ندای وحی

قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اصول عقاید

اکبر احمدی
ندای وحی قرآنی ،اعتقادی،مذهبی ، تربیتی

اصول عقاید

 

همه ما خدا را می شناختیم اما فراموش کرده‌ایم


امیر مومنان علی(علیه السلام) درباره شناخت خدا می‌فرمایند: «شناختن خدای پاک و منزه، والاترین معرفت‌هاست و خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است.»


امام علی

هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات آن حضرت(علیه السلام) وجود دارد هر چند که راه‌های به سوی خدا به عدد نفوس خلایق است؛ و اما آن دلایل عبارتند از: برهان معقولیت؛ برهان فطرت؛ برهان صدیقین؛ برهان نظم؛ برهان علّی؛ برهان معجزه؛ برهان حدوث و برهان فسخ عزائم. در این مطلب به برخی از این دلایل پرداخته شده است.

 

برهان معقولیت یا احتیاط عقلی بر وجود خدا

از راه‌های شناخت وجود خدا، معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی(علیه السلام) در سخنان خود به این راه اشاره فرموده‌اند. این برهان به طور خلاصه چنین است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقول‌تر است. برای توضیح این برهان، یادآوری چند مقدمه ضروری است:

به طور کلی اعتقادات و جهان‌بینی‌های انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم می‌شود: 1. جهان‌بینی الهی؛ 2. جهان بینی مادی.

در جهان‌بینی مادی، فرقه‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد، ولی همه آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. هم‌چنین در جهان‌بینی الهی نیز گرایش‌ها و نحله‌های مختلفی وجود دارد که همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدی (آسمانی) روشن‌ترین جلوه‌های جهان‌بینی الهی‌اند که همه آنها در سه اصل کلی مشترکند.

1. اعتقاد به خدای یگانه؛

2. اعتقاد به زندگی ابدی برای انسان‌ها در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام می‌دهند؛

3. اعتقاد به بعثت پیامبران از سوی خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت.

البته براساس این اعتقاد که انسان با عقل تنها نمی‌تواند به قله فلاح و رستگاری برسد. چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «.... وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ... ؛ خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و آن چه را نمی‌دانستی به تو آموخت (نساء، آیه 113).»


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394 | 6:44 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

 

خداشناسى، هدف خلقت

ایمان

ارزش هـر دانـشى به موضوع آن است و چون ذات حق ، برترین موضوع است و هیچ چیز را با او نمى توان مقایسه كرد، خداشناسى ، ارزشمندترین و برترین دانشى است كه بشر بدان دست مى یابد.

درباره شناخت خداوند، در آیات و روایات بسیار سخن گفته شده است كه در این جا به برخى از آنها اشاره مى كنیم .


خداشناسى ، هدف خلقت

یـكى از اهداف آفرینش جهان ، آگاه ساختن انسان از دانش و توانایى خداوند و معرفت یافتن به ذات و صفات اوست و این بیانگر گوشه اى از ارزش بسیار شناخت خداوند است . قرآن كریم مى فرماید:

((اَللّهُ الَّذى خـَلَقَ سـَبـْعَ سـَمـواتٍ وَ مِنَ الاَْرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَْمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ وَ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ عِلْماً)) (طلاق (65)، آیه 12)

خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را. فرمان او پیوسته در میان آن ها نازل مى شود. این براى آن است كه بدانید خداوند بر همه چیز تواناست و این كه علم او بر همه چیز احاطه دارد.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394 | 6:43 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

توحيد و يگانگي خداوند
الهکم اله واحد فله اسلموا 1 خداي شما يکي است پس همه در برابرش سر تسليم فرود آوريد. لا تجعل مع الله الها آخر 2 با خداوند، خداي ديگري قرار مده. لو کان فيها الهه الا الله لفسدتا 3 اگر در آسمان و زمين غير از خداوند، خداي ديگري بود به فساد و ويراني کشيه مي شد. توحيد شعار اصلي همه پيامبران الهي بوده است و حضرت محمد صلي الله عليه و آله با اين شعار از کوه حراء آمد: قولوا لا اله الا الله تفلحوا و در حديثي فرمود: افضل العباده قول لا اله الا الله.

دلائل توحيد و يگانگي
1 ـ خداوندي که کمال مطلق است و هيچ حد و مرز و اندازه اي در او راه ندارد، آفريدگاري که ازلي و ابدي است، پروردگاري که زمان و مکان مخلوق اوست جز يکي نمي تواند باشد اگر به معناي نامحدود و نامتناهي بودن خداوند توجه کنيم مي فهميم که نامحدود جز يکي نمي تواند باشد زيرا تعدد موجب محدوديت و متناهي بودن است. 2 ـ در جهان نظم واحدي وجود دارد و نظم واحد، دليل بر ناظم واحد است همان نظامات و قوانيني که دانشمندان ستاره شناس در کرات و کهکشانها مي بينند همانا را دانشمندان اتم شناس در دل اتم مشاهده مي کنند و همين نظم در سراسر کشور تن و جسم انسان وجود دارد قهرا اگر جز يک منظم وجود داشت نظام عالم به هم مي خورد و اين است معناي لو کان فيهما الهه الا الله لفسدتا 4
3 ـ اخبار همه انبياء بر يگانگي خداوند دليل قاطعي بر واحدانيت اوست، تمام پيامبراني که از جانب خداوند مامور تبليغ و ارشاد شدهاند او را يگانه خوانده اند قال علي عليه السلام: و اعلم يا بني انه لو کان لربک شريک لا تتک رسله و لرايت آثار ملکه و سلطانه و لعرفت افعاله و صفاته و لکنه الله واحد کما وصف نفسه.5
علي عليه اسلام در وصيت به فرزندش امام حسن عليه السلام مي فرمايد: بدان اي پسرم اگر پروردگارت شريک و همتايي داشت رسولان او به سوي تو مي آمدند و آثار ملک و قدرتش را مي ديدي و افعال و صفاتش را مي شناختي اما او خداوندي يکتاست همانگونه که خويش را توصيف کرده است.
و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انان فاعبدون ما پيش از تو هيچ پيغمبري را نفرستاديم مگر اينکه به او وحي کرديم که معبودي جز من نيست پس فقط مرا پرستش کنيد.6 مساله توحيد زيربناي شناخت تمام صفات خداوند است زيرا يگانگي او از نامحدود بودن وجود او سرچشمه مي گيرد و اين وجود است که جامع جميع کمالات و خالي از هر گونه عيب و نقص مي باشد در نتيجه اگر ما خداوند را به توحيد حقيقي بشناسيم همه صفاتش را شناخته ايم.
عن ابي عبدالله عليه السلام قال: من قال لا اله الا الله مخلصا دخل الجنه و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عما حرم الله عزوجل.
امام صادق عليه السلام فرمود: هر کس با اخلاص بگويد لا اله الا الله داخل بهشت مي شو و اخلاصش اينست که لا اله الا الله او را از آنچه خداي عزوجل حرام کرده باز دارد.7
قال ابوعبدالله عليه السلام: من قال لا اله الا الله ماه مره کان افضل الناس ذلک اليوم عملا الا من زاد امام صادق عليه السلام فرمود: هر کس صد مرتبه لا اله الا الله بگويد از جهت عمل در آنروز افضل مردم است مگر اينکه کسي بيشتر گفته باشد. 8
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هيچ کلامي نزد خداوند عزوجل محبوبتر از گفتن لا اله الا الله نيست و هر کس صدايش را به لا اله الا الله بکشد گناهانش زير قدمهايش مي ريزد همانگونه که برگ درخت زير آن مي ريزد. 9


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 25 / 6 / 1394 | 16:23 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

 

 

برهان نظم
از مباحث گذشته روشن شد که نظم خاصي در همه موجودات جهان به چشم مي خورد و تصور نمي شود هيچ عاقلي در وجود نظمي که در موجدات گوناگون برپاست ترديد کند. از کوچکترين موجود مادي جهان (اتم) تا بزرگترين کهکشانها و سحابيها در همه جا و بر همه چيز نظامي حساب شده و دقيق فرمان مي راند، از انسان تا جانوران و از گياهان تا جمادات و از موجودات زمين تا آسمانها همه و همه بر اساس هدفي خاص بوجود آمده و يک رشته قوانين دقيق بر همه آنها حکومت مي کند. روشن است که اگر نظم بر جهان حکومت نمي کرد علم در دنيا يافت نمي شد چرا که علوم عبارت از کشف همان نظام و قوانين عمومي است که بر جهان حکمفرماست. اگر جنب و جوش سلولهاي بدن انسان و گردش چرخهاي جسم بر يک روال و نظام خاصي صورت نمي گرفت فيزيولوژي و تشريح و علم طب چگونه پديد مي آمد؟ و يا اگر گردش سيارات و حرکت کرات بر اساس نظمي دقيق استوار نبود علم نجوم و ستاره شناسي چگونه پديد مي آمد؟ و يا اگر نظم دقيق نبود منجمين چگونه مي توانستند خوف و کسوف را پيشي بيني کنند؟ و چگونه تقويم هميشگي براي طلوع و غروب خورشيد مي نوشتند؟ و در اثر همين نظم که بر جهان حاکم است دانشمندان با استفاده از محاسبات رياضي و فيزيکي سفينه اي را بدون سرنشين براي سفري طولاني به کرات بالا مي فرستند. در نتيجه علم تبيين همان نظام است که در هر رشته اي وجود دارد و رابطه نظم و علم از بديهيات است. قرآن مجيد در آيات فراواني براي مساله خداشناسي روي برهان نظم تکيه کرده که به مواردي از آنها قبلا اشاره کرديم يعني از نظر قرآن بهترين و روشنترين راه براي شناخت خداوند مطالعه نظام آفرينش و آثار هستي است.
اساس برهان نظم
اين برهان بر دو پايه اصلي (صغري و کبري) و يک نتيجه قرار گرفته است: 1 ـ جهان هستي بر اساس يک نظام دقيق و حساب شده اي آفريده شده و بر هر ذره اي از موجودات يک سلسله قوانين تغيير ناپذيري حکومت مي کند.
2 ـ هر جا نظم و تدبير حساب شده اي هست ممکن نيست زاييده رويدادهاي تصادفي باشد و حتما بايد از علم و قدرتي سرچشمه گرفته شده باشد.
نتيجه: نظم و تدبير جهان آفرينش گواه اينست که صانعي توانا و سازنده اي دانا با محاسباتي دقيق نقشه آن را طرح و سپس کاخ عظيم عالم هستي را بر پايه آن بنا نهاده است.
پديده نشانگر پديدآورنده
اگر وجود اتومبيل گواه سازنده آن و کتاب شاهنامه حاکي از سراينده آن است و اگر وجود ساختماني گواه سازنده آن است اين نظام بزرگ و اين خلقت عظيم جهان آفرينش نشانه بزرگي بر وجود حکيمي دانا و مقتدر يعني خداوند متعال است.
براي ساختن يک قمر مصنوعي صدها دانشمند مدتها تلاش مي کنند و سپس با محاسبات دقيق رياضي آنرا به فضا پرتاب کرده و به حرکت در مي آورند آيا وجود ميليونها کهکشان که هر کدام داراي ميليونها منظومه شمسي که هر کدام داراي ميليونها کره و ستاره است و همگي در فضا بدون کوچکترين انحراف و تصادم با نظمي دقيق حرکت مي کنند دليل بر وجود خداي قادر متعال نيست؟!


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 25 / 6 / 1394 | 16:20 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

ترین های خداشناسی!

خدا

 

 

براهین وجود خدا متعدد و بسیارند و افراد مختلف با سطح معرفتی و عقلی گوناگون راه های متفاوتی را در اثبات خدای تبارک و تعالی می پیمایند. اما در این میان براهین و استدلال هایی وجود دارند که "ترین" های استدلال های خداشناسی اند! در این نوشتار به بررسی این ترین ها می پردازیم!

 


اولین ترین!

برهان نظم ساده ترین و آسان ترین برهان خداشناسی است که همه ی افراد آن را به راحتی می فهمند و درک می نمایند. در این برهان بر اساس مفهوم نظم که معنایی روشن است به وجود خداوند تبارک و تعالی استدلال می شود. خاصیت نظم این است که بین امور مختلف رابطه و تناسب و توازن خاصی به وجود می آورد و آنها را به سوی هدف خاصی هدایت می کند. برهان نظم دو مقدمه دارد:

اول آن که در عالم طبیعت، نظام استواری وجود دارد که انسان به خوبی آن را درک می کند. تمام کتاب های علمی جدید در واقع تفسیر و توضیح همین روابط و حقیقت در عالم طبیعت است. این مقدمه بیان گر همان مفهوم نظم است که قابل درک و روشن برای همه ی انسان هاست.

 


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 25 / 6 / 1394 | 16:12 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

نشانه هاي خداوند در آفاق (بخش دوم)
خداي متعال مي فرمايد: ان في السموات و الارض لايات اللمومنين 1 بدون شک در آسمانها و زمين نشانهاي فراواني (خداشناسي) براي اهل ايمان هست.
ان في خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار لايات لاولي الالباب 2 همانا در آفرينش آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز نشانه هايي براي انديشمندان هست.
قالت رسلهم افي الله شک فاطر السموات و الارض 3 رسولان آنها گفتند: آيا درخدا شک است؟! کسي که آسمانها و زمين را آفريده است؟!

