قول بعضىها نام دو كوهى است كه دمشق و بيت المقدس بر آن استوار گشته و رمز سوگند ياد كردن به اين دو كوه و به طور سينا آن است كه اين سه جا، خاستگاه و محل بعثت بسيارى از پيامبران بوده است.
در كنار اين سه قسم، به مكه هم سوگند ياد شده، كه محل بعثت پيامبر اسلام (ص) است.
بعد از همه اينها، سخن از انسان و آفرينش او و ايمان و عمل صالحش مىباشد و اينكه در اثر بى تقوائى، انسان به پست ترين جايگاهها هم سقوط مىكند مگر مؤمنان صالح.
این سوره بیست و هشتمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 7 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره تین:
رسیدن به بهشت – رسیدن به پاداش بسیار – رفع ضرر غذا
در آيه دوم، مبدء خلقت انسان از «علق» مىداند.
معانی دیگر این سوره كرمى زالو شكل و اسپرماتوزوئيد است.
بعضى هم علق را از ريشه تعلق و وابستگى گرفتهاند و گفتهاند انسان از وابستگى و تعلقات خلق شده است.
در این سوره سخن از خواندن و آفرينش انسان و تسليم او و طغيانش به ميان آمده است.
اين سوره اولین سوره قرآن مجید است كه در غار حرا، هنگام بعثت پيامبر، در مکه نازل شده است و 19 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره علق:
شهید از دنیا رفتن – همانند کسی است که در رکاب پیامبر(ص) جنگیده – پاداش تلاوت یک جزء از قرآن – در امان ماندن از غرق شدن – در امان ماندن انبار از آفت دزد – دفع بلاهای سفر
در اين سوره، از شب ارزش آفرينى و اندازه گيرى و مقدرات انسان سخن به ميان آمده است.
شبى كه از هزار ماه برتر است (در بعضى روايات شيعه، اين هزار ماه به مدت حكومت ظالمانه بنى اميه تفسير شده كه هزار ماه طول كشيده است. (به نقل الميزان جلد 20 ص 474)
و در يكى از شبهاى ماه رمضان (21 يا 23) قرار دارد، و شبى است كه قرآن در آن بر قلب پيامبر نازل گشته است.
شب اتصال مطلق ميان زمين و ملكوت اعلاست و فرود آمدن فرشتهها از آسمان، و شب سلامتى است. سورهاى است بسيار مبارك و با فضيلت.
اين سوره بیست و پنجمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 5 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره قدر:
گوئی در راه خدا جهاد کردن – بخشوده شدن گناهان – پاداشی همچون یک ماه روزه گرفتن در رمضان – در امان ماندن انبار از آفت و دزد – همنشینی با بهترین مخلوقات در قیامت – درمان لرزه های اعضای بدن – در پناه خداوند بودن- حفظ اموال – افزایش برکت انبار غله
اين سوره، بيانگر رسالت عام پيامبر نسبت به همه مشركين و يهود و نصارى است و دعوت او را از همه بشريت به آئين حق باز مىگويد و صلاح جامعه انسانى را در سايه اعتقاد و عمل مىداند.
گرايش مشركين و اهل كتاب را به ايمان توحيدى، در سايه آمدن «بينه» مىداند و خود حضرت محمد (ص) نمونه و مصداقى از اين حجت آشكار براى انديشهها و پيروان اديان ديگر است.
امام باقر فرموده است: البينه محمد رسول الله «ص» است.
(الميزان ج 20 ص 482) به نقل از تفسير القمى)
این سوره به نام «لم يكن» هم مشهور است و اين نام از آغاز سوره اقتباس شده است.
از نامهاى ديگر اين سوره «اهل الكتاب» «قيامت»، «بريه» و «انفكاك» است.
این سوره صدمین سوره قرآن مجید است که در مدینه نازل شده است و 8 آيه دارد.
فضیلت و خواص قرآئت سوره بینه:
بیزاری از مشرکان –پیوستن به دین محمد(ص) –در زمره مومنان برانگیخته شدن –اسان شدن محاسبه در روز قیامت قیامت –درمان لقوه –رسوا شدن دزد –درمان یرقان –درمان آب مروارید و پیسی-رفع هر نوع آماس –سود بخشیدن به زن باردار
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: مشخصات و مفاهیم سوره های قرآن
پیوند قرآن و عترت بر اساس حدیث متواتر ثقلین، پیوندی عمیق و جاودانه است، که صد البته ادراک مقامات بلند غیبی، معنوی و عرفانی آنها اگر ممتنع نباشد برای فهم ما فوق طاقت و بسیار مشکل می باشد (1) ; در حقیقت، آنان دریای ژرف اند که به عمق ناپیدایشان راهی نیست. در این میان، عصمت کبرا، حضرت زهرا(س) ویژگیهای بخصوصی دارد: انوار وحی در خطبه زهرا(س)
فضل زهرا را بشر کی می توان احصا کند قطره را قدرت نباشد وصف از دریا کند
روح متعالی و بلند او که «از ادراک آن حیران شود عقول » جبرئیل(ع) را تنزل داد و پایین آورد، (2) و در آن ایام سخت و دشوار، جبرئیل(ع)، مسائل و حوادث پیش رو تا بر پایی قیامت را به اطلاع آن دردانه پیامبر(ص) رساند و امیرمؤمنان(ع) ، آنها را نگاشت و بدین ترتیب صحیفه فاطمه(س) شکل گرفت:
جمله اسرار «ما اوحی » در اوست علم کل انبیا پیدا در اوست
که از امامی به امام بعدی سپرده می شد:
وارث آن مصحف عالی مقام بعد زهرا نیست کس غیر از امام
و اینک نیز در دست مبارک حجت بر حق الهی، آن صدف دریای رحمت رحمانی «علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه » قرار یافته است. آری، سابقه نداشته است که جبرئیل(ع) جز با طبقه اول از انبیای عظام: این چنین آمد و شدهای مکرر با کسی داشته باشد، و این همان فضیلت بزرگی است که عارف بزرگ قرن ما خمینی کبیر(ق س) آن را بالاترین ضیلت برای حضرت فاطمه زهرا(س) می دانستند. (3)
موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسبها: انوار وحی در خطبه زهرا(س)