دقت در آفرينش آسمانها
در حديث معروفي در ذيل آيه 191 آل عمران رسيده است، شبي از شبها پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم پس از استراحت کوتاهي از جا برخاسته وضو گرفت و مشغول نماز شد آنقدر در نماز اشک ريخت که جلوي لباس آنحضرت تر شد سپس سر به سجده گذاشت و چندان گريست که زمين از اشک چشمش مرطوب شد و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گريان بود هنگاميکه بلال موذن مخصوص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را به نماز صبح خواند حضرت را گريان ديد عرض کرد يا رسول خدا چرا گريه مي کني در حاليکه مشمول لطف و عفو خداوند هستي؟ فرمود آيا من بنده شاکر خداوند نباشم؟ چرا نگريم؟ در حاليکه در اين شب آيت تکان دهنده اي بر من نازل شد، سپس آيه فوق از سوره آل عمران و چهار آيه پشت سر آن را تلاوت فرمود و در پايان فرمود: ويل لمن قرا هاولم يتفکر فيها واي بر کسي که آنها را بخواند و در آن انديشه نکند. 4
اولين نکته اي که در مطالعه فضا مورد توجه واقع مي شود وسعت حيرت آور آن مي باشد اگر شبي تاريک که نور ماه در آسمان نمي درخشد نظري به آسمان بيندازيم منطقه اي طولاني مانند قوسي که از افق تا افق کشيده شده ملاحظه مي کنيم که به سفيدي آب نهري در سياهي زمين شباهت دارد و به آن کهکشان گفته مي شود. در هر کهکشان ستارگان بي شماري وجود دارد، قطر کهکشان ما (که منظومه شمسي ما در آن قرار دارد) يکصد هزار سال نوري است يعني اگر بخواهند با سرعت سيصد هزار کيلومتر در ثانيه از طرفي تا طرف ديگر اين کهکشان مسافرت کنند صد هزار سال طول مي کشد و خورشيد با سرعت فوق العاده اي که دارد و به دور اين کهکشان در حرکت است 250 ميليون سال طول مي کشد که يک دور گرد اين کهکشان بچرخد 5 (قبلا بيان کرديم که طبق آخرين تحقيقات دانشمندان حداقل يک ميليارد کهکشان در عالم وجود دارد و تنها در کهکشان ما يکصد ميليارد ستاره وجود دارد).6
در هر صورت يکي از آيات و نشانه هاي با عظمت خداوند متعال آفرينش آسمانهاست که قرآن هم با عظمت خاصي از آن ياد نموده و 313 مرتبه نام آسمان به لفظ مفرد و جمع در آيات قرآن آمده است و در مواردي آشکارات بشر را دعوت کرده که در خلقت آسمانها دقت کند تا بر معرفت او افزوده شود.
در سوره (ق) مي فرمايد: افلم ينظروا الي السماء فوقهم کيف بنياناها و زيناها و مالها من فروج آيا به آسماني که بر فراز آنان است توجه نکردند که چگونه آنرا بنا کرديم و بوسيله ستارگان زينت بخشيديم و هيچ شکافي در آن نيست. مخصوصا در روايات اسلامي آمده است که سحر خيزان وقتي براي نماز شب بر مي خيزند نخست به آسمان نگاه کنند و آيات آخر سوره آل عمران را بخوانند.

توجه و نظر معصومين: به آفرينش آسمانها
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم آنگاه که براي نماز شب بر مي خاست نخست مسواک مي کرد و سپس نظري به آسمان مي افکند و اين آيات را تلاوت مي کرد: ان في خلق السموات و الارض... .7

مناجات علي عليه السلام هنگام مطالعه آسمان
يکي از اصحاب امير المومنين عليه السلام بنامحبه عرني مي گويد شبي من با نوف در حياط دار الاماره کوفه خوابيده بوديم اواخر شب ناگهان متوجه شديم علي عليه السلام در صحن دار الاماره مانند افراد و اله و حيران دستها را به ديوار نهاده و اين آيات را تلاوت مي فرمود: ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولي الالباب يذکرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في اخلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار انک من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار ربنا اننا سمعنا مناديا ينادي للايمان ان آمنوا بربکم فامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ربما و اننا ما وعدتنا علي رسلک و لا تخزنا يوم القيمه انک لا تخلف الميعاد. حبه گويد: حضرت اين آيات را مکرر تلاوت مي فرمود و چنان مجذوب مطالعه آسمان زيبا حضرت اين آيات را مکرر تلاوت مي فرمود و چنان مجذوب مطالعه آسان زيبا و خالق اين زيبائيها بود که گويا هوش از سرش پريده بود کم کم بالاي سرم رسيده و پرسيدند حبه خوابي يا بيدار؟، جواب دادم بيدارم، آقا شما که با اين جهاد و کوشش و با آنهمه سوابق درخشان و آنهمه زهد و تقوي، چنين اشک مي ريزي ما بيچارگان چه کنيم؟ حضرت چشمها را به پايين انداخته و شورع به گريه کردند و فرمودند: اي حبه همگي ما در برابر خداوند ايستگاهي داريم که هيچ يک از اعمال ما بر او پوشيده نيست اي حبه بطور قطع خداوند از رگ گردن به من و تو نزديکتر است، اي حبه هيچ چيز نمي تواند من و ترا از خدا پنهان دارد آنگاه حضرت رفيقم نوف را مورد خطاب قرار داده و فرمود: اي نوف خوابي؟ جواب داد: نه يا علي حالت حيرت انگيز و شگفت آور شما موجب شد که امشب فراوان بگيم حضرت فرمود: اي نوف اگر امشب از خوف خدا فراوان گريه کردي فردا در پيشگاه خدا چشمانت روشن خواهد شد، اي نوف: هيچ قطره اشکي از ديدگاه کسي از خوف خدا جاري نمي شود مگر آنکه دريايي از آتش را خاموش مي کند. آخرين جمله حضرت به ما اين بود که: از خداوند در ترک انجام مسئوليتها بترسيد آنگاه در حاليکه زمزمه مي کرد از جلوي ما گذشت و فرمود: خدايا اي کاش مي دانستم هنگاميکه غافلم تو از من اعراض نموده اي يا به من توجه داري و اي کاش مي دانستم با اين خواب طولانيم و کوتاهي در سپاسگزاري نعمتهايت حالم در نزد تو چگونه است . نوف مي گويد بخدا قسم حضرت تا صبح در همين حال بود.8
امام سجاد عليه السلام: براي نماز شب بيدار شدند دست در آب نموده که وضو بگيرند به آسمان نظر نموده و مشغول تفکر در اوضاع آنها مي شويد و همچنان مبهوت عظمت آسمانها شده و فکر مي کردند تا صبح شد و موذن اذا گفت و هنوز دست حضرت در آب بود.
امير المومنين عليه السلام يم فرمايد: سبحانک ما اعظم ما نري من خلقک و ما اصغر کل عظيمه في جنب قدرتک و ما اهول ما نري من ملکوتک و ما احقر ذلک فيما غاب عنا من سلطانک و ما اسبغ نعمک في الدنيا و ما اسغرها في نعم الاخره9خداوندا منزهي تو چقدر بزرگ است آنچه از آفرينش تو مشاهده مي کنيم و چقدر هر بزرگي کنار قدرت تو کوچک است و چقدر شگفت انگيز است آنچه از ملکوت تو مي بينيم و چقدر اينها نسبت به آنچه از سلطنت تو بر ما پنهان است کوچک مي باشد و چقدر نعمتهاي تو در دنيا فراوان است و چه اينها نسبت به نعمتهاي آخرت اندک مي باشد.

تمرين
1 ـ گريه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي چه بود و به بلال چه فرمودند؟
2 ـ کهکشان چيست و قطر کهکشان ما چقدر است؟
3 ـ خلاصه داستان حبه عرني درباره مناجات علي عليه السلام را بنويسيد.

1 ـ سوره جانبه، آيه 3.
2 ـ سوره آل عمران، آيه 191.
3 ـ سوره ابراهيم، آيه 10.
4 ـ پيام قرآن، جلد دوم، صفحه 62 (با نقل از تفاسير متعدد).
5 ـ راه تکامل، جلد 6، صفحه 103.
6 ـ پيام قرآن، جلد 2، صفحه 176.
7 ـ مجمع البيان ذيل آيه مذکور.
8 ـ سفينه البحار، جلد 1، صفحه 95 ـ بحار الانوار 41، صفحه 22.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

تاريخ : پنج شنبه 12 / 6 / 1394 | 7:53 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

نشانه هاي خداوند در آفاق (بخش اول)
زمين
و في الارض آيات للموقنين و در زمين نشانه هايي براي اهل يقين هست1، در قرآن حدود 80 مرتبه درباره آفرينش زمين بحث شده و از پيروان قرآن دعوت به شناخت عظمت خلقت زمين شده است. امام صادق عليه السلام خطابه به مفضل مي فرمايند: فکر کن در خصوصيات آفرينش اين زمين که بگونه اي قرار داده شده که محکم و استوار محل استقرار اشياء باشد و مردم بتوانند در احتياجاتشان بر آن کوشش کنند و هنگام آرامش و استراحت بروي زمين نشسته و يا بخواب روند... و عبرت بگير، از آنچه هنگام زلزله ها بمردم مي رسد که ديگر زمين آرامشي ندارد و مردم ناچار به ترک خانه ها شده و فرار مي کنند. 2
تعجب اينجاست که اين سفينه فضايي با اين عظمت و ميلياردها مسافر و با سرعتي فوق العاده مانند گهواره اي با قرار و آرام مي باشد بفرموده مولا علي عليه السلام در دعاي صباح: يا من ارقدني في مهاد امنه و امانه، اي کسي که مرا بخواب بردي در گهواره امن و آرام.
قسمت عمده زمين را اقيانوسها و درياها گرفته، عجايبي در آنها وجود دارد که خود احتياج به بحث مفصل و جداگانه اي دارد يا من في البحار عجايبه اي کسيکه شگفتيهاي قدرتت در درياهاست.3
از حضرت علي عليه السلام در مناجات ديگري آمده: انت الذي في السماء عظمتک و في الارض قدرتک و في البحار عجائبک خدايا تو هستي که عظمتت در آسمان و قدرتت در زمينو شگفتيهاي خلقتت در درياهاست.4 امام صادق عليه السلام خطاب به مفضل مي فرمايد: اگر مي خواهي وسعت حکمت آفريدگار و کوتاهي دانش مخلوقات را بداني نظر کن به آنچه در اقيانوسها از انواع ماهيان و جنبندگان آب و صدفها وجود دارد انواعي که شماره ندارد و منافع آن تدريجا براي بشر روشن مي شود. 5

خورشيد و ماه
و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر و از نشانه هاي خداوند شب و روز و خورشيد و ماه است 6 و در سوره يونس مي فرمايد: او خدايي است که خورشيد را روشنايي و ماه را نور قرار داد و براي آنها جايگاهايي قرار داد تا تعداد سالها و حساب را بدانيد و خداوند اين را جز به حق نيافريده، او نشانه ها را براي گروهي که اهل دانش هستند بيان مي کند.
خورشيد با نور جهانتاب خود نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مي سازد بلکه سهم بزرگي در پرورش گياهان و زندگي حيوانات دارد ـ امروز اين حقيقت ثابت شده که هر حرکت و جنبشي در کره زمين از برکت تابش نور خورشيد است.
کره خورشيد يک ميليون و سيصد هزار مرتبه از زمين بزرگتر است، حرکت منظم خورشيد در برجهاي آسماني، و طلوع و غرب حساب شده آن که با نظم دقيقي صورت مي گيرد علاوه بر تشکيل فصلهاي مختلف به پيدايش تقويم و حساب منظم زمان که براي زندگي اجتماعي بشر فوق العاده اهميت دارد کمک مي کند. ماه در هر ساعت 3600 کيلومتر به دور زمين مي گردد که در هر ماه قمري (کمي بيش از 29 روز) يک بار به دور زمين گردش مي کند و همراه زمين سالي يکبار به دور خورشيد مي چرخد.
براي حرکت هر يک از ماه و خورشيد و زمين خواص فوق العاده اي است که فکر و درک بشر از آن عاجز است. آنچه ما مي يابيم اينست که اين حرکت منظم و دقيق وسيله محاسبه زمان و سبب پيدايش شب و روز و ماه و سال است.
امام صادق عليه السلام در روايت مفضل مي فرمايد: در طلوع و غروب خورشيد انديشه کن که خداوند حاکميت روز و شب را با آن برپا مي کند.
اگر طلوع خورشيد نبود نظم جهان به کلي به هم مي خورد... و زندگي يا نبودن نور خورشيد و آثار آن ناگوار مي شد... و اگر غروب آ« نبود مردم آرامش و قرار نداشتند با اينکه احتياج زيادي براي آسايش جسم و آرامش روح دارند.
1 ـ سپس در ارتفاع و انخفاض خورشيد که سبب پيدايش فصول چهارگانه است و منافع و آثاري که براي آنست بينديش. ... بوسيله ماه خدا را بشناس که مردم با نظام مخصوصش ماه ها را مي شناسند و حساب سال را نگه مي دارند. بين چگونه شبهاي تاريک را روشن مي سازد و چه فايده اي در آن نهفته است. 7 ستارگان: انان زينا السماء الدنيا بزينه الکواکب8 ما آسمان پايين را به زيور ستارگان زينت داديم.
علي عليه السلام در حديثي مي فرمايند: اين ستارگاني که در آسمانند شهرهايي همچون شهرهاي روي زمينند که هر شهري از آن با شهر ديگر باستوني از نور مربوط است. 9

عظمت کهکشانها
يکي از نشانه هاي بزرگ خداوند اين است که: با ستونهاي نامرئي و نظاماتي که بر قانون جاذبه و دافعه حکمفرماست کرات آسماني را برپا داشته که اگر کمترين تغييري در اين موازنه پيدا شود و تعادل آنها به هم بخورد يا با شدت به يکديگر برخورد مي کنند و متلاشي مي شوند و يا به کلي دور مي شوند و رابطه آنها از هم گسسته مي شود.
تا آنجا که دانشمندان تحقيق کرده اند کهکشاني که منظومه شمسي ما در آن واقع شده است يکصد ميليارد ستاره در آن مي باشد که خورشيد يکي از ستارگان متوسط آن محسوب مي شود. برپايه آخرين تحقيقات حداقل يک ميليارد کهکشان در عالم وجود دارد، اينجاست که عقل و دانش بشري با تحير وصف ناپذيري اعتراف مي کند که عظمت و بزرگي از آن خداوندي است که اين عالم بي نهايت بزرگ را آفريده است.

تمرين
1 ـ امام صادق عليه السلام درباره آفرينش زمين چه مي فرمايد؟
2 ـ امام صادق عليه السلام درباره خورشيد چه مي فرمايند؟
3 ـ تعداد کهکشانها و تعداد ستاره هاي کهکشان ما چقدر است؟

1 ـ سوره ذاريات، آيه 20.
2 ـ بحار الانوار، جلد 3، صفحه 121.
3 ـ دعاي جوشن کبير.
4 ـ جلد 97، بحار الانوار، صفحه 97.
5 ـ بحار الانوار، جلد 3، صفحه 103.
6 ـ سوره فصلت، آيه 37.
7 ـ بحار الانوار، جلد 55، صفحه 175.
8 ـ سوره صافات، آيه 6.
9 ـ بحار الانوار، جلد 55، صفحه 91.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

تاريخ : پنج شنبه 12 / 6 / 1394 | 7:51 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

نشانه هاي خداوند در وجود انسان
سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق.1
ما نشانه هاي خود را در سراسر جهان و در وجود خود انسانها به آنها نشان مي دهيم تا بدانند او بر حق است. و في خلقکم و ما يبث من دابه آيات لقوم يوقنون. 2
و در آفرينش شما و جنبندگاني که همه جا منتشرند نشانه هائي است براي گروهي که اهل يقين اند. و من آياته ان خلقکم من تراب تم اذا انتم بشر تنتشرون. 3
و از نشانه هاي خداوند اين است که شما را زا خاک آفريد سپس انسان شديد و در روي زمين پراکنده شديد. با اينکه دانشمندان دانشهاي گوناگوني را فرا گرفته اند و در زمينه هاي مختلف سرگرم تحقيق و بررسي هستند ولي خود انسان به صورت يک موجود ناشناخته باقي مانده است و سالياني دراز مي طلبد تا دانشمندان جهان بتوانند اين معماي بزرگ عالم هستي را گشايند و زواياي آنرا روشن سازند و شايد هيچگاه نتوانند اين کار را انجام دهند.
دکتر کارل فرانسوي پس از سالها مطالعه و بررسي بالاخره مي گويد: هنوز زيست شناسان به حقيقت اسرار بدن انسان پي نبرده اند و نام کنتابش را که در اين زمينه نوشته، اناسن موجود ناشناخته گذاشته است. و اينجاست که بايد اعتراف کنيم قبل از هر چيز وجود خود انسان نشانه اي بزرگ از عظمت خداوند است.

شناخت خويشتن
يکي از نشانه هاي مهم علم و حکمت و تدبير پروردگار آفرينش انسان است که شناخت او موجب شناخت خالق و آفريننده اش مي باشد.
قال علي عليه السلام: من عرف نفسه فقد عرفه ربه4، هر کس خودش را شناخت خدايش را شناخته است. عجبت لمن يجهل نفسه کيف يعرف ربه 5، تعجب دارم از کسي که خودش را نشناخته چگونه خدايش را مي شناسد.
من عرف نفسه فقد انتهي الي غايه کل معرفه و علم6، هر کس خودش را شناخت به تحقيق به هر شناخت و علمي رسيده است.
معرفه النفس انفع المعارف 7، شناخت نفس بهترين شناختها است.
عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها 8، در شگفتم از کسي که دنبال گمشده اش مي گردد در حالي که خودش را گم کرده و آنرا طلب نمي کند.
در اين بخش به گوشه اي از ابعاد وجود اين موجود اسرارآميز (انسان) اشاره مي کنيم تا بياري خدا زمينه اي براي معرفت پروردگار که آفريننده اين همه اسرار است پديد آيد.
يکي از اصحاب امام صادق عليه السلام مي گويد از هشام بن حکم (از شاگردان امام صادق) پرسيدم اگر کسي از من پرسيد چگونه خدايت را شناختي به او چه پاسخي بدهم؟ هشام گفت، مي گويم: من خداوند جل جلاله را بوسيله خودم شناختم زيرا او نزديکترين چيزها به من است، مي بينم ساختمان بدنم اجزاء مختلفي دارد که هر کدام با نظم خاصي در جاي خود قرار گرفته اند، ترکيب اين اجزاء قطعي و روشن است آفرينش آنها متين و دقيق است و انواع و اقسام نقاضي ها در آن بکار رفته است، مي بينم براي من حواس مختلف و اعضاء گوناگوني از قبيل چشم، گوش، شامه، ذائقه و لامسه ايجاد شده است و عقل همه عاقلان محال مي داند که ترکيب منظمي بدون ناظم، و نقشه دقيقي بدون نقاش بوجود آيد، از اين راه پي بردم که نظام وجودم و نقاشي هاي بدنم از اين قانون مستثني نيست و نيازمند به آفريدگار است.9
شخصي از امام رضا عليه السلام تقاضا کرد که دليل بر وجود خداوند را بيان نمايند، حضرت فرمودند: علمت ان الهذا البنيان بانيا فاقررت به، من در ساختمان وجودم نظر کردم دانستم که اين بنا بنيانگذاري دارد پس به آن اقرار کردم.10
امام صادق عليه السلام مي فمرايد تعجب از مخلوقي که مي پندارد خدا از بندگانش پنهان است در حاليکه آثار آفرينش را در وجود خود مي بيند با ترکيبي که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل مي سازد و بجان خودم سوگند اگر در نظام آفرينش فکر مي کردند قطعا با دلائلي قانع کننده به آفريدگار جهان رهنمون مي شدند.11
ساختمان اسرار آميز بدن انسان دانشمندان براي شناساندن خصوصيات انسان علومي را پايه گذاري کرده و توانسته اند به گوشه اي از اسرار آن آگاه گردند زيرا در هر عضوي از اعضاء انسان يک جهان اسرار توحيد نهفته است اين اسرار را مي توان در امور ذيل جستجو نمود:
1 ـ ساختمان اسرار آميز سلولهاي بدن انسان: بدن انسان مانند يک ساختمان از سلولهائي تشکيل يافته که هر کدام به تنهائي موجود زنده اي است که مانند ساير جانداران زندگي، هضم، جذب، دفع و توليد دارند. در بدن يک انسان معمولي تعداد اين سلولها که مرتبا بوسيله خون و به کمک قلب تغذيه مي شوند معادل ده ميليون ميليارد مي باشد، هر يک از اين سلولها موظفند به گونه اي خاص درآيند، گاهي بصورت گوشت، گاهي به صورت پوست، گاه ميناي دندان و گاهي اشک چشم را تشکيل مي هند، طبيعي است که هر کدام غذاي خاصي مي خواهند که قلب بايد بوسيله خون به آنها برساند.
2 ـ دستگاه گوارش که آبدارخانه و آشپزخانه بدن بشمار مي رود.
3 ـ دستگاه گردش خون که سرويس سريع پخش غذاي کشور تن حساب مي شود.
4 ـ دستگاه تنفس که تصفيه خانه خون بدن انسان است.
5 ـ دستگاه مغز و اعصاب که ستاد فرماندهي کل قواي انسان است.
6 ـ گوش و چشم و بيني که شبکه آگاهي و سازمان اطلاعات مغز محسوب مي شود.
7 ـ ساير اعضاء بدن.
سازمان هر يک از اين دستگاههاي شگفت آور ما را به وجود آفريدگاري دانا و توانا راهنمائي مي کند.12
براي پي بردن و چگونگي فعاليت و فيزيولوژي هر يک از اعضاء بدن انسان هزاران دانشمند مطالعه کرده و هزاران کتاب درباره آن نوشته اند، آيا هيچکس باور مي کند که براي شناخت هر يک از اين اعضاء اين همه عقل و هوش و درايت لازم باشد اما براي ساختن آنها علم و عقلي لازم نبوده باشد؟ چگونه ممکن است پي بردن به طرز کار و فعاليت هر يک از اين اعضاء بدن انسان سالها مطالعه لازم باشد اما آفرينش آنها بدست عوامل بيشعور (طبيعت) صورت گيرد؟ کدام عقلي باور مي کند؟ آفرينش شگفت انگيز مغز مهمترين و دقيق ترين دستگاه بدن انسان مغز اوست، مغز وسيله اي براي فرماندهي قواي بدن و اداره تمام دستگاههاي وجود انسان مي باشد. مغز براي کسب اطلاعات لازم، درک احتياجات اعضاء و رساندن دستورهاي لازم به تمام بدن از رشته هاي باريکي که در سراسر بدن پخش است استفاده مي کند اين رشته ها سلسله اعصاب ناميده مي شوند.
توجه به چگونگي فعاليت اين دستگاه عظيم که در جمجمه انسان با حجمي کوچک قرار گرفته ما را به عظمت و قدرت و حکمت آفريدگار جهان رهنمون مي سازد.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 12 / 6 / 1394 | 7:48 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

توحيد فطري
فطرت در لغت به معناي سرشت يا طبيعت و در اصطلاح به معناي غريزه معنوي هر انسان مي باشد، انسان داراي دو نوع غريزه است:
1 ـ غرايز مادي که براي تامين احتياجات مادي در درون انسان نهفته است مانند حب ذات، تشنگي، گرسنگي، ترس، اميد و ...
2 ـ غرايز معنوي مانند کمال طلبي، نوع دوستي، ايثار و از خود گذشتگي، احسان و شفقت، و بالاخره وجدان اخلاقي، که اين غرايز در وجود انسان براي عبور از مرز حيوانيت و رسيدن به کمال واقعي نهاده شده است.

فطرت يا غريزه معنوي
غريزه معنوي يا فطرت يعني آنچه انسان را از خود مي يابد و نياز به فراگيري در مورد آن ندارد.
نفطرت يکي از منابع الهام بخش معرفت و شناخت است، گاهي از اين منبع شناخت به قلب نيز تعبير مي شود و با عقل که مرکز تفکر و ادراکات نظري است تفاوت روشني دارد و همه اينها شاخه هاي يکي درخت و ثمره هاي شجره مبارکه روح انسان هستند.
اين فطرت معنوي در وجود هر انساني هست فقط گاهي حجابهاي ظلماني مانع بروز آن مي شود و بعثت انبياء و آمدن امامان معصوم براي رفع اين حجابها و رشد اين فطرت الهي بوده است و گرنه هر انساني با فطرت پاک توحيدي به دنيا مي آيد. فاقم وجهک للدين حنيفا فطره الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلک الدين القيم و لکن اکثر الناس لا يعلمون 1 ملتزم و پذيرا باش دين حقي که خداوند آفرينش انسانها را بر اساس آن قرار داده است که هيچ تبديل و دگرگوني در آفرينش خداوند نيست اين است دين و آيين محکم ولي اکثر مردم نمي دانند.

فطرت در روايات
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: کل مولود يولد علي الفطره حتي يکون ابواه يهود انه او ينصر انه 2 رسول خا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود هر نوزادي بر فطرت (توحيد و اسلام) متولد مي شود و اين فطرت همچنان هست تا پدر و مادر او را به آيين يهود يا نصرانيت بار آورند.
عن زراره قال سالت ابا عبداْ عليه السلام عن قول الله عزوجل فطره الله التي فطر الناس عليها قال: فطرهم جميعا علي التوحيد.3 زراره مي گويد از امام صادق عليه السلام از تفسير قول خداي عزوجل (فطره الله...) پرسيدم، حضرت فرمودند: خداوند همه را بر فطرت خداشناسي آفريد.
از امام صادق عليه السلام سوال شد مقصود از فطرت در آيه مذکور چيست؟ حضرت فرمودند: مقصود اسلام است که وقتي خداوند پيمان بر توحيد و شناسايي خود را از بشر گرفت نياز به دين را هم در وجودشان قرار داد.4
عن علي بن موسي الرضا صوالت الله عليه عن ابيه عن جده محمد بن علي بن الحسين عليهم السلام في قوله: فطره الله التي فطر الناس عليها قال هو لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي امير المومنين عليه السلام الي هينا التوحيد.5 امام رضا عليه السلام از پدرشان و ايشان از جدشان امام باقر عليه السلام نقل کرده که فرموده مقصود از (فطره الله ...) لا اله الا الله محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي امير المومنين عليه السلام است. يعني اعتقاد کامل به توحيد، باورمندي به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و امامت و ولايت علي عليه السلام را در بر دارد.
ابو بصير از امام باقر عليه السلام نقل کرده که فرمودند منظور از آيه فاقم وجهک للدين حنيفا ولايت است. 6
در نتيجه مي بينيم هر انساني در وجود خود احساس نياز به آفريدگار مي کند و اين حالتي است که خداوند در سرشت و فطرت انسانها قرار داده است اين مساله اي است که حتي دانشمندان غير مسلمان هم به آن اعتراف کرده اند که به نمونه هايي از آن اشاره مي کنيم.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 15 / 5 / 1394 | 7:56 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید

هنگامى كه يك شتر، به بركت انتساب به حضرت صالح واعجاز الهى مقدّس ‍ مى شود، آيا يك قطعه زمين نمى تواند به بركت در آغوش گرفتن پيكر اولياى خدا مقدّس شود؟!
ذكر يا علىّ و يا حسين 
وهّابى ها مى گويند: هر ذكرى جز ((يا اللّه ))، شرك است ، گرچه ((يا محمّد)) باشد! اصولا هر گونه استمدادى از غير خدا شرك است .
بايد پرسيد: اگر يا حسين گفتن شرك است . پس اين سخن فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام كه آمدند خدمت پدر و گفتند: (يا ابانا استغفر لنا)(252) پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد، حكمش چيست ؟ اگر بگوييد: حضرت يعقوب عليه السلام زنده بود كه از او استمداد كردند، مى گوييم : حسين بن على عليهما السلام نيز زنده است ، زيرا قرآن مى فرمايد: (و لاتحسبنّ الّذين قُتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربّهم يرزقون )(253) و گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده ودر پيشگاه پروردگار خود روزى مى خورند.
گنبد و بارگاه 
مى گويند: ساخت گنبد و بارگاه شرك است !
مى گوييم : اوّلا ما گنبد را نمى پرستيم ، اگر گنبدى را مى سازيم مى خواهيم اعلام كنيم كه زير آن مردى الهى و موحّد مدفون است . گنبد علامت بندگى خداست ، نه علامت شرك .
ثانيا ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهى در متن قرآن آمده است . قرآن در نقل ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: هنگامى كه ماجراى اصحاب كهف بر ملا شد، مردم براى ديدن آنها شتافتند، ولى آنها را مرده يافتند، هر كس پيشنهادى كرد؛ يكى پيشنهاد كرد كه بر روى آنها، بناى يادبودى ساخته شود. ديگرى پيشنهاد كرد كه مسجدى بر روى غار بنا كنيم . اين پيشنهاد پذيرفته شد.(254) اين خود الگوى خوبى است براى همه ما كه اگر بناست ، بناى يادبودى بسازيم ، چه بهتر كه بناى مفيد و ارزنده اى بسازيم . در برخى شهرها بناى يادبودى مى سازند كه داراى مفهوم روشنى نيست و با فرهنگ ما سازگارى چندانى ندارد.
حال كه ساختن مسجد كنار قبور اوليا، در متن قرآن آمده است ، بنابراين ساخت مساجد و حرم ، كه محلّ عبادت و راز و نياز و تلاوت قرآن است ، در كنار و بر روى قبور ائمه ، چه اشكالى دارد؟!
ثالثا ساختن گنبد به جاى سقف مسطّح ، كارى عقلائى و منطقى و هنرى است . زيرا گنبد از زيباترين و بهترين و بااستحكام ترين نوع معمارى است .
طلاكارى گنبد و ضريح نيز نشان دهنده عشق به اهل بيت عليهم السلام است ، خداوند به پيامبرش مى فرمايد: (قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة فى القربى )(255) بگو: من چيزى به عنوان مزد رسالت از شما مطالبه نمى كنم ، مگر دوستى با اهل بيت من . در واقع طلا كارى گنبد و ضريح ، نوعى ابراز علاقه و محبّت به اهل بيت پيامبر و تعظيم شعائر و تشكّر از آنهاست . علاوه بر آنكه نوعى زينت وزيبايى است و زيبايى نيز هيچ ايراد و اشكالى ندارد، بلكه امرى پسنديده است .
الحمدللّه ربّ العالمين


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

تاريخ : پنج شنبه 15 / 5 / 1394 | 7:50 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید


نشانه هاى اخلاص 
1- نداشتن انتظار تشكّر
 
قرآن الگوى اخلاص را كسانى مى داند كه بعد از آنكه غذاى مورد نياز خود را آن هم به هنگام افطار و در شب هاى پى درپى به محرومان جامعه (يتيمان ، اسيران و...) دادند، گفتند: ما از شما نه انتظار جزا و پاداش داريم و نه توقّع مدح و تشكّر.
(225) بنابراين ، اگر شخصى در برابر عملى كه انجام مى دهد از مردم انتظار تعريف داشته باشد واگر كسى از كار او تشكّر نكرد پشيمان شود، اخلاص ندارد و لازم است در نيّت خود تجديد نظر كند.
2- مصونيّت از طوفان غرائز
 
نشانه ديگر اخلاص اين است كه عواطف وغرائز شخصى ، در حركت انسان اثر نكند. اميرمؤ منان على عليه السلام هنگامى كه در جنگ ، دشمن را بر خاك افكند تا او را به قتل برساند، دشمن به روى امام آب دهان پرتاب كرد. حضرت عصبانى شد وبه همين دليل صبر كرد تا حالت طبيعى خود را به دست آورد، سپس دشمن را كشت وفرمود: صبر من به خاطر آن بود كه در انجام فرمان خدا، عواطف و غرائز شخصى و عصبانيّتى را كه به خاطر توهين به من دست داده بود، دخالت ندهم .
3- پشيمان نشدن
 
انسان با اخلاص از كارش پشيمان نمى شود، گرچه به هدفش نرسد و هيچ گاه احساس ناكامى نمى كند، زيرا هر كارى كه انجام مى دهد براى خداست و اجر او محفوظ است ، بنابراين ، كارى به شكست و پيروزى ندارد و عقده اى نمى شود، زيرا ريشه تمام عقده ها ناكامى است و انسان با اخلاص هرگز ناكام نيست ، چون كام خود را از رضاى خدا و مقبول شدن نزد او مى گيرد و با خيال راحت زندگى مى كند.
پاسخ به چند شبهه
در پايان بحث شرك ، مناسب ، بلكه لازم است به برخى شبهات كه بر عليه شيعيان و عقايد و اعمال آنها القا مى گردد پاسخ گفته شود.
اخيراً وهّابى ها، تبليغات سوئى را بر عليه شيعه به راه انداخته و برخى اعمال شيعيان را شرك دانسته و آنها را مشرك معرّفى مى كنند. با صرف ميليون ها دلار وريال ، صدها كتاب بر عليه شيعه و معتقدات آنها تاءليف و در حدّ وسيعى چاپ و در ميان مسلمانان ، خصوصا در ايّام حج توزيع كرده اند.
وهّابى ها توسّل را شرك مى دانند، روضه خوانى و برگزارى مراسم جشن و عزا را بدعت مى دانند. به سلام ها و لعن هايى كه در زيارتنامه ها وارد شده است معترضند. طواف به دور ضريح ائمه را بدعت مى دانند. و اعتراض مى كنند كه چرا ((ياحسين )) مى گوييد!
قبل از ورد به بحث ، تذكّر اين نكته ضرورى است كه فرق است ميان وهّابى و سُنّى ، ما با برادران مسلمان خود از اهل سنت ، مساءله اى نداريم . تمامى مسلمانان همانند انگشتان يك دست هستند. هر چند انگشتان يك دست ، هر يك داراى خاصّيت و امتيازى است ، امّا همه در برابر تجاوز دشمن ، جمع شده و مشتى مى گردند بر سينه او.
ما در اينجا به يارى خداوند، برخى از اين شبهات را مطرح كرده و به آنها پاسخ مى گوييم .
توسّل
 
آيا توسّل به پيامبر و اهل بيت اوعليهم السلام شرك است ؟
با اندكى دقّت در اطراف خود، متوجّه مى شويم كه گردش امور هستى ، بر اساس ‍ اسباب و وسايل و به تعبيرى ديگر توسّل است . آب و مواد غذايى از طريق ريشه ، تنه و شاخه درخت ، به برگ آن مى رسد و ريشه درخت از طريق برگ ، نور و هوا را دريافت مى كند.
باران كه مى بارد، به واسطه ابر است وابر به وسيله گرم شدن آب دريا در اثر نور خورشيد ايجاد مى شود.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : ((اَبى اللّه ان يجرى الاشياء الاّ بالاسباب ))
(226) خداوند از اين كه كارها بدون سبب و علّت جريان پيدا كند، اِبا دارد. خداوند براى هر كارى واسطه و علّتى قرار داده است .
هر چند شفا و درمان از خداست ، (و اذا مرضت فهو يشفين )
(227) امّا همين شفا را خداوند در عسل قرار داده است ؛ (فيه شفاء للنّاس )(228)
هر چند خداوند كارها را تدبير مى كند، (يُدبّر الامر)
(229) امّا فرشتگان واسطه تدبير او هستند. (فالمدبّرات امراً)(230)
در مورد توسّل قرآن مى فرمايد: (و ابتغوا اليه الوسيلة )
(231) وسيله اى براى نزديكى به خدا جستجو نماييد. حال ، آن وسيله كدام است ؟
خداوند در اين آيه ، نوع وسيله را براى ما مشخّص نكرده و به صورت مطلق فرموده است . لذا وسيله ، شامل هر چيزى كه ما را به خدا نزديك كند، مى شود.
توسّل حضرت آدم
حضرت آدم پس از آنكه از بهشت اخراج گرديد، ساليانى را به گريه ، زارى ، توبه و انابه گذراند، سپس كلماتى را از طرف پروردگارش دريافت كرد و به آن كلمات متوسّل شد. قرآن مى فرمايد: (فتلقّى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه )
(232)
فخر رازى و بسيارى از مفسران اهل سنت گفته اند كه مراد از ((كلمات )) كه حضرت آدم به آنها متوسّل گرديد، نام پيامبر و اهل بيتش بوده است . و آن كلمات اين چنين بود:
((الهى يا حميد بحقّ محمّد، يا عالى بحقّ علىّ، يا فاطر بحقّ فاطمة ، يا محسن بحقّ الحسن ، يا قديم الاحسان بحقّ الحسين و منك الاحسان ))
واسطه قراردادن پيامبر و اوليا
 
وهّابيون مى گويند: اگر نام كسى را در كنار نام خدا ببريد شرك است !
در حالى كه اگر اين سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرك است . زيرا در آيه 74 سوره توبه مى فرمايد: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله ) خداوند و پيامبرش آنها را بى نياز نمودند. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه يتوفّى الانفس )
(233) خداوند جان ها را مى گيرد. و در جاى ديگرى مى فرمايد: (يتوفّاكم ملك الموت )(234) ملك الموت جان شما را مى گيرد. بنابراين واسطه داشتن ، نه تنها شرك نيست ، بلكه اساس هستى بر مبناى واسطه است .
توسّل به پيامبر و اهل بيت او
 
وهّابى ها مى گويند: پيامبر كه مُرد، مُرد، خاك شد و جماد گرديد!
در پاسخ مى گوييم :
اوّلاً ما اين مطلب را قبول نداريم . ثانياً، بر فرض محال ، قبول كرديم ، ما به مقام پيامبر متوسّل مى شويم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام ابوعلى سينا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.
علاوه بر آن كه ما معتقديم كه پيامبر و اهل بيت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مى فرمايد: (و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون )
(235) و گمان مبريد كسانى را كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده و در پيشگاه خداوند روزى مى خورند.
شهدا نه تنها زنده اند، بلكه قرآن مى فرمايد: (فرحين بما اتاهم اللّه من فضله ) آنها به خاطر نعمت هايى كه خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.
(236)

سالى در مدينه باران نباريد، خليفه دوّم به عبّاس عموى پيامبر براى نزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پيامبر به او مراجعه مى كرديم و حالا به عموى او متوسّل مى شويم .


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 15 / 5 / 1394 | 7:45 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید


تاريخچه شرك 
انسان ، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرايش زيادى دارد. در زمان هاى قديم هنگامى كه شخصيّت بزرگى مرگش فرا مى رسيد و از ميان مردم مى رفت ، آنها به خاطر عشق و علاقه اى كه به او داشتند، مجسّمه او را ساخته ، مورد احترام و تكريم قرار مى دادند. اين احترام كم كم به پرستش تبديل گرديد .
از عوامل ديگرى كه مى توان به عنوان پديد آورنده شرك در جامعه نام برد، ترس از طاغوت ها، طمع ، تقليد و رفاقت هاست .
تنوّع شرك
 
شرك در طول تاريخ داراى مظاهر گوناگونى بوده است ، ديروز جامعه انسانى شاهد گونه هايى از شرك بوده ، امروز شاهد گونه هايى ديگر از آن هستيم .
شركِ ديروز خورشيد پرستى ، ماه پرستى وبت پرستى بود وشرك امروز مقام پرستى ، عنوان پرستى ، قهرمان پرستى ، پول پرستى و مدرك پرستى است . شركِ ديروز تعصّبات قومى وقوم پرستى بود و شرك امروز ناسيوناليسم و وطن پرستى است .
نمونه هاى شرك
 
يكى مى گويد: اكنون ديگر به نماز باران نياز نداريم ، زيرا با حفر چاه نيم عميق آب مورد نياز خود را تاءمين مى كنيم .
ديگرى مى گويد: الان ديگر زمانى نيست كه خدا قهر كند و قحطى به مردم رو آورد، زيرا كشتى هاى گندم فورى از خارج وارد مى شود.
سوّمى مى گويد: اينكه قانون شرع حسابى دارد، قبول داريم ، لكن ما نمى توانيم از قوانين دولتى يا بين المللى سرباز زنيم . گرچه حكم خدا چنين است ، لكن رضايت مردم و يا همسر را هم بايد به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مى كنيم و گاهى هم پيرو اين و آنيم . اين نوع ديد و منطق با توحيد و بندگى حقّ منافات دارد.
يكى از فقها نقل مى كرد: قبل از انقلاب ، در سفرى همراه امام خمينى قدس سره به تهران مى آمديم . به ايشان گفتم : چه خوب است كه دولت عراق به ايرانى ها اجازه مسافرت نمى دهد، وگرنه فضلا و طلاّب قم همه به سوى نجف مى رفتند و حوزه علميّه قم خلوت مى شد. امام از اين طرز بيان بسيار ناراحت شد و از قم تا تهران در ماشين براى من صحبت كرد كه اگر كسى در فكر غير خدا باشد و بخواهد يكى بالا و ديگرى پايين بيايد، حوزه قم شلوغ شود و حوزه نجف خلوت يا به عكس و خلاصه اگر كسى جز راه خدا و رضاى او به فكر تاءمين مساءله ديگرى باشد، از مدار توحيد دور مى شود، محور كار و هدف ما بايد خدا باشد، نه علاقه ها و روابط و منطقه ها و نژادها وشغل ها و تعصّب هاى محلّى و قبيله اى و... .
آرم و نشانه شرك
 
در قرآن ، حدود دويست مرتبه با كلمه ((دون اللّه )) و ((دونه )) - كه به معناى غير خداست - از شرك سخن به ميان آمده . اگر بخواهيم براى شرك ، نشانه و آرمى پيدا كنيم كه هم صحيح باشد و هم قرآنى ، اين كلمه بسيار مناسب است . آرى ، كسانى كه به سراغ غير خدا مى روند، عزّت را از غير خدا مى خواهند، قانون غير خدا را اجرا مى كنند و به غير او دل مى بندند، محرّك آنها رضاى ديگران است ، از غيرخدا مى ترسند وبراى غير او كار مى كنند.
يكى از مسايل مهم روانشناسى بررسى ريشه عقده ها و جلوگيرى از آنهاست . كسى كه در مدار توحيد قرارگرفت و فكر و حركتش براى خدا شد، ديگر از نظر او شكست معنايى ندارد تا بخواهد عكس العمل نشان دهد و برايش انفجار روانى پيش آيد.
انسانى كه براى خدا گام برداشت ، خداوند مشترى كار اوست
(180) حرفش را مى شنود و كارش را مى بيند(181) او به غير خدا كارى ندارد و از غير خداوند هم انتظارى ندارد.(182)
اينكه ما مى گوييم كار فلانى گرفت يا نگرفت ، شكست خورد يا پيروز شد، يا در روانشناسى مطرح مى شود كه ناكامى در فلان حركت سبب عقده فلانى شد، اين كاميابى ها و ناكامى ها در خارج از مدار توحيد مطرح است . زيرا در دائره توحيد ناكامى مطرح نيست ، براى پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى كه چوپان بود، يا از مكه به سوى مدينه رفت ، يا در كوه ها پناهنده بود، يا در جنگ ها، يا بالاى منبر، يا در حال طواف ، يا در حال گل كشى براى ساختن مسجد، يا تنها يا در ميان انبوه مردم ، هيچ يك از اينها براى روح پيامبر فرقى نداشت . آرى ، مسئوليّت ها فرق مى كند نه دلخوشى ها. اين ما هستيم كه اگر بخواهند شغل ما يا حتّى لباس ما يا ميز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض كنند، از غم گرفته تا مرز خودكشى پيش مى رويم ، چون همه اينها به نحوى براى ما اصالت پيدا كرده و يا بهتر بگويم بت شده است .
آمار مشركان
 
با معناى گسترده اى كه شرك دارد، اگر اندكى دقّت كنيم درمى يابيم كه افراد مخلص ‍ كم هستند، مخلصان يعنى كسانى كه محور كارهاى خود را خدا قرار داده ، هيچ اراده تشكّر و جزايى از غير او نداشته باشند، رياكار نباشند، در برابر قانون خدا تسليم بوده و قوانين غير خدايى رامطرح نكنند. قرآن مى فرمايد: (و ما يُؤ من اءكثرهم بِاللّه الاّ و هم مشركون )
(183) اكثر مردم به خدا ايمان ندارند مگر آنكه در كنار ايمانشان مشرك نيز هستند و تكيه گاه هاى غيرالهى دارند.
آثار شرك
شرك به خدا آثار سويى دارد كه گوشه اى از آن را در اينجا مى آوريم :
1- حبط عمل
 
شرك ، سبب نابودى و محو اعمال مى شود و به تعبير قرآن ، تمام كارهاى خوب انسان توسّط شرك (حبط) مى شود.
گاهى يك عمل كوچك در زندگى ، تمام زحمات انسان را از بين مى برد؛ به چند مثال توجّه كنيد:
الف : گاهى يك دانش آموز در تمام سال درس مى خواند، لكن در جلسه امتحان شركت نمى كند و به همين دليل بى مدرك مى ماند و با اينكه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى دهد.
ب : فردى را در نظر بگيريد كه در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى كند ولى در يك لحظه كمى سم مى خورد؛ اين عمل كوچك تمام مراعات هاى بهداشتى او را از ميان مى برد.
ج : شاگردى با يك عمر خدمت و كار و محبوبيّت نزد استاد، با يك عمل اشتباه ، مانند كشتن فرزندِ استاد، تمام كارهاى خوب خود را محو مى كند.
آرى ، شرك به خدا مانند سم خوردن و كشتن فرزند استاد است كه مى تواند تمام زحمت هاى دوره عمر را نابود كند. اينك به سخن قرآن توجّه كنيم كه مى فرمايد: (و لو اءشركوا لحَبط عنهم ما كانوا يعملون )
(184) اگر به خداوند شرك ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى شود. حتّى به پيامبرش مى فرمايد: (لئن اشركت ليحبطنّ عملك ...)(185) اگر شرك بورزى تمامى اعمالت نابود مى شود.
2- اضطراب و نگرانى
 
ناگفته پيداست كه انسان نمى تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زيادند وهر كدام از آنها هم توقّع زيادى دارند. انسان در ميان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد كه قرار مى گيرد دچار اضطراب ونگرانى مى شود، زيرا رضايت هرفرد وگروهى به قيمت ناراضى شدن شخص وگروه ديگرى تمام مى شود. اينجاست كه مساءله توحيد وشرك مطرح است ، انسان موحّد تنها در فكر راضى كردن خداست ؛ او كارى ندارد كه افراد يا گروه ها چه مى خواهند وقهراً از يك آرامش خاصّى برخوردار است .
در اين زمينه به دو آيه از قرآن توجّه كنيد:
الف : (ءَاءربابٌ مُتفرّقون خَيرٌ اَم اللّه الواحِد القهّار)
(186) آيا انسان ، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است يا تنها يك خداى قهّار؟ آيا انسان در فكر راضى كردن يك خدا باشد، آرامش دارد يا در فكر راضى كردن چندين نفر آن هم با سليقه هاى گوناگون ؟
ب : (ضَرب اللّه مثلاً رجلاً فيه شُركاَّء مُتشاكسون و رَجلاً سَلماً لرَجل هلْ يَستويانِ مثلاً)
(187) خداوند مَثَلى زده است : مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است ؛ آيا اين دو يكسانند؟!
اين مثال بيان مطلبى است كه گفتيم : اگر كسى تنها تسليم يك نفر باشد در آرامش ‍ است يا كسى كه تحت سرپرستى چند نفر شريك بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اينها راضى كردن ديگران مشكل است ، لكن خداوند زود راضى مى شود. در دعاى كميل مى خوانيم : ((ياسريع الرضا)) اى كسى كه زود راضى مى شوى ! اصولاً راضى شدن مردم ، اگر در مدار توحيد و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى كنند جز كف زدن و نام يك خيابان را به اسم من كردن و مانند اين تشويق هاى زود گذر و پوچ ، كار ديگرى از دست آنها ساخته است ؟ مگر در گذشته ، آن گاه كه در شكم مادر بودم جز خدا كسى بر من نظارت داشت ؟ مگر الا ن هر لحظه زير نظر او نيستم ؟ مگر فرداى قيامت سر و كارم تنها با او نيست ؟ مگر همه خوبى ها وكمال ها از او نيست ؟ مگر قلب همه مردم به دست او نيست ؟ پس چرا من سرچشمه را رها كنم و دنبال دل اين و آن بروم .
كوتاه سخن آنكه راضى كردن يك خدايى كه هم زود راضى مى شود و هم مى تواند دل هاى ديگران را نسبت به من تغيير دهد و هم در گذشته و آينده سر و كارم با اوست ، بسيار بهتر است از راضى كردن اين همه مردم ، با آن همه سليقه .
قرآن مى فرمايد: (لا تَجْعَلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولاً)
(188) با وجود خداى واحد سراغ خداى ديگر نرو كه جز مذمّت و خذلان ، چيز ديگرى به تو نمى رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه اين و آن دويديم تا در پايان فهميديم كه همه ، ما را براى خودشان مى خواهند، اين تنها خداست كه ما را براى خودمان مى خواست ، مردم همين كه دوست و مقام ديگرى پيدا كنند ما را رها كرده ، مى روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده كه بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمايند. (إ نّ من اءزواجكم و اءولادكم عدوّ لَكم )(189) به خاطر توجّه به همين معناست كه بعضى از همسران و فرزندان ، ما را فقط براى رفاه خود مى خواهند گرچه به قيمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصيّت
 
قرآن مى فرمايد: (و من يشرك فكانّما خَرّ من السماء ...)
(190) كسى كه مشرك شود، مانند آن است كه از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گيرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پايبند به كلمه طيّبه ((لااله الاّ اللّه )) طبق حديث شريف قدسى : ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ))(191) در دژ و قلعه محكم الهى است .


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394 | 7:33 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید


الگوى توحيد 
روش قرآن اين است كه علاوه بر امر و نهى و دادن طرح ، براى هر برنامه اى الگو و مدل هم معرفى مى كند كه اين خود تحت عنوان ((الگوها در قرآن )) موضوع يك بحث جالب است ، قرآن مى فرمايد: زن فرعون ، الگوى مؤ منان است ، زيرا در لابلاى عوامل جذب كننده و گول زننده خط خود را گم نكرد و ناز و نعمت و مال و مقام دربار فرعون هم در اراده او اثر نگذاشت و به قدرى در مراتب ايمان رشد كرده ، بالا آمد كه از خدا نجات خود را درخواست كرد.
(145)
و نيز در قرآن مى خوانيم : الگو و مدل كافران ، زن حضرت نوح است كه عناد و لجاجت و هوا و هوس ، مانع هدايت پذيرى او شد
(146) تا آنجا كه در خانه وحى و تحت سرپرستى دائمى پيامبرى همچون نوح ، همچنان در راه خود باقى ماند.
قرآن درباره حضرت ابراهيم عليه السلام نيز مى فرمايد: (انّى جاعلك للناس اماما)
(147) در اينجا به سراغ تاريخ حضرت ابراهيم مى رويم و فهرستى از كارهاى او را برمى شمريم تا قهرمان بودن او در توحيد روشن شود.
حضرت ابراهيم همواره تسليم خدا بود؛ هيچ مانعى جلوى راه او را نمى گرفت و در همه آزمايش هاى الهى قبول شد.
(148)
1- پس از حدود صد سال انتظار كه خداوند به ابراهيم فرزندى عطا فرمود، به او فرمان داد تا نوجوان خود اسماعيل را ذبح كند. او بى چون و چرا تسليم شد و وظيفه را بر غريزه مقدّم داشت ، پا بر نفس خود گذاشت و اسماعيل را خواباند و كارد را بر گردن او گذاشت كه فرمان آمد: دست نگه دار كه فرمان ما يك آزمايش بود.
(149) آرى ، او در كوبيدن بت درون پيروز شد.
2- ابراهيم عليه السلام با محاجّه و استدلال ، دماغ نمرود را به خاك ماليد.
(150) و طاغوت زمان خود را درهم كوبيد.
3- در برابر بت پرستان ، با شكستنِ بت هاى بزرگ و كوچك ، فطرت خفته آنان را بيدار كرد.
4- با بستگان نزديك خود به خاطر خدا قطع رابطه كرد.
(151)
5 - از زن و كودك شيرخوار خود در راه عزت دين خدا گذشت .
(152)
6- از جان خود - به هنگامى كه او را در آتش افكندند - دست شست .
(153)
علل انحراف از توحيد
 
مسائلى مى تواند انسان را از خط خدا و مدار توحيد بيرون كند از جمله :
1- ترس از طاغوت : يكى از عوامل انحراف ، ترس از طاغوت است . قرآن مى فرمايد: فرعون به مردم اعلام مى كرد: هركه غير از من خدايى و قدرتى را قبول كند او را به زندان مى اندازم .
(154) مردم هم از ترس ، به بندگى او تن داده بودند.
2- تعصّب بى جا: گاهى عشق و علاقه به چيزى ، سبب مى شود كه انسان خدا را ناديده بگيرد و به چيزى يا انسانى كه مورد علاقه اوست روآورد و آن را محور كار و مهر و غضب خود قرار دهد. قرآن مى فرمايد: يهوديان ، احبار و راهبان خود را ولىّ و سرپرست خود قرار داده بودند و خدا را كنار مى گذاشتند و هر چه اين عالم نماها حلال خدا را حرام يا حرام او را حلال مى كردند، يهوديان به خاطر علاقه و عشقى كه به آنان داشتند از آنها پيروى مى كردند.
(155)
3- اميد نابجا: گاهى تكيه به غيرخدا، به اميد كمك جويى و يا عزّت طلبى از ديگران است . قرآن در اين زمينه مى فرمايد: گروهى به سراغ غير خدا مى روند. تا شايد يارى شوند.
(156) ودر آيه ديگر مى فرمايد: براى اينكه سبب عزّت آنها شوند!(157)
آثار ايمان به خدا
 
# ايمان به خالق هستى ، در جامعه اسلامى ، برابرى و برادرى ايجاد مى كند.
# ايمان به خداى يكتا، تمامى امتيازات پوشالى را در هم مى ريزد، همه انسان ها را بنده يك خدا و همه را در برابر قانون يكسان مى داند.
# با ياد خدا و حاكميّت قانون الهى بر دلها، مصالح جامعه در اولويّت قرار مى گيرد. فدا كردن مصالح فردى به خاطر جامعه ، زمانى مى تواند منطقى باشد كه انسان باور كند اين فدا شدن ها به هدر نمى رود و خداوند جبران مى كند و اين باور در سايه ايمان به خدا به دست مى آيد.
# ايمان به خدا همبستگى ملّت ها را به دنبال دارد. بهترين وسيله همبستگى ملّت ها، ايمان به خداست ، همان گونه كه بهترين اهرم فشار بر طاغوت ها ايمان و توحيد است .
كسى كه به خدا ايمان دارد:
# احساس عشق ودلگرمى مى كند. كسى كه مى داند تمام كارهاى او زير نظر است وهيچ عملى نابود نمى شود وخريدار تلاش او خداست ، آن هم با قيمت بهشت و رضوان الهى ، و حتّى گاهى بدون تلاش او وتنها به خاطر حسن نيّت ، به او اجر و پاداش ‍ مرحمت مى كند؛ چنين شخصى با عشق و دلگرمى زندگى مى كند.
# همه كارهايش را براى خدا انجام مى دهد و در فكر خودنمايى و رياكارى نيست . از حيله و حُقّه بازى دورى مى كند. زيرا كسى كه خود را در محضر خدا و خدا را شاهد اعمال خود مى داند، نمى تواند اهل مكر و حيله باشد.
# عزّتمند است . كسى كه بندگى او را پذيرفته ، در برابر هيچ قدرت و مقامى جز خدا تسليم نمى شود و همه را بندگانى همچون خود مى داند. لذا از احدى جز خدا نمى ترسد. (و لا يخشون احداً الاّ اللّه )
(158)
# به همه انسان ها به عنوان آفريده هاى خدا به يك چشم مى نگرد. على عليه السلام در تقسيم بيت المال بين عرب و عجم فرقى نمى گذاشت و در پاسخ فردى كه پرسيد: چرا فرقى نمى گذاريد؟ فرمود: خداى همه آنها يكى است .
# عدالت و حقوق ديگران را مراعات مى كند. انسان موحّد، به هياهوهاى ديگران توجّهى ندارد و فقط به وظيفه شرعى خود عمل مى كند
# ترس از فقر او را به كارهاى ناشايسته سوق نمى دهد. كسى كه به خدا ايمان دارد او را رازق خود، همسر و فرزندان خود مى داند، بنابراين ، از ازدواج به خاطر ترس از فقر، فرار نمى كند. (ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله )
(159) وفرزندان خود را از ترس فقر رها نمى كند ويا نمى كشد. (نحن نرزقهم وايّاكم )
(160)
# هرگز زيانكار نيست . چون در برابر كار فانى خود، بهايى پايدار و جاودان مى گيرد. و به جاى هر نوع تكيه گاهى تنها به او تكيه مى كند. لذا از آرامش خاصى برخوردار است .
اكنون عوامل دلهره و اضطراب را بيان مى كنيم تا روشن شود كه ايمان به خدا چگونه به انسان آرامش مى دهد.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394 | 7:31 | نویسنده : اکبر احمدی |

اصول عقاید


هماهنگى در هستى 
در نظام هستى ، ضعف ها با قدرت ها، حمله ها با دفاع ها وخشونت ها با عاطفه ها چنان به هم آميخته اند كه انسان را مبهوت مى كند و در مجموع ، نظام هماهنگى را به وجود آورده است .
آيا تاكنون انديشيده ايد كه :
چگونه ضعف نوزاد با قدرت و حمايت والدين او جبران مى شود؟!
چگونه پرتاب سنگ هاى بزرگ آسمانى با استقامت فضاى ضخيمى كه در اطراف زمين است جبران و مشتعل مى شود؟
چگونه انسان كه گاز كربن پس مى دهد، با عكس العمل گياه كه گاز كربن را مى گيرد و اكسيژن پس مى دهد، هماهنگ و متناسب عمل مى كند؟
چگونه خشونت و قاطعيّت مرد با مهر و عاطفه زن كه - با هم زندگى مى كنند و يكديگر را تعديل مى كنند - هماهنگ است ؟ شما دادوستدهاى قهرى و طبيعى را كه در آفرينش نهفته است ، مطالعه كنيد تا دريابيد كه چگونه تناسب و هماهنگى دقيقى در آنها به چشم مى خورد.
اگر زمين سفت وسخت بود، براى كشاورزى وحفر چاه وساختمان سازى و براى دفن اموات وموادّ زايد چه مى كرديم ؟ اگر سست وشل بود، چه مى كرديم ؟!
هماهنگى درون و بيرون
 
چگونه بين معده در درون انسان و خوراكى ها در بيرون ، هماهنگى و تناسب وجود دارد. انسان تشنه مى شود، در بيرون آب وجود دارد. تمايلات جنسى دارد، براى او همسر وجود دارد.
فطرت و روح انسان در جستجوى بى نهايت است ، چيزهاى محدود او را سير نمى كند. چون از درون ميل به كمال دارد، پس در بيرون نيز بايد كمال مطلق وجود داشته باشد و آن خداست . در درون چون عاشقيم ، در بيرون نيز بايد معشوقى وجود داشته باشد. معشوق واقعى انسان كيست ؟ معشوق هاى غير واقعى مانند ظرف هاى يكبار مصرف هستند. حضرت ابراهيم عليه السلام به خورشيد پرستان فرمود: (انّى لا احبّ الافلين )
(90) من آنچه را كه رفتنى است دوست ندارم .
نشانه هاى خدا
قرآن در آيات بسيارى عبارت ((و من آياته )) را تكرار مى كند. تا بدين وسيله به ما اعلام نمايد كه اين همه نظم و هماهنگى ، هرگز نمى تواند تصادفى به وجود آيد. اكنون به ذكر برخى از نشانه هاى الهى در طبيعت و در وجود خود مى پردازيم . بديهى است كه اين نشانه ها ما را به وجود خداوند متعال رهنمون مى گردد. (سنريهم اياتنا فى الافاق و فى انفسهم انّه الحقّ)
(91)
نشانه هاى خدا در طبيعت
 
آيا هيچ گاه در مورد كوه ها فكر كرده ايم ؟ كوه ها، آب برف و باران را در خود ذخيره مى كنند، زلزله را مهار مى نمايند، طوفان هاى تند را مهار مى كنند. كوه در لطافت هوا نقش دارد، سنگش براى ساختمان و معادنش براى رفع نيازهاى بشر استفاده مى شود.
خورشيد به زمين نور مى رساند و اقيانوس بخار آب را به بالا مى فرستد، سپس ‍ جاذبه زمين آن را پائين مى كشد و باران مى بارد.
ريشه درختان ، موادّ غذايى را جذب نموده ، به برگ ها مى رساند، برگ نيز نور خورشيد را جذب نموده ، به ريشه مى رساند. آيا اين هماهنگى ها دليلى بر حكومت يك قدرت بى نهايت و مدبّر نيست ؟
نشانه هاى خدا در آفرينش حيوانات
 
بين كف پاى شتر و صحراهاى پر از ريگ و خار كه شتر در آن جا زندگى مى كند، تناسب وجود دارد. از آنجا كه شتر حيوان باربرى است ، داراى گردنى بلند و قوى است كه همانند يك اهرم عمل مى كند. اردك نيز چون مى خواهد در آب شنا كند، پر و بالش ‍ چرب است تا آب به پوست بدنش نرسد.
نشانه هاى خدا در وجود انسان
 
چشم .
 
قرآن مى فرمايد: (الم نجعل له عينين )
(92) آيا ما دو چشم به انسان نداديم ؟ اگر در ساختمان چشم خود دقّت كنيد، به اين نتيجه مى رسيد كه حتّى پيشرفته ترين دوربين ها با آن قابل مقايسه نيست . دوربين هاى پيشرفته سنگين هستند و چشم بسيار سبك . دوربين ها مرتّب بايد فيلمشان تعويض شود و چشم نيازى به تعويض فيلم ندارد. دوربين ها بايد تنظيم شوند و چشم به صورت خودكار تنظيم مى گردد.
خداوند براى چشم شش نوع وسيله حفاظت قرار داده است ، محافظى در داخل چشم به نام اشك ، از آنجا كه چشم از پيه ، ساخته شده و نگهدارى پيه با آب شور ممكن است ، اشك چشم نيز شور است . محافظ ديگر مژه است ، محافظ سوّم پلك ها هستند. محافظ چهارم ابروها و محافظ پنجم خطوط پيشانى است كه از ورود عرق به چشم جلوگيرى مى كند.
آخرين محافظ، بينى و استخوان هاى اطراف چشم هستند كه چشم را در درون خود چون صدفى قرار داده ، از آن حفاظت مى كنند.
چگونه ساختمان دستگاه عكس بردارى چشم با نور هماهنگ است و عدسى چشم در برابر نور بيشتر به طور خودكار، تنگ و در نور كمتر باز مى شود و پلك ها و ابروهاى سياه و زيبا نور را تعديل مى كند و به دستگاه مى رساند؟
چگونه چشم با آب شور و دهان با آب شيرين مخلوط و مزه آب ها با ساختمان دهان و چشم تطبيق مى كند.
زبان .
 
عضو كوچكى كه وظايف بزرگى به عهده دارد. هم در چشيدن مزه و طعم غذا و هم در بلعيدن آن ، انسان را كمك مى كند و بالاتر از همه نقش آن در سخن گفتن است كه با گردش دقيق خود، حروف و صداهاى مختلف را ايجاد كرده و با سرعت مناسب ، كلمات و جملات را ادا مى كند.
لب ها.
 
قرآن مى فرمايد: اى انسان ! ما به تو يك جفت لب داديم . بين دو لب ، دهان قرار دارد و ما انسان ها از طريق دهان مى مكيم ، مى آشاميم و مى خوريم . نفس مى كشيم ، گازگربنيك خارج مى كنيم و حرف مى زنيم . راستى اگر طرّاحى اين همه كار با كارشناسان ما بود چه مى كردند؟! شايد سر ما را پر از سوراخ و دودكش مى كردند تا بتوانيم كارهاى مذكور را انجام دهيم !
بينى .
 
بينى در يك نفس كشيدن سه كار مى كند؛ غبار هوا را مى گيرد، هواى سرد را گرم هواى خشك را مرطوب مى كند، در غير اين صورت ريه آزرده مى گرديد.
گوش .
 
هماهنگى موجود بين گوش و امواج نشانگر آن است كه خالق گوش و امواج يكى است . چين وچروك گوش ما را در شناخت جهت صدا يارى مى دهد.
شير مادر.
 
خالق كودك و خالق شير در سينه مادر يكى است ، چون به تناسب پيدا شدن نوزاد شير هم در پستان مادر به وجود مى آيد.
جايگاه و منبع شير، روى سينه مادر و زير دو چشم مادر قرار دارد. نوزاد با دو دست مادر، حمايت مى شود، كودك بر روى قلب مادر قرار مى گيرد و با آهنگ قلب مادر كه مدّتى نيز در رحم او با آن ماءنوس بوده ، شير مى مكد.
شير مادر از توليد به مصرف است ، بدون هيچ گونه سر شيشه و قيف و صافى ، استفاده مى شود، به گرم كردن و سرد كردن نياز ندارد و تمام ويتامين هاى مورد نياز كودك در آن ذخيره شده است .
و بالا خره ، چنانچه در بدن انسان فقط استخوان رشد مى كرد، ولى عضلات رشد نمى كردند، چه پيش مى آمد. اگر سر انسان بزرگ مى شد ولى گردن او رشد نمى كرد چه مى شد؟! اگر چانه ثابت بود و سر متحرك ، آيا غذا خوردن و صحبت كردن براحتى الا ن ميسّر بود؟ اگر آب دهان زياد توليد مى شد، مرتّب چكّه مى كرد و اگر توليد آن كم مى شد، به تاءمين آب دهان نياز داشتيم .
آرى ، هستى و نظم حاكم بر آن نشانه روشنى بر وجود خدا و يكتايى اوست . البتّه همان گونه كه تفكّر در هستى و عجايب خلقت خويش ، هر انسان با انصافى را به وجود خدا رهنمون مى گردد، ذكر و ياد نعمت هاى بى شمار الهى نيز انسان را عاشق خدا مى كند و اين سخن خداست به حضرت موسى عليه السلام كه فرمود: مردم را عاشق من كن ، موسى عليه السلام پرسيد: چگونه ؟ فرمود: نعمت هاى مرا براى آنها بازگو كن .
گاهى نبودن برخى نعمت ها نعمتى به حساب مى آيد، مثلا اگر نوزاد از نعمت عقل برخوردار بود، هنگامى كه مادر براى نظافت او قنداقه اش را باز مى كرد، نوزاد خجالت مى كشيد.
گاهى تلخى ها عامل رشد وهوشيارى است ، بعضى اوقات ، داغ شدن زيرپاى انسان موجب مى گردد كه او حركت كند و الاّ سر جاى خود مى ماند. البتّه علم ما نسبت به جهل ما همچون قطره اى در درياست ، زيرا در جهان ميليون ها اسرار شگفت وجود دارد كه هنوز علم انسان به آنها نرسيده و حقايق آن راكشف نكرده است .
روزى جوانى كه با خواندن چند كلمه درس مغرور شده بود، به من گفت : چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم : نمى دانم ، حتماً دليلى دارد ولى لازم نيست دليل تمام دستورات خدا براى ما - آن هم همين امروز - روشن باشد. اساساً گاهى دستور فقط جنبه تعبّدى و اطاعت دارد و براى اين است كه ما تسليم حقّ باشيم . مثلاً قرآن مى فرمايد: ماءموران جهنّم نوزده نفرند، سپس مى فرمايد: انتخاب اين عدد تنها براى آن است كه ببينيم چه كسى اعتراض مى كند كه چرا لااقل بيست نفر نيستند.
(93) يا در جاى ديگر قرآن مى خوانيم : قبله مسلمانان عوض شد تا ببينيم چه افرادى در جابه جا شدن قبله دنباله رو پيامبرند و چه كسانى بهانه جويى مى كنند و نق مى زنند. (و ما جَعَلنا القِبلَة الّتى كُنتَ علَيها الاّ لِنَعلم مَن يتّبع الرّسول مِمَّن يَنقَلب على عَقِبيْه )(94)
مگر در قرآن نيامده كه فرمان ذبح اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم داده شد، تا ببينيم كه در راه ما چقدر فداكارى مى كند؟
(95)
سپس به آن جوان گفتم : همان گونه كه در عالم مادّه يك سرى فورمول هايى است كه اگر در آنها دقّت نشود، نتيجه مطلوب گرفته نمى شود، در عالم معنويّات نيز ممكن است براى رشد وسعادت ابدى ما فرمول هايى وجود داشته باشد كه اگر آنها را مراعات نكنيم به نتيجه نمى رسيم .
اگر به شما گفتند: در فاصله صد قدمى گنج است ، شما اگر صد وده قدم برويد، هر چه هم زمين را بشكافيد چيزى پيدا نمى كنيد، بايد مراعات همان مقدار بشود كه به ما دستور داده شده است .
در شماره گيرى تلفن ، اگر يك شماره كم و زياد شود، با آن محلّ يا شهرى كه منظور شماست تماس برقرار نمى شود. كليد درِ منزل ، يا سويچ ماشين ، اگر يك دندانه آن كم و زياد يا ناقص باشد، در باز نمى شود و ماشين روشن نمى گردد.
ما نيز جز از راه تسليم در برابر وحى ، نمى توانيم به همه كمالات برسيم .


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 4 / 5 / 1394 | 7:29 | نویسنده : اکبر احمدی |

بيت‌الغزل انسانيت

بيت‌الغزل انسانيت
جوادي آملي

 

آنچه مي‌تواند اصحاب معرفت را قانع كند، نيل به انديشه‌ى صائب و انگيزه صالح است. بهترين راه براى چنين مقصد سالمي و براى چنان مقصود عالى كه عاكف و بادى را شيدا و عزيز و حضيض را والِه، و پرده نشين و شاهد بازارى را تَيهانْ و بالأخره حكيم حصولى و عارف حضورى را حيران كرده، حركت در مسير اسوه‌ى مجاهدان صحنه‌ى نبرد اصغر و اُوسط و اكبر، و اقتدا به قدوه‌ى مبارزان ميدان طرد طاغيان عَياث و متمرّدان عَياش، و اهتدا به هداى امام هاديان علم و عمل، حضرت حسين بن علي بن أبيطالب (ع) است. زيرا اين انسان كامل فرشته وش هم اعماق فطرت بشرى را شناخته و شكوفا كرده است، هم آفاق سپهر فرشتگى را پيموده و تنزّل داده است.

تنها راه هستي، نيستى است و راه مستقيم وجود، معدوم شدن است، آن چه در واژه‌‌ى عدم و لغت نيستى تعبيه شده، همانا نديدن خود و نخواستن رضاى خويش است؛

 

لذا مظهر اسم اعظم و از بارگاه تشريف خدا با خبر و از كارگاه تكليفِ خلق آگاه است. چنين كَوْنِ جامع و خليفه‌ى تامّ الهى مي‌تواند اسماى حُسناى مستخلفُ عنه و صفات عُلياى او را در جامه‌ي جزمِ علمى و در كسوت عزم عملى ارائه نمايد و هماره به بشر مُلكي بفهماند كه: تا بنده شدى "تابنده" شدى. و به وى تعليم دهد كه « چاره‌اى جز ستيز با اهريمن درون و نبرد با ديو و دَدِ بيرون نيست» به ويژه در شرايط كنونى كه فيل‌هاي فضائى ابرهه‌ى غرب به عزم هدم كعبه استقلال و آزادى منطقه آمده، هر روز بي‌پناهان را مقتول، مصدوم و آواره مي‌كنند. براى تبيين برخى از اصول اسلامى كه از سنت و سيرت اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، مخصوصاً سالار شهيدان استنباط مى شود، به تذكّر چند مطلب بسنده مي‌كنيم.

در سايه‌ بهشت

يكم؛ حكومت و ساير مسائل وابسته به آن از علوم انسانى است و تحقيقِ علوم انسانى بدون تحليلِ حقيقتِ انسانْ ميسور نيست، و بررسى هويت انسان بدون شهود سيرت و سنّت انسان كاملْ صَعب است و تأمّل تامّ در تاريخ پر افتخار انسان، گاهى چونان امام معصوم حضرت حسين بن على (ع) بهترين راه براى انسان‌شناسى از يك سو و معرفتِ عناصرِ محورى حكومت دينى از سوى ديگر است. لذا بر حاميان حكومت دينى لازم است كه حيات آن سياستمدار الهى را الگو قرار دهند.

دوّم؛ انسان كامل و امام معصوم همانند سيدالشهداء (ع) واسطهُ العِقد و بيت الغزل سلسله‌ى انسانيت است كه كيفيت تزكيه عقلِ بشر و نحوه‌ى تزكيه روح انسان و روش تضحيه‌ى نفس آدمي را بهتر از ديگران آگاه است. لذا مقدار حقّ جامعه بشرى و اندازه‌ي تكليف او را تفكيك كرده، همه‌ى اصول و احكام آن را از رهگذر عقل و نقل، مستحضر و در ابلاغ و اجراى آن امين است. بنابراين، تأسّي به آن حضرت مايه‌ى جذب كمال و پايه‌ى رفع نقص است. از اين جا اهميتِ تولّى انسانِ كامل معصوم و تبرّى از مخالفان و محاربان وى معلوم خواهد شد.

سوّم؛ انسان كامل و معصوم همچون حضرت أبى عبدالله (ع) در حدّ خود صراط مستقيم الهى است؛ كه شناخت واقعى آن امام همام از ديدن موى باريك دقيق‌تر و اطاعت حقيقى وى از سلوك بر لبه‌ى تيز تيغ دشوارتر است. بهترين راهنمائى به مقصد ناب را بايد از زبان صراط مستقيم شنيد. زيرا تنها اوست كه با مقصود نهائي پيوند زوال ناپذير دارد و فقط اوست كه ارتباط با او سفينه‌ي نجات از تيه و مصباحِ پر فروغِ صحنه‌ى تاريك طبيعت است.

آن حضرت تنها راه رسيدن به هدف والا را پيمودن راه اطاعت خدا معرفي كرد و اعلام داشت:

"اگر كسى بخواهد از راه گناه به مقصود برسد، بايد بداند كه عصيان خداوند سبب مي‌شود او بسيار سريع تكيه‌گاه اميد خود را از دست بدهد و آن چه از او هراسناك است، زودتر گرفتار آن گردد؛ مَنْ حاوَلَ اَمراً بِمَعصِيهِ الله كانَ‌ أفوَتْ لِما يرجُوا وَ أسرَعْ لِمَجِيءِ مَا يحذَر(1).

با اين بيان نورانى معلوم مي‌شود كه هرگز هدف وسيله را توجيه نمي‌كند، بلكه براى نيل به هدف صحيح، بايد از راه درست استفاده نمود، و كژ راهه توان هدايت به هدف سامى را ندارد، و فقط اطاعت خدا در اوامر و نواهى مشتاقانه راه گشاى مقصود بَرين است.

چهارم؛ انسان كامل معصوم چونان حسين بن على (ع) نه تنها از هر بندي آزاد و از هر رسم جاهلى و رسوب وَهمى رهاست، بلكه الگوى حريت از جهل علمى و آزادگى از جهالت عملى است و چون آزادى كالايي گرانبهاست، هر چيزى نمي‌تواند هزينه‌ى آن گردد. تنها سَر است كه در اين مسير بايد قدم شود تا با پا نهادن بر آن بتوان لايق حريت شد. قرآن كريم در اين باره چنين مي‌فرمايد: «فَليقاتِلْ فِى سَبيلِ اللهِ اَلَّذِينَ يشرُونَ الحَياهَ الدُّنيا بِالآخِرَه وَ مَنْ يقاتِلْ فِى سَبيلِ الله فَليقتَلْ أو يغلِبْ فَسُوفَ نُؤتِيهِ اَجراً عَظِيماً» (2)؛

يعني كسى كه در راه خدا نبرد مي‌كند كه دنيا را به آخرت فروخته باشد. چنين مجاهد نستوهى هنگام ورود به صحنه‌ى پيكار، بيش از دو راه ندارد، يا شهادت يا پيروزى. هرگز راه سوّمي به نام تسليم براى او مطرح نخواهد بود. زيرا نداى راهبردي پرچمدار آزادى اين است؛ هَيهات مِنَّ الذِلَّه، يأبَي اللهُ ذلِكَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُون وَ حُجُور‏ٌ طابَتْ وَ أنوفٌ حَمِيهٌ‌ وَ نُفُوسٌ اَبيه (3)؛ يعنى فرومايگى با فرازمندي آزادمنشان نبوى و علوى و فاطمى و حسنى و حسيني (عليهم السَّلام) سازگار نيست.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: بيت‌الغزل انسانيت

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 8:21 | نویسنده : اکبر احمدی |

از حرکت جوهری ملاصدار چه می دانید؟

از حرکت جوهری ملاصدار چه می دانید؟
جوادي آملي

همان طور که با اثبات «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» بودن روح و نیز «حرکت‏جوهرى‏» در حکمت متعالیه صدرایى بسیارى از مسائل فلسفه نظرى دگرگون شده، بسیارى از مسائل اخلاقى نیز متحول گشته است. روى این مبنا اخلاق در پیدایش، پرورش و ساختار حقیقت انسان نقش دارد; یعنى کارى را که انسان انجام مى‏دهد در آغاز، «حال‏» است ولى بعد«ملکه‏» مى‏شود و سپس به حالت «صورت جوهرى‏» ظهور مى‏کند و چون به صورت جوهر در مى‏آید، نفس براى آن به منزله «ماده‏» و این صورت براى آن به منزله «صورت‏» مى‏شود و جمعا یک واقعیت را تشکیل مى‏دهند.

در این جا توجه به این نکته مهم است که دیگران، اخلاق را از مرحله «حال‏» به مرحله «ملکه‏»، منتقل کرده گفته‏اند: اخلاقى را که انسان فراهم مى‏کند «دیرزوال‏» و از ملکات نفسانى است; ولى حکمت متعالیه بر اساس حرکت جوهرى، تبیین و تثبیت کرده است که انسان هر کارى که مى‏کند در واقع با آن کار، حقیقت‏خود را مى‏سازد و با همان هم محشور مى‏شود. البته قیافه‏هاى انسان قبل از مرگ، بر اساس «هو الذى یصورکم فى الارحام کیف یشآء» (1) تنظیم شده است: ذات اقدس اله هر کس را با صورت مخصوصى آفریده است که این صورت، زشت‏یا زیباست; ولى انسان قیافه بعد از مرگ را با سعى خود مى‏سازد و مى‏تواند آن را زشت و یا زیبا بیافریند واین «مشاطه‏»گرى اخلاق است. او اگر بخواهد مى‏تواند خود را سفید روى و رو سفید و یا سیاه روى و رو سیاه کند. و همه این محورها در اختیار اخلاق است.

لذا دستور داده‏اند هنگام شستن صورت در موقع وضو بگویید:

«اللهم بیض وجهی یوم تسود فیه الوجوه و لا تسود وجهی یوم تبیض فیه الوجوه‏» (2)

یعنى، خدایا! روزى که روى‏ها سیاه مى‏شود، مرا رو سفید کن و روزى که روى‏ها سفید مى‏شود، مرا رو سیاه مکن. امروز سفیدى و سیاهى صورت، دلیل بر فضیلت‏یا رذیلت صاحب صورت نیست و در اسلام هیچ فرقى بین «صهیب رومى‏» و «بلال حبشى‏» نبود و اکنون نیز سفید پوستان و رنگین پوستان بر یکدیگر برترى ندارند. رنگ پوست‏بر اثر مسائل خاص جغرافیایى، اجتماعى و نژادى پیدا مى‏شود و نتیجه کار و اخلاق نیست; اما روسیاهى انسان در قیامت چون بر اثر اخلاق او پیدا مى‏شود ذلت آور است; چنانکه رو سفیدى وى چون نتیجه اخلاق اوست‏شرافت آور است. لذا در تعبیرات دینى آمده است: آن کس که مواظب مسائل اخلاقى خود نباشد، دیوانه است، نه عاقل:

«و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه‏» (3)

مانند اینکه اگر کسى شبانه روز بکوشد خود را مثلا به صورت سگ درآورد، که دیوانه است.

قرآن کریم با ذکر این مبادى و اصول، به انسان، هشدار مى‏دهد. در قرآن، آیاتى انسان را حقیقتا بهیمه یا فرشته و یا شیطان مى‏شمارد و آنان که اخلاق را امرى اعتبارى تلقى مى‏کردند و آن رادر تعیین ساختار انسانى، سهیم نمى‏دانستند و مى‏گفتند اخلاق و اوصاف، از امور زاید بر ذات اوست نه در متن ذات، این گونه از آیات قرآن را با «تشبیه‏»، «مجاز»، «استعاره‏» و «کنایه‏» تفسیر مى‏کردند و مى‏گفتند: اگر قرآن کریم عده‏اى را حیوان مى‏داند (4) مقصود این است که این عده، به منزله یا مانند حیوان هستند و اگر عده‏اى را فرشته مى‏شمارد آنان چنین تفسیر مى‏کنند که آنها مثل فرشته‏اند و یا اگر در باره گروه دیگرى مى‏فرماید: آنان «شیاطین‏الانس‏» هستند، مفسران مزبور آن را بر مجاز حمل مى‏کنند و مى‏گویند یعنى آنان مثل شیطانند;ولى بنابر حرکت جوهرى و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن روح، معلوم مى‏شود نفس، هر چه را انجام مى‏دهد کم کم به همان صورت، مصور مى‏شود. از این جهت اگر نفس در مسیر علم، عدل، قسط و قداست‏حرکت کند، واقعا فرشته مى‏شود.

عده‏اى به وجود مبارک پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم اعتراض کرده گفتند: رسالت‏حق این است که رسول خدا فرشته باشد وتو چون انسان هستى پس رسول نیستى! مؤلف بزرگوار تفسیر «القرآن والعقل‏» در حل شبهه آنان مى‏گوید: اگر لازم باشد که رسول خدا فرشته باشد وجود مبارک پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم، باطنا و حقیقتا، فرشته است. چون فرشته یعنى موجود عالم مختار معصوم، و روح انسان کامل، روح فرشته خویى بلکه خود فرشته است (5) . البته این برداشت‏بعداز بیانات صاحب حکمت متعالیه است.

در هر حال نقشى که مسئله حرکت جوهرى و جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس دارد، در علم اخلاق خیلى کارساز است. چرا که بیان مى‏کند که انسان نه تنها با حرکت کیفى بلکه با حرکت جوهرى، وصفى را مى‏پذیرد. دیگران علم، حیات، قدرت و... را «کیف‏» و از «محمولات بالضمیمة‏» انسان مى‏پنداشتند; ولى در حکمت متعالیه این گونه از معارف به نحوه «وجود» برگشت و براى اینها «مفهوم‏» قائل شدند; نه «ماهیت‏» که قهرا بدین ترتیب، از سنخ «مقولات‏» بیرون مى‏روند، دیگر محمول بالضمیمة نیستند وقتى نبودند، نحوه وجود خود انسان متحرک را مى‏سازند، اگر موجود متحرکى در مسیر علم حرکت کند، به خدمت علم مى‏رسد و این موجود متحرک یا انسان سالک سائر، عین علم، که حقیقت وجودى است، مى‏شود; نه عین آن صورت ذهنى و عین آن معلوم. چون بین علم و معلوم و یا بین حقیقت علم و وجود ذهنى، فرقهاى فراوانى وجود دارد; زیرا انسان با علم متحد مى‏شود; نه با معلوم. اما این علم، هم علم، هم عالم و هم معلوم است.


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: از حرکت جوهری ملاصدار چه می دانید؟

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 8:19 | نویسنده : اکبر احمدی |

خودشناسي، گذر خداشناسي

خودشناسي، گذر خداشناسي
خداشناسي

«برادر من، اگر همّت داري كه از اهل معرفت شوي و انسان بشوي، بشر روحاني باشي، سهيم و شريك ملائكه باشي و رفيق انبيا و اوليا عليهم السلام باشي، كمر همّت به ميان زده و از راه شريعت بيا و مقداري از صفات حيوانيت را از خود دور كن و متخلّق به اخلاق روحانييّن باش.

از ضروريات حوزه «عرفان عملي» و رهيدن از عالم كثرت و رسيدن به جهان «وحدت» است؛ زيرا تا انسانِ شيفتة كمال و وصال، به بينش‌هاي لازم در سير الي الله مجهّز نشود و توشة معرفتي نداشته باشد، او را توانايي و قدرت بر «رفتن» نيست؛ چه اينكه سير و سلوك هم منازل معرفتي ، نظري و هم مقامات  علمي، سلوكي دارد و تا وقوف و بصيرت به منازل، معرفتي حاصل نگردد، ورود به منازل علمي و مقامات معنوي كه منشأ فتوحات غيبي، است ممكن نخواهد شد. به علاوه، در مقامات عملي نيز بايستة عقلي و شايستة معرفتي است كه به مقدمات، مقارنات، مؤخّرات و عوامل و موانع سلوك آگاهي دقيق پيدا كند. عارف شيراز سروده‌:

گرچه راهي‌ست پر از بيم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود اَرْ واقف منزل باشي

 

البته اين بصيرت مي‌تواند آهسته آهسته از معرفت‌هاي حصولي و مفهومي، به معرفت‌هاي شهودي و حضوري تبديل شود و سالك در طيّ طريق الهي و سلوك عرفاني، به مرتبه‌اي راه يابد كه در اثر حبّ و عبوديت الهي، زمام و تدبير امورش را «حقيقة الحقايق» بر عهده گيرد و در ژرفاي عقلش با او سخن گويد: «وكلّمهم في ذات عقولهم»1  و عقل عاشقانه و عرفاني به او هديه كند كه در حديث معراج آمده است: «ولاستغرقنّ عقله بمعرفتي و لأقومنّ له مقام عقله»2 كه عقل غرق در درياي معرفت الهي شده و خدا او را به ساحل وحدت و درگاه و بارگاه شهود رهنمون شود و «خرد خام» را به «ميخانه» برد و او را از خامي به پختگي و سوختگي و گداختگي تعالي دهد و عقل با ره‌توشة مي معرفت، منزل به منزل و شهر به شهر تا شبستان شهود پرواز كند:

 

نهادم عقل را ره‌توشه از مي

ز شهر هستي‌اش كردم روانه

 

بنابراين معرفت به مباني علمي سير و سلوك الي الله «شرط لازم» جدانشدني است و البته در هر مرتبه و درجة وجودي، معرفت مناسب با آن ضرورتي اجتناب‌ناپذير است تا سالك قرآني از خدا جز خدا نخواهد: «قل الله ثمّ ذرهم»3.  اين مسير، الله‌شناسي و اسماء‌الله‌شناسي مي‌طلبد و انسان تا معرفت به الله نيابد، همواره در جستجوي اموري كوچك چون حور و قصور و بهشت باقي خواهد ماند و از انس با محبوب و بهشت لقا محروم خواهد شد و همّت‌هاي او صرف رفتن به بهشت و رهيدن از جهنم مي‌شود. پس او همت‌هاي معرفتي و سلوكي خويش را بايد بالا برد و به «رضوان‌الله» و «لقاء‌الله» انديشيد:

پيامبر اعظم صلي الله عليه و آ‌له نيز فرمود: «المرء يطير بهمته».  4پس، از تو حركت و از خدا بركت: «اقرأ وارق».5


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: خودشناسي، گذر خداشناسي

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 8:18 | نویسنده : اکبر احمدی |

خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر است

خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر است


حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 228 نهج البلاغه فرمودند: خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر و والاتر است و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟


خدا
شناساندن صحیح خداوند

کسی که کیفیتی برای خدا قایل شد؛ یگانگی او را انکار کرده و آن کس که همانندی برای او قرار داد؛ به حقیقت خدا نرسیده است.

کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد؛ به مقصد نرسید و آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد؛ خدا را بی نیاز ندانسته است.

هرچه که ذاتش شناخته باشد؛ آفریده است و آن چه در هستی به دیگری متکی باشد؛ دارای آفریننده است. سازنده ای غیرمحتاج به ابزار، اندازه گیرنده ای بی نیاز، نه به فکر و اندیشه، (بلکه) بی نیاز بدون یاری دیگران است، با زمان‌ها همراه نبوده و از ابزار و وسایل کمک نگرفته است. هستی او برتر از زمان است و وجود او بر نیستی مقدم است، و ازلیت او را آغازی نیست.

با پدید آوردن حواس روشن می‌شود که حواسی ندارد و با آفرینش اشیا متضاد، ثابت می‌شود که دارای ضدی نیست و با هماهنگ کردن اشیا دانسته شد که همانندی ندارد.

خدایی که روشنی را با تاریکی، آشکار را با نهان، خشکی را با تری، گرمی را با سردی ضد هم قرار داد و عناصر متضاد را با هم ترکیب و هماهنگ کرد و بین موجودات ضد هم، وحدت ایجاد نمود؛ آن‌ها را که با هم دور بودند نزدیک کرد و بین آن‌ها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.

خدایی که حدی ندارد و با شماره محاسبه نمی‌گردد که همانا ابزار و آلات، دلیل محدود بودن خویشند و به همانند خود اشاره می‌شوند. این که می‌گوییم موجودات از فلان زمان پدید آمده‌اند؛ پس قدیم نمی‌توانند باشند و حادثند؛ و این که می‌گوییم حتما پدید آمدند؛ ازلی بودن آن‌ها رد می‌شود و این که می‌گوییم اگر چنین بودند کامل می‌شدند؛ پس در تمام جهات کامل نیستند.

خدا با خلق پدیده‌ها در برابر عقل‌ها جلوه کرد و از مشاهده چشم‌ها برتر و والاتر است؛ و حرکت و سکون در او راه ندارد. زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید و چگونه ممکن است آنچه را که خود آفرید در او اثر بگذارد یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: خداوند از مشاهده چشم‌ها برتر است

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 8:15 | نویسنده : اکبر احمدی |

خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است.»

همه خدا را می‌شناختیم اما فراموش کرده‌ایم!


امیر مومنان علی(علیه السلام) درباره شناخت خدا می‌فرمایند: «شناختن خدای پاک و منزه، والاترین معرفت‌هاست و خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است.»


ایمان

هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات آن حضرت(علیه السلام) وجود دارد هر چند که راه‌های به سوی خدا به عدد نفوس خلایق است؛ و اما دلایل عبارتند از: برهان معقولیت؛ برهان فطرت؛ برهان صدیقین؛ برهان نظم؛ برهان علّی؛ برهان معجزه؛ برهان حدوث و برهان فسخ عزائم. در ادامه این مطلب به برخی از این دلایل پرداخته شده است.

 

برهان معقولیت یا احتیاط عقلی بر وجود خدا

از راه‌های شناخت وجود خدا، معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی(علیه السلام) در سخنان خود به این راه اشاره فرموده‌اند. این برهان به طور خلاصه چنین است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقول‌تر است. برای توضیح این برهان، یادآوری چند مقدمه ضروری است:

به طور کلی اعتقادات و جهان‌بینی‌های انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم می‌شود: 1. جهان‌بینی الهی؛ 2. جهان بینی مادی.

در جهان‌بینی مادی، فرقه‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد، ولی همه آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. هم‌چنین در جهان‌بینی الهی نیز گرایش‌ها و نحله‌های مختلفی وجود دارد که همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند.

 

ادیان توحیدی (آسمانی) روشن‌ترین جلوه‌های جهان‌بینی الهی‌اند که همه آنها در سه اصل کلی مشترکند.

1. اعتقاد به خدای یگانه؛

2. اعتقاد به زندگی ابدی برای انسان‌ها در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام می‌دهند؛

3. اعتقاد به بعثت پیامبران از سوی خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت.

البته براساس این اعتقاد که انسان با عقل تنها نمی‌تواند به قله فلاح و رستگاری برسد. چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «.... وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ... ؛ خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و آن چه را نمی‌دانستی به تو آموخت. (نساء، یه 113)»


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است»

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 8:13 | نویسنده : اکبر احمدی |

5 اثر پر برکت معرفت خدا


5 اثر پر برکت معرفت خدا


یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بی‌نیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس می‌کند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است: «در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بی‌نیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت.»
خدا
در آیات قرآن و روایات شریف اهل‌بیت صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین آثار خاصی برای معرفت خدای متعال ذکر شده است که می‌توان تحت چند عنوان آن‌ها را بیان کرد.

 

آثار معرفت خدا

1. بی‌نیازی از خلق خدا

 یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بی‌نیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس می‌کند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیه‌السلام نقل شده است: «مَنْ سَكَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَكَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ؛1 در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بی‌نیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت

 

2. بی‌اعتنایی به دنیا

علامت دیگر شناخت خدای متعال معطوف شدن بیشتر توجه انسان به حیات آخرت و کم اعتنا شدن او به زندگی دنیاست. انسانِ با معرفت برای حیات اخروی خویش تلاش می‌کند. از امیرالمۆمنین علیه‌السلام نقل شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ كَیفَ لَا یسْعَى لِدَارِ الْبَقَاء؛2تعجب می‌کنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمی‌کند». معلوم می‌شود کسی که برای آخرت تلاش نمی‌کند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهره‌ای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف است.

مرحوم صدوق در کتاب امالی، حدیثی از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده‌اند که می‌تواند تفسیری بر این حدیث حضرت امیر علیه‌السلام باشد: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْكَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَالْقِیام‏؛3 کسی که خدای متعال را شناخته، او را عظیم شمارد، دهان خود را از کلام و شکم خویش را از طعام باز می‌دارد و نفس خویش را با روزه و سحرخیزی سختی می‌دهد


موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: 5 اثر پر برکت معرفت خدا

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 21 / 4 / 1394 | 7:59 | نویسنده : اکبر احمدی |
صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.